پرداختن به اتفاقات و حوادثی که در اجتماع رخ میدهد؛ همواره دستمایهای است برای بیان نظرگاه هنرمند نسبت به آن اتفاق که عموما بر پایه قصه یا بهرهگیری از ابزار و لوازم هنر صورت میگیرد. پرداختی غیرمستند که اشارهای به موضوعی واقعی در جهان پیرامونی دارد و قرار است سویهای دیگر از آن به همراه جزئیاتی از عاملین و یا قربانیان مطرح شود.
پرداختن به اتفاقات و حوادثی که در اجتماع رخ میدهد؛ همواره دستمایهای است برای بیان نظرگاه هنرمند نسبت به آن اتفاق که عموما بر پایه قصه یا بهرهگیری از ابزار و لوازم هنر صورت میگیرد. پرداختی غیرمستند که اشارهای به موضوعی واقعی در جهان پیرامونی دارد و قرار است سویهای دیگر از آن به همراه جزئیاتی از عاملین و یا قربانیان مطرح شود.
این شیوه روایتگری در سینمای هالیوود بسیار مرسوم است. بعضی از این اتفاقات در سطح جهانی یا بینالمللی است و برخی دیگر ملی و منطقهای. اتفاق پلاسکو؛ خاطره جمعی مردم تهران و ایران را از ساختمانی قدیمی و پر رفت و آمد به تاریخ سپرد. سیام دی ماه ۱۳۹۵؛ در میان چشمان نگران و بهتزده مردم و کاسبان فرو ریخت. خبری کوتاه که تاثیری عمیق بر فضای رسانهای کشور گذاشت و مدتها تیتر اول مطبوعات و خبرگزاریها شد. یک سال پس از این فاجعه، مصطفی کیایی «چهار راه استانبول» را با نگاهی به فرو ریختن پلاسکو ساخت. این فاجعه به کمک شخصیتهای فیلم برای فرار از طلبکاران، خروج غیرقانونی و خواستگار سمج؛ میآید. اگر پلاسکو برای کسبه آن و مردم اتفاقی ناراحتکننده و دردناک در کنار از دست دادن جان چندین آتشنشان و برخی کسبه بود؛ برای شخصیتهای «چهار راه استانبول» سراسر خیر و خوبی است و راه پر خطر و سخت آنها را برای رسیدن به مقاصد نادرستشان هموار میکند.
دو شخصیت اصلی با بازی محسن کیایی و بهرام رادان؛ پس از بدهیهای بسیار و باختن در قمار؛ تصمیم به فرار از کشور به صورت قاچاق میگیرند و در این میان اما زندگی خصوصیشان نیز دستخوش تغییرات خواهد بود. یکی نامزدش را برای فرار از خواستگار پولدار با خود همراه میکند و به دروغ خود را در زمره قربانیان این فاجعه تلخ قرار میدهد و دیگری نیز همسر باردارش را رها کرده و به ادامه مسیر نادرست خود فکر میکند.
در این میان، کارگردان با بهرهگیری از قوه تخیل خود؛ قصد دارد این فاجعه را بازسازی کند. اما تخیل در درامی اینچنینی که همه چشمها را به خود معطوف کرد جواب نمیدهد و باید به بازنمایی واقعیتی پرداخت که قلب مردم را به درد آورده. او که از عمق فاجعه آگاهی ندارد در حالیکه پلاسکو در ساعات اولیه فروریختن است؛ شخصیتهایی که حالا باید آنها را قهرمانانی کثیف نامید را معلوم نیست به چه شیوهای از مهلکه نجات میدهد تا بتوانند فرار کنند. به نظر میرسد نمایش تلاش آتشنشانان و نگرانی خانوادهها و مردمی که از وضعیت عزیزانشان خبر ندارد؛ به قصهای پر سوز و گداز کمک خواهد کرد. اما کدام قصه؟ دختری که برای فرار با پسری لاابالی خانواده خود را با تصور مرگش رها میسازد کجای قصه پر اشک و آه جای میگیرد؟ استفاده از احساسات و التهابی که هنوز در جامعه نسبت به این واقعه وجود دارد؛ به بیاخلاقی شخصیتها پیوند میخورد و عملا میشد این قصه را با هر اتفاق ناگوار دیگر نیز الصاق کرد.
