; ?>; ?> قتل رزم‌آرا از زبان خلیل طهماسبی - مردم سالاری آنلاين
۰
چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۸:۴۲

قتل رزم‌آرا از زبان خلیل طهماسبی

«من خود را مهیا کردم، هنگامی که رزم آرا نزدیک شد آهسته دستم را بغل بردم... تا اسلحه را از بغل بیرون کشیدم، رزم آرا دو قدم از من دور شده بود ترسیدم که خدای ناکرده از دستم فرار کند، فوراً از میان صف بیرون آمدم و اولین تیر را به سرش خالی کردم، رزم آرا فقط حرکت خفیفی به دست‌هایش داد که من بلافاصله دومین و سومین تیر را خالی کردم که رزم آرا افتاد.»
«من خود را مهیا کردم، هنگامی که رزم آرا نزدیک شد آهسته دستم را بغل بردم... تا اسلحه را از بغل بیرون کشیدم، رزم آرا دو قدم از من دور شده بود ترسیدم که خدای ناکرده از دستم فرار کند، فوراً از میان صف بیرون آمدم و اولین تیر را به سرش خالی کردم، رزم آرا فقط حرکت خفیفی به دست‌هایش داد که من بلافاصله دومین و سومین تیر را خالی کردم که رزم آرا افتاد.»
 روزنامه ایران در بازخوانی تاریخ ایران معاصر به مناسبت پایان قرن جاری نوشت: «سپهبد حاجعلی رزم‌آرا (متولد ۱۲۸۰) نخست‌وزیر وقت، روز شانزدهم اسفند سال ۱۳۲۹ در مجلس ختم آیت‌الله فیض در مسجد شاه، توسط خلیل طهماسبی از اعضای فدائیان اسلام ترور شد. او از روز پنجم تیر ۱۳۲۹ که به نخست‌وزیری رسید، برنامه دولت خود را بر تصویب قرارداد الحاقی نفت (گس - گلشائیان) در مجلس شورای ملی قرار داد اما با مخالفت گروه‌های ملی و  مذهبی، مجبور به استرداد لایحه از مجلس شد. قتل رزم‌آرا به روند ملی شدن صنعت نفت ایران سرعت بخشید و دو هفته پس از این حادثه، این لایحه در پایان سال ۱۳۲۹ در مجلس به تصویب رسید. آن چه می‌خوانید چگونگی قتل رزم آرا از زبان خلیل طهماسبی است که در پی می‌آید:
«... می‌دانید که تنها محرک من در این عمل وجدان و دینم بود، من در عین حال متأسفم که چرا می‌بایستی رزم آرا خیانت کرده باشد تا من مجبور شوم او را معدوم سازم. شب آن روز به خانه نرفته بودم، از ابتدا سعی داشتم این عمل را طوری انجام دهم که موجب گرفتاری دیگران نگردد به همین جهت شناسنامه و دفترچه خاتمه خدمتم را سوزاندم، صبح همان روز وارد مسجد شاه شدم هنوز صبحانه نخورده بودم دیدم خبری نیست به بازار رفتم قدری نان و شیرینی خریده آمدم روی یکی از سکوهای مسجد شاه نشستم و آن را خوردم. کم کم جمعیت جمع شدند در این هنگام بعضی از دوستانم نزدیک من می‌آمدند ولی من با بهانه‌هایی از آنها جدا می‌شدم زیرا آنها نمی‌دانستند که من مصمم به انجام چه کاری هستم. ساعت ده و بیست دقیقه بود که جمعیت زیاد شد و صف‌هایی ترتیب دادند من خود را وارد صف کردم، با آن که مأموران تأمینات در صف مردم خیلی زیاد بودند ولی من با آرامش کامل منتظر ورود رزم آرا و انجام وظیفه خود بودم. در این ساعت دفتری [سرتیپ محمد دفتری - ریاست شهربانی] وارد مسجد شد و من وقتی که او را تنها دیدم خیلی متأثر شدم زیرا نمی‌توانستم کارم را تکمیل کنم و او را هم مطابق نقشه خود نابود سازم. دفتری از مسجد خارج شد و بیست دقیقه به یازده مانده بود که رزم آرا وارد مسجد شد. من خود را مهیا کردم، هنگامی که رزم آرا نزدیک شد آهسته دستم را بغل بردم... تا اسلحه را از بغل بیرون کشیدم، رزم آرا دو قدم از من دور شده بود ترسیدم که خدای ناکرده از دستم فرار کند، فوراً از میان صف بیرون آمدم و اولین تیر را به سرش خالی کردم، رزم آرا فقط حرکت خفیفی به دست‌هایش داد که من بلافاصله دومین و سومین تیر را خالی کردم که رزم آرا افتاد.
من می‌خواستم از کشته شدن او اطمینان حاصل کنم ولی تیر چهارم در لوله گیر کرده بود و من نگران بودم که مبادا او نمرده باشد چون کاردی با خود همراه داشتم خواستم با کارد کار او را بسازم ولی تا رفتم دست به کارد ببرم به من حمله ور شدند و دیگر نفهمیدم که چه شد ولی بعداً متوجه شدم که سرم را شکسته‌اند. در آن روز من تنها وحشتم این بود که مبادا رزم آرا کشته نشده باشد و وضعی ایجاد کند که هرگونه آزادی از ایران رخت بربندد و رهبران ملت به ‌دست او نابود شوند و زمانی آرامش خود را به‌دست آوردم که از معدوم شدن رزم آرا اطمینان کامل حاصل کردم.»
روزنامه شاهد – چهارشنبه ۲۸ آبان ۱۳۳۱
کد مطلب: 134497
برچسب ها: فدائیان اسلام
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما *