ما در دیاری زندگی میکنیم که بر طبق عادت مرسوم هنگامی که کسی از دست می رود متوجه می شویم این فرد در زمان زندگانیش خدمات شایانی را در همین دیار انجام داده است
گفت و گو با موسس نخستین آموزشگاه آکادمیک هنرهای نمایشی گیلان
آموزشگاه تئاتر آناهیتا؛ از آغاز تا پایان
24 مهر 1398 ساعت 16:02
ما در دیاری زندگی میکنیم که بر طبق عادت مرسوم هنگامی که کسی از دست می رود متوجه می شویم این فرد در زمان زندگانیش خدمات شایانی را در همین دیار انجام داده است
ما در دیاری زندگی میکنیم که بر طبق عادت مرسوم هنگامی که کسی از دست می رود متوجه می شویم این فرد در زمان زندگانیش خدمات شایانی را در همین دیار انجام داده است، نه این که در جهت پاسداری و نکوداشت او برنامه ای را پی بریزیم که اصلا چنین رسمی در ما نیست بلکه متوجه باشیم با چه مشقتی چه امکانی را فراهم ساخته است تا مگر آن امکان را به گزاف از دستش ندهیم و در جهت رشد آن چه که کاشته شده است برگ و برش دهیم. یکی از افرادی که می توان در زمره هنرمندان با دغدغه نامیدش خانم فاطمه مشهدی باقر است که اینجانب به عنوان همکار در محضرشان متوجه خدمات ارزنده شان شدم و متوجه شدم که از هنگامی که پا به عرصه تئاتر کشور گذاشتند تلاش کردند تا به سهم خود، برکت به این جرگه آورند. کتاب جدید این هنرمند بزرگوار به نام سیمای سپید استوره هم به تازگی وارد بازار شده است که از اساطیر ایران استنادهای قابل توجهی را در خصوص چرایی اجرایی تعزیه یا سوگ نمایش، آورده اند. گفت و گو با خانم فاطمه مشهدی باقر را بخوانید:
خانم مشهدی باقر! قصد داریم درباره تئاتر صحبت کنیم که از دغدغه های مهم شماست و به سهم خود برای اعتلای آن بسیار تلاش کرده اید...
خوشحالم که میبینم درست در بیش از یک دهه خون دل خوردن ها و مشقت هایی که به جان خریدم، زحمات من مورد توجه نه که مورد گفتگو قرار می گیرد. البته هرگز به این فکر نمی کردم روزی به گفتگو بنشینم تا در خصوص آن چه که احساس وظیفه می کردم، سخن بگویم. اما این موقعیت را مغتنم می شمارم تا بخشی از تلاش هایم را بازگو کنم برای آنان که منتظر هستند مهیا بشود تا از سفره گستره شده، تغذیه کنند. همیشه پدر و مادر من اصول اخلاقی ای که به کرات یاد آوری ما می کردند این بود که خودمان به سهم خودمان فراهم کننده باشیم و منتظر نمانیم تا برای ما فراهم شود. نکته مهمی که خیلی از ما به آن توجه نمی کنیم. هنگامی که خیلی از دوستان بنده در خصوص نا بسامانی های موجود، مجرم معرفی می کنند و به دنبال مقصر هستند، به آن ها می گویم شما چه سهمی برای فراهم کردن داشتید! چه کاشتیم که کنون بِدرَویم! آن چه را که می خواهیم برداشت کنیم سهمی در کاشت داشته باشیم.
درست می فرمایید ما همیشه منتظر هستیم تا برای ما فراهم شود. فکر می کنید چرا؟
خوب این مسئله ی منجی خواهی ماست. ما منتظر هستیم یک دردمند قهرمان از راه برسد تا آن چه را که ما انتظار داریم مهیا کند و این یکی از آسیب های بزرگ است که ما خودمان به خودمان و به پیکر فرهنگ و هر آنچه که به اجتماع انسانی ما مربوط می شود می زنیم.
و این خصیصه شما باعث شد تا یکی از فقدان های مهم را به نوبه خودتان رفع کنید. از زبان خودتان بشنویم و بخوانیم لطفا...
من نخستین آموزشگاه آکادمیک هنرهای نمایشی استان گیلان را دایر کردم در شهری که دروازه ی تئاتر این سرزمین نامیده شده است و می شود. این شهر با وجود این که دروازه ی تئاتر نامیده می شد امکان آموزشی به روز تئاتر کشور را در مکانی به عنوان آموزشگاه نداشت.
