شورای آتلانتیک با انتشار یادداشتی ضمن اشاره به فعل و انفعالهای اخیر سوریه و خروج بشار اسد از این کشور، سوالهای متعددی را مطرح کرده و تلاش داشته تا با استناد به تحلیل تحلیلگران، برای هرکدام از پرسشها، پاسخی بیابد. این که چرا بعد از سکونی طولانی پس از جنگ داخلی در روسیه، این کشور چنین گذاری را تجربه کرد؟ یا آینده سوریه و خاورمیانه در عصر پسااسد به چه سمت و سویی خواهد رفت؟
اقتصادنیوز یادداشت آتلانتیک را که با استناد به مواضع چند تحلیلگر تنظم شده در دو بخش ترجمه که بخش نخست با عنوان «تحولات شام؛ اهرم ترامپ برای تغییر موازنه قدرت در خاورمیانه/ پایان نفوذ روسیه در منطقه؛ میدان مانور مسکو محدود شد؟» منتشر شد و در ادامه بخش دوم و نهایی آمده است.
مارک ان. کاتز یکی از اعضای ارشد غیرمقیم برنامههای خاورمیانه شورای آتلانتیک مدعی اشت که پایان اسد در سوریه، که مسکو سالها از آن حمایت کرد، ضربه شدیدی به نفوذ این بازیگر در خاورمیانه وارد کرد. با این حال، یک خط نقرهای هنوز برای مسکو وجود دارد. در سوریه شرایط برای بازتعریف دولتی حامی غرب وجود ندارد، این همان گزارهای است که در "انقلابهای رنگی" سالهای قبل رخ داد.
علاوه بر این روابط خوب ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور روسیه با سایر دولتهای عربی - از جمله عربستان سعودی، امارات متحده عربی، قطر و مصر- نیز احتمالاً قوی باقی خواهد ماند. حال به ادعای این تحلیلگر، سوال اصلی این است که آیا روسیه میتواند پایگاه دریایی و هوایی خود را در سوریه حفظ کند یا خیر. نیروهای مخالف اسد که به تازگی پیروز شدهاند، ممکن است تمایلی به ماندن این بازیگر نداشته باشند؛ به خصوص که هواپیماهای جنگی روسیه مستقر در سوریه تا همین اواخر بارها مواضع این گروهها را بمباران کرد.
با این حال، اگر اکنون جنگ قدرت در میان برندگان در سوریه بالا بگیرد، این احتمال وجود دارد که مسکو فرصتی برای همکاری با برخی علیه دیگران به دست بیاورد. یکی از احتمالات، حمایت روسیه از یک کشور علوی در امتداد سواحل مدیترانه است که دو پایگاه این بازیگر در آن قرار دارند (اقلیت علوی ستون فقرات رژیم اسد بود). مسکو حتی میتواند حمایت آمریکا از دولت کرد سوریه در شمال شرق سوریه را به عنوان الگوی خود قرار داده و در ارتباط با علویها از آن پیروی کند. با این حال، حفظ پایگاه دریایی و هوایی مسکو ممکن است ممکن نباشد، شاید به این دلیل که دولت جدید سوریه تحت تسلط سنیها ثابت میکند که قوی است و روسها را بیرون می راند یا به این دلیل که سوریه در چنان هرج و مرج فرو میرود که نمیتوان امنیت پایگاهها را حفظ کرد.
ایران به حوثیها نزدیکتر میشود؟
در این میان دنی سیترینوویچ، تحلیلگر مسائل ایران مدعی است که تحولات سوریه شاید موجب شود تا مقاومت در استراتژی امنیتیاش تجدید نظر کند. به ادعای این تحلیلگر، تمرکز ایران بر تحولات خاورمیانه و رویارویی اسرائیل و مقاومت زمینه را برای شورش شام هموار کرد.
