«نهنگِ عنبر» (1394) سطحیترین، دمِدستیترین والبته جذّابترین ویژگیهای یک کمدیِ موزیکال/ شبهفانتزیِ برگرفته از مناسباتِ روایی و شخصیتپردازیِ کمدیرومانتیکهای آمریکایی را با خود یدک میکشید و در زمانهای هم اکران شد و گیشهها را فتح کرد که چندسالی میشد دورانِ یکّهتازیِ بهاصطلاح کُمدیهای سخیف و مبتذلِ نیمۀ دومِ دهۀ هشتادِ خورشیدی پایان یافته بود و تودههای مخاطبان، در تأثیرپذیری ازشرایطِ ملتهبِ سیاسی و اجتماعی و اقتصادیِ پیرامونِ خود درسالهای پایانیِ دهۀ هشتاد و نیمۀ نخستِ دهۀ نودِ خورشیدی، بیشتر به سوی درامهای تلخ و سیاهِ آپارتمانی و شهری- موسوم به فیلمهای اجتماعی- گرایش پیدا کرده بودند؛
«نهنگِ عنبر» (1394) سطحیترین، دمِدستیترین والبته جذّابترین ویژگیهای یک کمدیِ موزیکال/ شبهفانتزیِ برگرفته از مناسباتِ روایی و شخصیتپردازیِ کمدیرومانتیکهای آمریکایی را با خود یدک میکشید و در زمانهای هم اکران شد و گیشهها را فتح کرد که چندسالی میشد دورانِ یکّهتازیِ بهاصطلاح کُمدیهای سخیف و مبتذلِ نیمۀ دومِ دهۀ هشتادِ خورشیدی پایان یافته بود و تودههای مخاطبان، در تأثیرپذیری ازشرایطِ ملتهبِ سیاسی و اجتماعی و اقتصادیِ پیرامونِ خود درسالهای پایانیِ دهۀ هشتاد و نیمۀ نخستِ دهۀ نودِ خورشیدی، بیشتر به سوی درامهای تلخ و سیاهِ آپارتمانی و شهری- موسوم به فیلمهای اجتماعی- گرایش پیدا کرده بودند؛ هرچند که ایندسته فیلمها نیزبهدلیلِ تقلیدِ ناشیانهشان ازروی دستِ یکدیگروبهویژه از آثارِ ستایششدۀ «اصغرفرهادی» کمکم نوعی دلزدگی را در تماشاگرانِ ایرانی پدید آورده بودند.
«نهنگِ عنبر» یک ویژگیِ مهمِ دیگرهم داشت وآنهم مانورِهجوآمیزش روی مناسباتِ اجتماعی وفرهنگیِ دهههای مهم وپُرفرازونشیبِ پنجاه و بهویژه شصت وهفتادِ خورشیدی بود که درپوششِ موقعیتها و صحنههایی که بهخودیِ خود جذاب میرسیدند (هرچند که بسیارشان با الگوپذیری ازیک رابطه وپیوندِ عِلّی ومعلولیِ دراماتیک درپیِ هم چیده نشده بودند)، سروشکلی بهظاهرجذّاب به خود گرفته بود.
«سامان مقدم»- که پیشتر، در«نهنگِ عنبر»، فیلمنامۀ «مونا زاهد» و «مانی باغبانی» را دستمایۀ کارِخود قرارداده بود- در«نهنگِ عنبر 2»، خود دستبهکارشده و برپایۀ بیشترِکاراکترهای همان فیلم و نیزبا تکیه بر رابطهها وپیوندهای عاطفی وشخصیتیشان فیلمنامه را نوشته وآن را جلوی دوربین بُرده است.
در«نهنگِ عنبر2» قراراست بخشهایی کنارگذاشتهشده وپنهانمانده از دورانِ جوانیِ دوکاراکترِ«ارژنگ»(رضا عطاران)و«رؤیا»(مهناز افشار)- که درقسمتِ نخست ندیدهایم- واکاوی وروایت شوند والبته موازی با آن، یک خطِ قصه نیزدرزمانِ حال تعریف شود وپیش برود. شیوه و منطقِ رفتن به گذشته درفیلمنامۀ «نهنگِ عنبر2» ازهمان ابتدا میلَنگد. پرسشی که ازفصلِ نخستِ فیلم درذهنِ مخاطب شکل میگیرد، این است که «ارژنگ» پس ازسالها انتظاروخونِ دل خوردن به«رؤیا» رسیده (آن را درپایانِ قسمتِ نخست دیدهایم)؛ پس چرا دیگر باید گذشته را مرور کند وهم بزند ودرقالبِ روایتِ«ارژنگ» برای ما مخاطبان ودرجریانِ سفربه شمال برای برگزاریِ مراسمِ عروسیشان، بیمقدمه وبدونِ بهرهگیری ازیک منطقِ دراماتیک، به گذشته پرتاب شویم؟ اگرازاین کاستیِ فیلمنامه درهمان یکسومِ نخستاش هم چشمپوشی کنیم، پرسش اینجاست که درگذشته اصلاً چه درامی شکل میگیرد؟ حضورِکاراکترِ «شهاب»(حسام نوّابصفوی)-که یک جوانِ همهچیزتمامِ دهۀ شصتی است و«رؤیا» نیزبهسوی«او» کشش دارد- نویدِ یک مثلثِ عشقیِ بامزه را درروایتِ فیلمنامه درزمانِ گذشته میدهد.
