ثبات حاکم بر جامعه ایران در فاصله سال ۸۰ تا ۸۴ یکی از اصلیترین دلایلی بود که تنوع طیفها و مطالبات حاضر در رقابتهای ریاست جمهوری نهم نتوانست طیف وسیعی از مردم را متقاعد به مشارکت کند. در آن زمان تحریم انتخابات تبدیل به مد روز شده بود، با این جمله کلیشهای که «وضعیت از این که بدتر نمیشود، پس چه فرقی میکند چه کسی انتخاب شود». نتیجه آن شد که از حدود ۴۵ میلیون نفر واجد شرایط انتخابات چیزی نزدیک به ۱۸ میلیون نفر آنها از حضور در انتخابات سرباز زدند و محمود احمدینژاد در دور اول با اختلافی کمتر از یک میلیون نفر، کاندیدای اصلاحطلبان را پشت سر گذاشت و در دور دوم با رایی کمتر از رای تحریمیها، پیروز انتخابات شد.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، هیچ گاه مشخص نشد طیف رنگارنگی که در نهمین دوره حاضر به شرکت در انتخابات نشده بودند، از آن تحریم چه به دست آوردند جز تحکیم پایههای موقعیت احمدینژاد. این بار اما ثبات حاکم بر جامعه انگیزه رای ندادن نشده است، بلکه وجود تلاطمهای مختلف در زمینههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و بالاخص سیاسی برخی را به این نتیجه رسانده است که مشارکت آنها در انتخابات سودی نخواهد داشت و قرار نیست رای آنها تاثیری بر سرنوشتشان داشته باشد.
به گواه نظرسنجیها تنها در یکی دو روز اخیر آمار مشارکتکنندگان از مرز ۵۰ درصد گذشته و به نظر میرسد باز در یک گردنه تاریخی، «انفعال» قرار است مثل بختک بر سر جامعه فرود بیاید. عدم کنش و سکوت اگر هشت سال پیش ردای زیبایی به تن داشت که نوعی از کنش تلقی میشد، امروزه روز حتی همان را نیز به تن ندارد. انفعال به برهنهترین وجه ممکن همان انفعال است.
در سوی مقابل استدلال مدافعان شرکت و حضور در انتخابات ساده است، حتی اگر یک ذره احتمال رایآوری کاندیدایی واقعبین وجود داشته باشد، باید به او رای داد. تنها راهی که برای تحقق اهداف وجود دارد فقط و فقط شرکت در انتخابات و کار در درون نظام است و هیچ جایگزین و چاره دیگری برای رسیدن به این خواسته ها وجود ندارد. در انتخابات مجلس نهم خیلی از اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نکردند اما چیزی عوض نشد. علی شکوری راد یکی از مدافعان شرکت در انتخابات است و میگوید: «آرای ما بیرون از صندوق رای ارزش چندانی ندارد و این آرا زمانی صاحب ارزش می شود که به صندوق های اخذ رای انداخته می شوند.» عضو شورای مشورتی اصلاحطلبان هم معتقد است اگر از راه انتخابات، تغییری متصور نباشد، از راههای دیگر هم نخواهد بود. به اعتقاد شکوری راد، رای ندادن وقتی میتواند تاثیرگذار و حامل پیام باشد که حاصل اجماع حداکثری میان مردم برای عدم حضور باشد، وقتی چنین اجماعی وجود ندارد، شمار غایبین صندوق آرا معنادار نخواهد بود.
عباس عبدی، تحلیلگر و روزنامهنگار اما به وجهی دیگر از مسئله میپردازد. او در مطلبی که راجع به چرایی شرکت خود در انتخابات در وبلاگ شخصیاش نوشته به وضعیت نامناسب معیشتی اشاره میکند و این که همانند همه مردم از این وضعیت در رنج است، اما ادامه میدهد: «نگاه خود را محدود به اينها نميكنم و گمان ميكنم كه بدتر از اين هم ممكن است و آن از ميان رفتن ساختار تامین کننده امنيت، هنگامی که جامعه با چالشی غیر قابل حل مواجه شود است. به همين دليل هيچ علاقهاي به تضعيف بیحساب و کتاب نهاد برقراركننده امنيت، بدون آن كه از طريق ديگري تقويت و جایگزین شود ندارم. رأي به همين وضعیت مي دهم تا به اندازه رأي خودم به آن رنگ خود را بزنم و زده هم ميشود، و به همین میزان آن را تغییر دهم».
بیانی که رهبر انقلاب نیز در سخنرانی اخیر خود به آن اشاره کرده است: «توصیه اول من حضور پرشور پای صندوق رای است، ممکن است کسی بدلیلی نخواهد از نظام اسلامی حمایت کند، اما از کشورش که میخواهد حمایت کند».
نظرسنجیها میگوید انتخابات هنوز دومرحلهای است، اما مشارکت هنوز به ۷۰ یا ۷۵ درصد نرسیده است. اصولگرایان برای تبلیغ خویش مجال فراوانی داشته اند، دست کم آنها ۵ کاندیدا در عرصه رقابتها آورده اند و اصلاحطلبان و اعتدالگرایان ۲ کاندیدا و فرصت صحبت آنها با مردم چندین برابر اصلاحطلبان بوده است. توده خاکستری رنگ مردم که به هر حال بنای دادن رای دارند، بیشتر حرفها و تبلیغات اصولگرایان را شنیده اند و چه بسا همین سبد آرای آنان را در دور دوم سنگینتر کند. وقتی حسن روحانی تا اینجای کار توانسته رای ۳۰ درصد از شرکتکنندگان را کسب کند، چرا با حضور گسترده در پای صندوقهای رای، کار را در همین مرحله یکسره نکنیم؟