به ادعای این تحلیلگر، اکنون باید مسیر جدیدی را برای حراست از مقاومت محاسبه کرد و راهحلی یافت که توانایی برای بازدارندگی اسرائیل و ایالات متحده به تنهایی و بدون حمایت مقاومت افزایش دهد.
این تحلیلگر در ادامه مدعی شد، ایران احتمالا اکنون به دنبال تقویت قابلیتهای متعارف خود از جمله پیگیری توافق سوخو با روسیه برای تقویت سیستم دفاع هوایی است. علاوه بر این تغییر دکترین هستهای ایران و یا تلاش برای رایزنی با غرب جهت خروج از چالش هستهای ممکن است در برنامههای تهران قرار بگیرد. همزمان امیلی میلیکن، معاون مدیر رسانه و ارتباطات ابتکار N7 مدعی شد که پایان اسد میتواند زمینه را برای هماهنگی و اتحاد قویتر میان ایران و حوثیهای یمن هموار کند.
به ادعای این گروه، حوثیهای یمن و رهبر آنها عبدالملک الحوثی نقش برجستهتری در محور مقاومت ایران بر عهده گرفتهاند. با این همه به ادعای این تحلیلگر، همزمان نیروهای دولتی یمن و متحدانشان در منطقه ممکن است از موفقیت شورشیان سوری الهام بگیرند و علیه حوثیها طغیان کرده و بستر را برای شعلهورتر شدن جنگ داخلی در یمن هموار کنند.
آلترناتیوها برای شام؛ سوریها چه گزینههایی در اختیار دارند؟
توماس اس. واریک، تحلیلگر مسائل بینالملل در باب تحولات سوریه و نقش احتمالی ایالات متحده مدعی است، ایالات متحده مستقیماً در پایان اسد دخالتی نداشت، اما میتواند در آینده این کشور سهم بزرگی داشته باشد.
به ادعای این تحلیلگر، دولت آینده ترامپ صداهای متفاوتی برای رقابت میشنود. جناح انزواطلب استدلال خواهد کرد که واشنگتن میبایست خود را از معادلات درون این بازیگر خود را کنار بکشند. در مقابل صداهای دیگر به ترامپ یادآوری میکنند که حمایت از امنیت اسرائیل و صلح در لبنان، متغیرهایی است که دولت ترامپ باید آنها را لحاظ کند. صلح در خاورمیانه یکی از بزرگترین جاهطلبیهای ترامپ است و اگر او به حرفهای مشاوران درست گوش کند، میتواند راه درازی برای دستیابی به آن داشته باشد.
در این میان آروا دیمون یک عضو ارشد غیر مقیم در مرکز رفیق حریری و برنامه های خاورمیانه شورای آتلانتیک با اشاره به تحولات سوریه از سال 2011 و درگیری این کشور در جنگ داخلی و تجربه افراط گرایی براین باور است که سوریها فعلا به عمل گرایی ائتلاف باور ندارند، مگر آن که نیروهای مسلح پیروز بتوانند هم صدا شده و ساختاری واحد تعریف کنند.
به باور این تحلیلگر، سوریه پسا اسد نیاز به مصالحه و معامله با جهان دارد بالاخص در شرایطی که بازیگران خارجی هرکدام تلاش دارند تا به شکلی جای پای خود را در این کشور مستحکم کنند. در مقابل سارا زعیمی کارشناس ارشد غیر مقیم آفریقای شمالی ادعای دیگری دارد و مدعی است که آلترناتیو سیاسی کنونی برای اسد از ایدهآل بودن فاصله زیادی دارد زیرا اپوزیسیون همچنان پراکنده است.
ابومحمد الجولانی، رهبر شورشیان به واسطه ارتباط با رادیکالها گذشتهای مشکوک دارد. بالاخص آن که گفته میشود به ترکیه نزدیک است. با این حال، باید به مردم سوریه اجازه داده شود تا حاکمیت خود را تعیین کنند و بدون قیمومیت بینالمللی، انتقال قدرتی را که میخواهند برای کشورشان رقم بزنند. آنها همچنین باید برخی از مسائل وجودی در مورد روابط با همسایگان نزدیک خود را حل کنند. تصور اینکه رهبران جدید در دمشق در حال عادی سازی روابط با اسرائیل و تغییر پویاییهای منطقه برای نشان دادن گسست واقعی با دکترین بعث باشند، فعلا مقولهای قابل تامل نیست. هرچند در دراز مدت امکان تحققش وجود دارد.
