نمایندگان کرد مجلس شورای اسلامی ایران در نامهای سرگشاده خطاب به کوچر بیرکار حرکت وی در تقدیم مدال «فلیدز» به «ملت کرد سراسر جهان» را حرکتی خواندهاند که در تاریخ ثبت و از ذهن فراموش نخواهد شد! آنان همچنین موفقیت بیرکار را به «ملت کرد» تبریک گفتهاند و مغرضانه کوشیدهاند، در سربرگ مجلس شورای اسلامی ایران و آنهم در سالگرد جنبش مشروطیت ایران، نه تنها هیچ نامی از ملت ایران نبرند که ملتی خیالی را جایگزین آن کنند!
نمایندگان کرد مجلس شورای اسلامی ایران در نامهای سرگشاده خطاب به کوچر بیرکار حرکت وی در تقدیم مدال «فلیدز» به «ملت کرد سراسر جهان» را حرکتی خواندهاند که در تاریخ ثبت و از ذهن فراموش نخواهد شد! آنان همچنین موفقیت بیرکار را به «ملت کرد» تبریک گفتهاند و کوشیدهاند، در سربرگ مجلس شورای اسلامی ایران و آنهم در سالگرد جنبش مشروطیت ایران، نه تنها هیچ نامی از ملت ایران نبرند که ملتی خیالی را جایگزین آن کنند!
حال بماند که نام این جایزه «فیلدز» است نه «فلیدز»!
به گزارش «مردمسالاری آنلاین»، ماجرا از آنجا آغاز شد که چندی پیش، چهار ریاضیدان نشان فیلدز را که معتبرترین جایزهی ریاضی جهان است دریافت کردند؛ یکی از این چهار تن که ربع این جایزه را ازآنِ خود کرد کوچر بیرکار از کردان ایرانی است. او پس از دریافت این جایزه آن را به ۴۰ میلیون کرد جهان تقدیم کرد تا خندهی شادمانی هممیهنانش از این کامیابی بر لبان بماسد و نیز گفت که کرد بودن در ایران سخت است! کنون درنگریم که آیا به راستی چنانکه بیرکار میگوید، و نمایندگان امضاکنندهی این نامه نیز بدان صحه گذاشتهاند، بوده است؟
کوچر، یک سال مانده به انقلاب، در روستای نی از توابع مریوان در استان کردستان در خانوادهای تهیدست زاده شد. پدرش کشاورز و مادرش خانهدار بود. او که در تمام مدت تحصیلش، همچون دیگر ایرانیان همسن و سالش، از امکانات رایگان آموزش برخوردار بود دبیرستان را در مریوان به پایان رساند و سپس در دانشگاه تهران پذیرفته شد.
در دستهبندی سازمان سنجش، مریوان جزء مناطق محروم کشور است؛ مناطقی که از سهمیهبندی در کنکور برخوردارند؛ یعنی اگر رتبهی کسی از این منطقه در کنکور ۳۰۰ باشد همتای رتبهی ۱۰۰ منطقهی یک لحاظ میشود؛ یعنی دولت ایران تبعیضی مثبت برای این شهروندان مناطق محروم قائل میشود تا آنان بتوانند به رغم کمبود امکانات پابهپای دانشآموزان دیگر مناطق کشور امکان پیشرفت تحصیلی و برخورداری از دانشگاههای معتبر ایران را داشته باشند، همانگونه که بیرکار داشت و توانست با شایستگیای که داشت و به یاری این تبعیض مثبت راهی بهترین دانشگاه رایگانِ ایران، یعنی دانشگاه تهران شود و سپس در سال آخر کارشناسی با پول و هزینهی ملت ایران راهی المپیاد جهانی ریاضیِ سالِ ۲۰۰۰ در انگلستان گردید و به رغم همهی این پشتیبانیها حاضر شد با اینکه پرچمدار کاروان المپیادی ایران بود پشت پا به ملت خود بزند و در همانجا بی هیچ مشکل سیاسی و با این ادعا مورد ستم و تبعیض قومی است درخواست پناهندگیِ سیاسی از انگلستان بکند!
درحالیکه اگر این آموزش و پرورش رایگان، برابری و بالاتر از همه تبعیض مثبت برای مناطق محروم نبود، پای کوچر حتی به دانشگاه سنندج هم بازنمیشد چه برسد به دانشگاه تهران.