استفاده از زوج بهرام رادان و محسن کیایی در فیلمهای این کارگردان؛ قرار است لحن کمیک آثارش را برجسته کننده؛ که در این فیلم بیکارکرد است. شوخیهای زشت کلامی، شوخی با مسايلی بسیار سخیف و جلف در فیلمی که قرار است درامش با صدای علیرضا قربانی و فریادهای دردناک مهدی پاکدل خود را به ملودرامی سوزناک نزدیک کند؛ عملا پایههای فیلم را در رسیدن به یک ژانر مشخص سست میکند. که البته به نظر میرسد سعی شده با این شوخیها از بار اندوهی که به تصویر کشیده نمیشود کاسته شود. اندوهی که در سرشت خود یک خوششانسی بی سابقه برای دو شخصیت بی سر و پای فیلم است.
نکته دیگر، سکانسی است که رادان از جایگاه حق به جانبی که جامعه و شرایط حق او را خوردهاند؛ شعارها و تیکههای شبه سیاسی کارگردان را به خورد مخاطب میدهد. «اینکه پلاسکو الان نریخت و جنس چینی پلاسکو را نابود کرد» انتظار میرود مخاطب حالا دیگر حق را به این دو بدبخت بدهکار بدهد و نقد اقتصاد سیاسی در شرایط موجود را در یک جمله بپذیرد. اما این شعارها از زبان کسی بیان میشود که اصلا در جایگاه حق به جانبی قرار ندارد و کارگردان حتی برای شعار خود نیز شانیتی قائل نشده چراکه این جملات میتوانست به صورت نقدی از سوی همسر باردارش با بازی سحر دولتشاهی عنوان میشد. تنها شخصی که به نظر میرسد در فیلم میتوان او را به عنوان یک انسان پذیرفت و به حرفش گوش داد و با او همذات پنداری کرد. که البته به نظر میرسد بیش از اینکه در مورد فرو ریختن پلاسکو در این فیلم ناراحت شویم باید برای فرو ریختن اخلاق در سطوح مختلف آن گریست! اخلاقی که در آن میشود از بدبختی و رنج دیگران؛ به نفع خود بهره جست.
تفکر حاکم بر فیلمهای کیایی همواره از یک ایده پیروی میکند. اینکه انسان را تابع شرایط موجود است. شرایطی که او را جان به لب کرده و حالا هر کاری برای فرار از وضع موجود و رسیدن به مطلوب؛ مجاز و پذیرفتی خواهد بود. البته فارغ از سرنوشتی که شخصیتها دچارش میشوند چراکه این شرایط بر آنها محیط است و تنها دست و پا زدن آنها در باتلاقی را نشان میدهد که گریزی از آن نیست. شرایطی که در آن فرد به خودی خودی تعیین کننده نیست و جامعه او را به سمت و سوی مشخصی پیش میبرد. اما این مفهوم هم در سینمایی که کمتر مدیوم خود را حفظ کرده و پرداختی تلویزیونی در روایت دارد؛ نمیتواند فهم شده یا حتی جدی گرفته شود. در رسیدن به این مقصود نیز زبان فیلم بسیار الکن است چراکه به قبل و بعد زندگی شخصیتها حتی در چند دیالوگ ساده اشارهای نمیشود و بستر رسیدن آنها به این حد از بیاخلاقی بدون اینکه فراهم شود به پایان میرسد. «چهار راه استانبول» در کارگردانی، بازی، چفت و بست داستانی، طراحی صحنه، جلوههای ویژه و... از دیگر فیلمهای کارگردان عقبتر است و نمیتوان آنرا به عنوان فیلمی قابل ارجاع از فاجعهای مهم و تاثیرگذار قلمداد کرد که بعدها رجوع به آن بتواند صحنههایی کمتر دیده شده و بازسازی شده را از واقعهای که به مرور زمان رنگ تاریخ به خود میگیرد؛ دانست. کارکردی که عموما برای این قبیل فیلمها میتوان در نظر گرفت.
رویا سلیمی