یعنی پیش از شما هیچ آموزشگاهی وجود نداشت؟
آموزشگاه وجود داشت، آموزشگاه آکادمیک وجود نداشت؛ یعنی متولی مرکز آموزشی به عنوان موسس و صاحب امتیاز که به صورت آکادمیک و دانشگاهی، دانش اندوخته رشته نمایش باشد. با این شرایط می شد امکانات برقراری ارتباط با پایتخت که مرکز تئاتر کشور است را طراحی کرد و پتانسیل منطقه را بالا برد و می شد با برقراری پل ارتباطی با پایتخت، که البته یکی از امکانات برپایی آموزشگاه آکادمیک می توانست باشد، نقش مهمی را در نمایش استان ایفا کرد.
چه چیزی باعث شد که شما به شهر رشت احساس وظیفه داشته باشید؟
خوب من از طرف مادر با افتخار به رشت منسوب می شوم. پدر بزرگ و مادر بزرگ مادری من در شهرداری رشت خانه داشتند و عاشقانه زندگی خودشان را آغاز کردند اما در سال سی و دو پدر بزرگ منتقل می شوند تهران. وقتی مادر بزرگ از عاشقانگی خودش و پدر بزرگم می گفت مرا مشتاق می کرد به حافظه ی او و به پیشینه او سفر کنم. مورد مهم دیگری که باعث شد من مصمم شوم برای این اتفاق مهم، هنرمندان بزرگی بودند که در رشته نمایش از این خطه درخشیدند اما نه در این استان که با مهاجرت خود به تهران، مانند بانو سوسن تسلیمی اسطوره ی بازیگری که همانند ندارد، و خیلی از بازیگران زن و مردی که از این استان بیرون آمدند از خانم فاطمه معتمد آریا بگیرید تا مهدی هاشمی تا فرخ لقا هوشمند، علیرضا مجلل و خیلی از بزرگان دیگر که این مقال مجال نمی دهد تا نامشان آورده شود. و باز چیزی که باعث اقدام مهاجرت من به رشت شد با توجه به نابسامانی های کلان شهر تهران و ضعف مدیریتی، گزیری جز گریز از این شهر نبود. علاوه بر پیشینه ی هنر تئاتر استان و چهره های ماندگار این رشته، هنرمندان شاخص جوانی بودند که از خاک پاک گیلان به ویژه رشت به علت نداشتن همین فضای به روز آموزشِ نمایش به تهران می آمدند. مانند رحیم نوروزی که اتفاقا در سریال پس از باران خوش درخشید و جناب شهرام حقیقت دوست و خوش درخشیدن ایشان در سریال خط قرمز که با بازی ایشان مورد اقبال عموم قرار گرفت، از آن میان می توان به پژمان بازغی و هومن سیدی اشاره داشت و بسیاری دیگر از هنرمندان جوان گیلانی که جریان ساز شده بودند در هنر تئاتر و سینما و حرفی برای گفتن داشتند در تکنیک بازیگری. چنین شد که من تصمیم مجدانه گرفتم تا به این شهر مهاجرت کنم و با امکانی که از جهت مالی داشتم اساتید مهم این رشته را به این خطه دعوت کنم تا با حضور این اساتید، جوانان و متقاضیان این رشته مجبور به سفر به تهران نباشند؛ با توجه به این که در آن سال ها محور قزوین رشت قربانی زیاد می گرفت. از این رو در سال 83 با بیچارگی تمام آغاز کردم به گرفتن مجوز فعالیت.
چرا بیچارگی؟!
یکی از بیچارگی های بنده این بود که سال 81 تقاضای تاسیس آموزشگاه را دادم اما با چندین بار تکرار آزمایش عدم اعتیاد و مراحل عدم سوء پیشینه در سال 83 موفق به گرفتن مجوز فعالیت شدم بخاطر این که در اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، شورایی که به این درخواست رسیدگی کند وجود نداشت و اگر هم این شورا تشکیل می شد عمرش به رسیدگی در خواست بنده قد نمی داد و مدت تاریخ عدم سوء پیشینه و عدم اعتیاد از اعتبار ساقط می شد. در شهری که تمام کوی و برزنش با بارندگی همیشگی، آب گرفتگی حتی داخل خانه ها را تهدید می کند من برای این روند مجبور بودم بارها و بارها راهی مرکز پلیس و آزمایشگاه اعتیاد بشوم. حالا این اول راه بود. دوم این که یک آن اهالی به خودشان آمدند و دیدند خانمی در کسوت مدیریت آموزشگاه نام آشنایی آغاز به فعالیت کرده است.
چرا نام آشنا؟ مگر کار شما در رشت آغاز نشد؟
از این نظر نام آشنا که من این پروانه را داشتم تا با نام آشنای آناهیتا در رشت آغاز به کار کنم. آناهیتا نام آموزشگاه زوج هنری اسکویی در تهران بود که پس از مدتی توسط بانو مهین اسکویی نازنین، بزرگان زیادی را به این وادی آورد. تمام پیشکسوتان معاصر ما تحت آموزش و عنوان این نام به این گستره مینوی آمدند و من هم از آن جایی که دوست داشتم خدمات درخوری ارائه کنم از این نام بهره گرفتم. شاید برای ادای احترام که پر بی راه هم نرفتم چرا که طی فعالیتم از اساتید ماندگار این رشته دعوت به همکاری کردم، جناب سعید پور صمیمی بزرگوار که در برابرشان سر کرنش فرود می آورم. ایشان جلوه گاه هنر نمایش هستند. ایشان با حضورشان در دهه 60 در این استان به عنوان کارمند اداره ارشاد که به امر تدریس هم مشغول بودند افراد بنامی را به جامعه معرفی کرده بودند. جناب رحیم نوروزی دوست عزیز که برای رونق بحث بازیگری به آموزشگاه آمدند. ایشان با فروتنی تمام در زمان هایی که جلوی دوربین نبودند یا روی صحنه تئاتر، با ماشین خودشان به رشت می آمدند و برای جوانان، کارگاه بازیگری برپا می کردند و حتی هنگامی که بر روی صحنه بودند بدون پرداخت هیچ هزینه ای هنرجویان آموزشگا ه را به دیدن نمایش خودشان دعوت میکردند. در این جا از جناب رحیم نوروزی بخاطر پشتیبانی از امر آموزش قدردانی می کنم. اتفاقا در هنگامی که نیروی بازدارنده، مرا به ستوه آورده بود، جناب نوروزی با حضورشان امید مرا به بهتر بودن و گام برداشتن در این وادی بیشتر کردند. در این جا بود که نامه نگاری های دوستان همکار آغاز شد به رسیدگی به چند و چون کلاس های آموزشی و دلایل متفاوت که فرسایش انگیزه را به همراه داشت، یکی از این دلایل این بود که چرا ایشان در حوزه فعالیت خود؛ تئاتر، کلاس برگزار نمی کنند، در حوزه سینما هم کلاس بر پا می کنند. این در حالی بود که اساتید خوبی در دوستی با بنده اعلام کرده بودند آمادگی همکاری با من را برای ارتقاء سطح آموزش مبانی سینما دارند. عزیزانی که از اساتید بنده بودند و سپس افتخار همکاری از آن من شده بود و گزارشاتی مبنی بر بهانه گیری های رقابتی که سرعت گیر بود و دلسردی ایجاد می کرد.
حضور این هنرمندان صاحب سبک درخور توجه است. به عنوان خدمات شما، چه هنرمندان دیگری توسط شما به این آموزشگا دعوت شدند؟
جناب آقای بهروز بقایی که اتفاقا باید دروان نقاهتشان را می گذراندند و از شهر تهران دور می شدند. من از این موقعیت استفاده کردم و از ایشان که گیلانی بودند و در گیلان در نزدیکی آموزشگاه خانه داشتند دعوت به همکاری کردم. با توجه به مشکلی که ایشان داشتند اما تا جایی که در توان داشتند در کارگاه هایشان حضور داشتند. بجز دعوت از اساتید نام آشنا به تدریس، نیاز بود تا از توان منطقه نیز بهره برده شود. از جناب آقای رضا حقی که از اساتید بنام هنر نمایش بودند و به دلایلی مدت ها از امر آموزش فاصله گرفته بودند دعوت به همکاری شد و همچنین دانش آموخته هایی که از تهران به گیلان آمده بودند و حرفه ای به جز نمایش را به واسطه ی نبود امکان، به عنوان پیشه و کار پیش گرفته بودند، از این هنرمندان دعوت به کار شد. جناب سالکویه که از دانش اندوخته های کارشناسی ارشد بود و از سابقه داران این رشته که شوربختانه به نروژ سفر کردند و جناب مهرداد هنرمند که ایشان هم از دانش اندوختگان کارشناسی ارشد از دانشگاه هنر بودند و از بازیگران توانمند که پس از من در آموزشگاه خودشان به نام افرا به طور متصل پس از بسته شدن آموزشگاه من آغاز به کار کردند. در اینجا من می توانم ادعا داشته باشم که توانستم بستری را فراهم کنم تا به نوبه ی خودم سرمایه های دانشگاهی این رشته را فراخوان باشم پس از برگشت از تهران به شهر زادگاهشان که به تلاش در تخصص خودشان، کوشا باشند.
کد مطلب: 116577