این موضوع زمانی بیشتر فهمیده میشود که چنین موقعیتی را با موقعیت کردهای دیگر کشورها مقایسه کنیم. در ترکیه، برپایهی قانون اساسی این کشور، چیزی به نام کرد اصلا به رسمیت شناخته نمیشود، چه برسد بدانکه از حق و حقوقی همسان با سایر شهروندان ترکیه برخوردار باشند. نمونهی احمد کایا، خوانندهی نامدار ترکیه، کافی است تا عمق این فاجعه و تبعیض را نشان دهد. احمد کایا که به گفتهی خودش ۴۰ سال ترکی سخن گفت و ترکی اندیشید و ترکی خواند زمانی که برآن شد ترانهای به کردی بخواند او را به ۱۰ سال زندان محکوم کردند و رسانههای ترکیه بدترین دشنامها را بدو روا داشتند! در سوریه وضعی بدتر از ترکیه حکمفرماست تا آنجا که کردها تا پیش از جنگ داخلی حتی از حق داشتن شناسنامه و شهروندی سوریه نیز محروم بودند. وضعیت فعلی آنان نیز که مشخص است. وضعیت عراق را نیز کیست که نداند که در زمان صدام، رژیم خونخوار او چه ستمهایی که در حق کردان روا نداشت و در برابر، آغوش دولت و ملت ایران رو به این کردان عراقی گشوده بود. هر آن کرد عراقی، چه پیش و چه پس از انقلاب، که از آن سوی مرز به ایران آمد شهروندی ایران بدو داده شد، بچههای او از آموزش و پرورش رایگان برخوردار شدند و دیگر حقوقی که هر ایرانی دارد به آنان نیز اعطا شد. در حملهی داعش به اقلیم کردستان عراق، به اعتراف خود بارزانی، اگر یاریهای نظامی و فکری ایرانیان نبود این اقلیم درجا سقوط کرده و به دست داعش افتاده بود. چنین است که ایرانیان هیچگاه خود را جدا از همتباران کردشان در سراسر جهان و کردان برونمرز ایران نیز خود را جدا از همتباران ایرانیشان نپنداشتهاند و بر همین پایه نیز بوده که ملا مصطفی بارزانی گفته است: «هر کجا کرد باشد آنجا ایران است.»
بیرکار از سختی کردبودن در ایران سخن میگوید. اگر او در عراق، ترکیه یا سوریه زندگی میکرد سخنش بیراه نمینمود ولی به راستی او از چه حقی برخوردار نبوده است که دیگر ایرانیان: یک زاهدانی، یک بندرعباسی، یک اهوازی، یک تبریزی، یک رشتی، یک مشهدی یا یک تهرانی از آن برخوردار بودهاند؟! هر سختیای که بوده برای همه بوده و هر خوشیای هم که بوده برای همه بوده است. در ایران تبعیض قومی به شیوه همسایگان وجود ندارد و تنها تفاوتی که میان شهروندان وجود داشته تعلق مذهبی افراد بوده که آنهم مربوط به بالاترین مقامهای سیاسی مملکتی است، لیک روشن است که نمیتوان قومیت را عامل هرگونه تبعیضی در ایران به شمار آورد.
به هر روی، اعطای چنین جایزهای به فردی که نمک بخورد و نمکدان بشکند نه تنها نمیتواند افتخاری برای ایران باشد که برای کردان نیز. چه بیش از آنکه بیرکار نماد نخبهای موفق باشد، نماد فردی است که از همهی امکانات ایران استفاده کرده و آنگاه در حالی که پرچمدار تیم ایران بوده است پناهندگی سیاسی گرفته و اکنون پس از بردن جایزهای ـ که به طرزی نمادین همانموقع از او دزدیده شد ـ همهی عقدههای خود بر سر ملت ایران خالی کرده است. کافی است به منش و شیوهی زندهیاد مریم میرزاخانی دیگر برندهی ایرانی این جایزه درنگریم تا این تفاوتها را احساس کنیم؛ کسی که چون زن بود نتوانست برای فرزندش شناسنامهی ایرانی بگیرد، ولی به رغم این مشکلی که زنان ایرانی دارند، ایرانی بودن خود را هیچگاه انکار نکرد و بدان پشت پا نزد.
نمایندگان ملت ایران یا نمایندگان ملتی خیالی؟!
جدا از پشتوانهی فرهنگی ـ تمدنی و پیشینهی هزارسالهی ملیت ایرانی در این منطقه، برپایهی دانش سیاسی، آن مردمانی ملت هستند که صاحب دولت باشند. بر این پایه، ما در ایران تنها یک ملت داریم و آن ملت ایران است و بس. همچنین، ایرانیان کردزبان یکی از تیرههای ایرانیاند و به کار بردن واژهی «ملت» برای تیرههای ایرانی تنها برآمده از ادبیات نفرتپراکنان قومی و تجزیهطلبان است.
نامهی این نمایندگان مجلس این هشدار را به دولت و ملت ایران میدهد، در زمانهای که حتی برخی از نمایندگان مجلس با تجزیهطلبان همآوا میشوند و با ادبیات همسان با گروههای تروریستی پژاک و کومله و دمکرات بخشی از ملت ایران را جدا کرده و منسوب به ملتی خیالی میکنند، باید بیش از همیشه هشیار باشند و در این برهه از زمان برای پاسداری از سرزمینی که برای هر وجب خاکش خون پاک شهیدی ریخته شده است با قاطعیت بیشتری برخورد کنند.
همچنین، جدا از ملت ایران و افکار عمومی، دلسوزان ایران و نظام در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی نیز باید از این ۱۱ نماینده (جلال محمودزاده، علیمحمد مرادی، سید احسن علوی، محمدقسیم عثمانی، رسول خضری، محسن بیگلری، عبدالکریم حسینزاده، مهدی فرشادان، منصور مرادی، محمدنعیم امینیفرد، شهاب نادری) جویا شوند که اگر آنها نمایندهی ملت ایران نیستند پس در مجلس ایران چه میکنند و اگر نمایندگی ملت ایران را میکنند پس سخن از ملتی دیگر چیست که بر زبان میرانند؟! امضاکنندگان این نامه باید به افکار عمومی در این زمینه پاسخگو باشند که چگونه در مجلس ایران صداهایی همنوا با بیگانگان و تجزیهطلبان و دشمنانِ ایران و ادبیاتی همسان با ادبیات پژاک و کومله و دمکرات شنیده میشود؟!