اما نویسندۀ اثرازحسادتِ برانگیختهشدۀ«ارژنگ» نسبت به علاقۀ نسبیِ «رؤیا»به«شهاب» بهرهای دراماتیک نبرده وبیشتردرقیدوبندِ خلقِ موقعیتها وصحنههایی انفرادی ومستقل است که بهخودیِ خود برای مخاطب جذاب وشاید هم کمی خندهدارباشند، اما درراستای آن مثلثِ عشقیِ بالقوهجذاب هیچ رسالت وکارکرد نمایشی ندارند. برای نمونه، میتوان به صحنۀ گیتارزدنِ«ارژنگ» واجرای کُمیکاش ازیکی از ترانههای مشهورِگروهِ«جیپسیکینگز»،صحنۀ بازسازیِ یک کلیپِ محبوبِ دهۀ هشتادِ میلادی که«رؤیا» بسیاردوستاش دارد، صحنۀ گیردادنِ مأموران به تیپِ غربیِ«ارژنگ» درخیابان ونیزورزشکردنِ چهارنفرۀ«ارژنگ»،«رؤیا»،«شهاب»و«فرناز»(ویشکا آسایش) در پارک که مشابه ایندوصحنه را درقسمتِ نخست هم دیده بودیم ودیگر حتی برای مخاطبی که آن سالها را هم دیده وتجربه کرده، جذابیّتی ندارد، صحنۀ معجونخوردنهای«ارژنگ» و«شهاب» که قراراست بهشکلی نمادین مخاطب را بخنداند، صحنۀ مربوط به شبِ چهارشنبهسوری که پایاناش با اَدای دینِ«سامان مقدم» به کلیپِ ماندگارِ «تریلرِ»مایکل جکسون همراه است،همهوهمه صحنههایی بهشمارمیآیند که میشود درروندِ چینشِ فصلهای فیلمنامه پسوپیششان کرد وحتی در نگاهی سختگیرانه کنارشان گذاشت؛ بیآنکه خللی در روندِ داستانِ فیلم در زمانِ گذشته پدید آید. بدترآنکه این صحنهها، کلیّتِ فیلم وداستاناش را بهسوی ساختاری کلیپگونه هدایت کردهاند واثر را ازنمایشیشدن دور نگاه داشتهاند. حتی دررویاروییِ«ارژنگ» با «سهیل تبریزیان» (امیرحسین آرمان)- همبازیِ دورانِ خردسالیِ«ارژنگ» و«رؤیا»- در کلانتری، بازهم هیچ رویداد یا موقعیتی پیشبرنده شکل نمیگیرد. بههمیندلیل، هرچه با داستانِ دراماتیکنشدۀ فیلم پیش میرویم، بیشتربه این نتیجه میرسیم که بهتراست خود را بدونِ فکرواندیشه به برخی صحنههای فیلمنامه بسپاریم وتنها درپیِ خندیدن باشیم؛ هرچند که «نهنگِ عنبر2» دربرآوردهکردنِ همین هدف هم چندان موفق نیست. البته ازمیانِ صحنههای برآمده ازروایتِ داستان درزمانِ گذشته، میتوان به صحنۀ رستوران وسوءتفاهمی که برای «ارژنگ» پدید میآید یا صحنۀ تصمیمِ «ارژنگ» برای چاقوزدن به «شهاب» (که همزمان میشود با مرگِ «پدرِ شهاب») اشاره کرد که کموبیش بامزه ازکاردرآمدهاند. با وجودِ اینها، درادامه، روندِ ترسیمِ کوششهای«ارژنگ» برای از پایدرآوردنِ «شهاب» وشکستدادناش دراین رقابت، بریک بسترِکُهنه ولوس و تاریخمصرفگذشته بنا میشود؛ همانندِ صحنۀ مراسمِ یادبودِ «پدرِ شهاب» یا صحنههایی کوتاه وگذرا که«ارژنگ» درسوپِ «شهاب» مایعِ ظرفشویی میریزد یا درسِرُمِ اومایعی سمّی. نکتۀ مهمِ دیگر در این بخش ازروایتِ فیلمنامه سرگردانیِ کاراکترِ«فرناز»است که برخلافِ قسمتِ نخست که حضورش کارکردی کموبیش دراماتیک داشت، در اینجا روشن نیست با چه هدفی این شخصیت دردلِ موقعیتها وصحنهها گنجانده شده است.