از سکوت پادشاهیها تا هراس از تکرار تراژدی لیبی
ریچارد لبارون یکی از اعضای ارشد غیر مقیم برنامههای خاورمیانه مدعی است، پادشاهیها و بازیگران خاورمیانه بیشترین ارزش را برای ثبات قائل هستند. تغییر سیاسی از هر نوع برای این گروه از بازیگران تهدید محسوب میشود نه فرصت.
به ادعای این تحلیلگر اکثر کشورهای عربی آشکارا از بشار اسد حمایت میکردند و او را به هرگزینهای ترجیح میدانند. از همین رو در میان کشورهای عربی، شاید تنها قطر که به برخی از نیروهای مخالف سوری کمک کرد برای کمک پیش قدم شود.
اسرائیل، همسایه سوریه، نیز آرامش دوران اسد را ترجیح میداد و در باب تحولات آینده محتاط خواهد بود. اکثر کشورهای عربی (و اسرائیل) نیز انقلاب سوریه را به عنوان یک امتیاز خالص برای ترکیه منهای خود در نظر میگیرند. با این حال کریم مزران مدیر ابتکار شمال آفریقا براین باور است که تحولات سوریه آنچه در سال 2011 در لیبی رخ داد را یادآوری میکند.
به باور او این احتمال وجود دارد که در آینده میان مخالفان و ساختارهای حاکم که چندین سال در سوریه ریشه داشتند، اختلافها و شکافها به رویارویی بیانجامد.
به باور این تحلیلگر، دومین درسی که لیبی میتواند به سوریه بدهد این است که چگونه با قدرتهای خارجی چه منطقهای و چه جهانی برخورد کند. لیبیاییها به قدرتهای خارجی اجازه دادند تا آنها را تقسیم و جدا کنند تا هر یک از آنها حداقل حق وتو در مورد تحولات سیاسی و اقتصادی داشته باشند. نخبگان جدید سوریه باید برای یافتن مخرج مشترک بین خود تلاش کنند و به جای عجله در برگزاری انتخابات، کنفرانس آشتی ملی را برای پیش نویس اصول و ارزشهای اصلی که برای همه مردم سوریه اعمال میشود، ترتیب دهند.
تنها پس از این لحظه تأمل عمیق و بنای یک منافع ملی جدید مبتنی بر هویت مشترک، کشور باید به سمت انتخابات پیش رود. همزمان نیکلاس بلانفور نیز در باب تحولات سوریه مدعی است، پایان ناگهانی اسد، پیوندهای ژئواستراتژیک ایران و حزبالله لبنان را به شدت پیچیده میکند. به ادعای او، اسد از زمان به قدرت رسیدن در ژوئیه 2000، محور اتصال ایران در شرق منطقه به حزبالله در غرب و بستری برای ارائه حمایتهای استراتژیک قلمداد میشد.
این تحلیلگر در ادامه مدعی شد، در شرایط کنونی حزبالله بر رویارویی با اسرائیل متمرکز است و در منطقه مانور چندانی ندارد، این گروه آتش بس با اسرائیل را پذیرفته اما واقعیتهای جدید در سوریه حاکی از آن است که این بازیگر شاید به واسطه تحولات سوریه نتواند به راحتی مجهز شود. به ادعای این تحلیلگر، پایان اسد احتمالاً منجر به ظهور شکل جدیدی از حکومت خواهد شد که بیشتر منعکس کننده دموگرافیک اکثریت سنی سوریه است، شکلی که بعید است حزبالله پذیرایش باشد.