درخطِ رواییِ فیلمنامۀ«نهنگِ عنبر2» درزمانِ حال، ازدیدِ نمایشی، وضعیت حتی بدترووخیمتر ازروندِ چینش وپیشرفتِ موقعیتها درخطِ قصۀ روایتشده درگذشته است! میتوان ادعا کرد دراین خُردهروایت از فیلمنامه، دستِ«سامان مقدم» خالیِ خالی است. درجریانِ سفرِ«ارژنگ» و«رؤیا» به شمال هیچ چالشِ دراماتیکی پدید نمیآید. حتی زمانیکه «رؤیا» پافشاری میکند نوارِکاستِ دربرگیرندۀ سلکشنِ شمارۀ 2 را- که پشتِ ترانههایش وصیّتِ «ارژنگ» درآن سالهاست- گوش دهند و با وجودِ مخالفتهای«ارژنگ» سرانجام هم به آن بخش ازنوار میرسد، باز هیچچیزِتازهای دررابطۀ «ارژنگ» و«رؤیا» پدید نمیآید.
دراین میان، برای پُرکردنِ جاهای خالیِ بینِ فصلهای فیلمنامه که هیچ پیوندِ عِلّی ومعلولی هم میانشان حکمفرما نیست، نویسندۀ فیلمنامه دستبهدامانِ صحنههایی بیکارکرد شده که بسیارلوس وبیمایهاند؛ همانندِ صحنههای خلوتِ مباشرِ«ارژنگ»-«پناه»(رضا ناجی)- با «روحانیِ جوان»(علی قربانزاده) روی اسکله یا صحنهای یکدقیقهای از رقص و شادیِ مهمانانِ عروسی درکنارِدریا وپیش ازرسیدنِ«ارژنگ» و«رؤیا». حتی فیلمنامهنویس برای رسیدنی منطقی به موقعیتِ تصادفِ «ارژنگ» درجاده نیزبه یک زمینهچینیِ درست فکرنکرده و«ارژنگ» بدونِ مقدمه گوشیِ چندمیلیونی را ازخودروبیرون میاندازد وسپس برای آوردناش به جاده میرود وتصادف میکند. صحنۀ به کُما رفتنِ«ارژنگ» و گریهوزاریِ«رؤیا» بر الینِ او که درادامه ودرروندی پیشبینیپذیر به بازگشتِ«ارژنگ» به زندگی میانجامد، بازهم درفیلمنامهای که ناتوان از روایتِ یک قصۀ ساده وسرراست است، کارکردی ندارد وسازِخودش را میزند. هرچند که صحنۀ رؤیای «ارژنگ» ازدیدِ کارگردانی، فیلمبرداری وبهرهگیری ازجلوههای دیداری وبهویژه با تکیه برموسیقیِ «امیرتوسّلی» ازاندک سکانسهای خوبِ فیلم بهشمارمیآید.
همۀ نکتههای گفتهشده دراین تحلیلِ فشرده را کناربگذاریم، باید اعتراف کرد که «نهنگِ عنبر 2» به هدفاش رسیده و از دیدِ اقبال درگیشهها فیلمی کموبیش سربلند و پیروز بوده است. اما اگربخواهیم تازهترین اثرِ سینماییِ«سامان مقدم» را- حتی از دیدِ مقایسه با قسمتِ نخستِ «نهنگِ عنبر»- بررسی کنیم، باید گفت حدّاقل فیلمنامهای که این سینماگرِ باتجربه نوشته، خالی ازتمامِ مؤلفهها و اِلِمانهای لازمِ دراماتیک برای روایتِ یک کمدی/ موزیکالِ عاشقانۀ جذّاب است؛ واگرهم دراندکلحظههایی میتواند بخنداند وسرگرم کند، یا دستبهدامانِ قراردادهایی شده که درفیلمِ پیشینِ «مقدم» هم آمده بودند واکنون دیگرتکراری بهنظر میرسند یا به کلیشههایی پناه آورده که ردّپایشان را بارها وبارها درکُمدیهای نازلِ ایرانی نیزدیدهایم.
امیررضا نوریپرتو
منتقد سینما