برتری ناعادلانه عدّهای در جامعه صرفاً به سبب انتساب خویشاوندیشان به مقامات و حکومتمردان، موضوع جدید و تازهای نیست: شاهزادگان، خانزادگان، و پس از انقلاب: آقازادگان.
«آقازاده» در معنای اصطلاحی خود که این اواخر در ادبیات سیاسی ایران پرکاربرد شده است، کسی است که بهواسطه رابطه یا نسبت خانوادگی یا خویشاوندی و در نتیجه با بهرهگیری از رانتهای اطلاعاتی، مالی و بعضاً قانونی، ثروت هنگفتی را از راه چپاول بیتالمال بهدست آورده و از این ثروت باد آورده، علاوه بر استفادههای شخصی، در راه تثبیت و گسترش قدرت و نفوذ خود و خاندانش نیز بهرهبرداری میکند. شاهد این مدعا، علاوه بر کشفهای متعدد دستگاههای نظارتی مسؤول (نظیر قوه قضائیه و .....) از اختلاسها، زدوبندها و قانونگریزیهای هنگفت مالی، و همچنین افشاگریهای سیاستبازانه برخی از مسؤولان و سیاستمداران علیه یکدیگر (به مثابه ریختن پته یکدیگر بر روی آب!)، نهادینه شدن فرهنگ غلط پارتیبازی و رابطهمداری در میان ایرانیان است.
در جامعه ایران «داشتن پارتی» حرف اول و آخر را میزند و بعضا با داشتن یک پارتی (ترجیحاً هرچه کلفتتر) میتوان هر قانونی را دور زد، هر مجوزی را صادر کرد، هرکسی را در هر جایی استخدام نمود، هر مدیری را عزل و نصب کرد، هر مشکلی را برطرف کرد و به هر هدفی بدون زحمت دست یافت که اگر قبول کنیم «الناسُ علی دینِ مُلوکهِم» آنگاه باید ریشه این معضل بزرگ اجتماعی را در همان پدیده آقازادگی جستجو کرد.
دم خروس را باور کنیم یا...
محمود احمدی نژاد که خودش را با وعدههای بزرگ آرمانگرایانهاش به افکار عمومی ایران معرفی کرده بود، از شعار تبلیغاتی «قطع کردن دست آقازادگان از بیتالمال» در ورود به عرصه کلان سیاست ایران کمال بهرهبرداری را کرد: نخست در جریان پشت سر گذاردن قالیباف در دور اول انتخابات سال ۸۴ (که او در افکار عمومی انتساب نامعلومی به یکی از نهادهای حکومتی داشت و هزینههای گزافی را صرف تبلیغات ریاست جمهوریاش کرده بود) و سپس در تشکیل دوقطبی هاشمی ـ احمدینژاد و خارج کردن رفسنجانی از گردونه انتخابات به بهانه اینکه حرف و حدیثهای فراوانی پشت سر آقازادگان منتسب به او در جامعه زده میشود.
اینکه بیان آن سیاست فقط یک شعار تبلیغاتی بود یا اینکه احمدینژاد واقعاً به دنبال کوتاه کردن دست آقازادگان و افزونهخواهان از حقوق مردم بود، هنوز هم در سال پایانی ریاست جمهوری وی در هالهای از ابهام به سر میبرد. با این اختلاسهای شرمآوری که در دولتهای نهم و دهم اتفاق افتاده و با این وضع نابسامان اقتصادی، و نیز با وجود لیست اسامی آن سیصد نفر مفسد اقتصادی که سالهاست در جیب احمدینژاد باقی مانده و او فقط تاکنون گوشه آن را از جیب خود بیرون آورده (و هنوز هم حیران است که آن را بگوید یا نگوید!) مردم ماندهاند که دُم خروس را باور کنند یا قسم حضرت عباس را؟ در عوض، آنچه که مسلم است اینکه احمدینژاد یک شکل جدید از آقازادگان را به عنوان یک طبقه جدید حکومتی به جامعه ایران عرضه کرد: "نوآقازادگان".
احمدینژاد که پارهای از مردم ایران، کلید شخصیتش را «خودمحوری»، «استبداد رأی» و ... میدانند، چون از مجاری غیرحزبی به قدرت رسیده و از طرفی حاضر به امتیاز دادن حتی به همگروهیهای خودش هم نشده بود، به ناچار مجبور شد عدهای جوان خام، بیتجربه و بعضا بیلیاقت را صرفاً براساس «انتساب ایدئولوژیک» بسیار نزدیک به خودش، با تظاهر به جوانگرایی و بدون لحاظ کردن هرگونه سازوکار مناسب، به پستهای ارشد و میانی مدیریت کشور بگمارد و بدینوسیله آنها را عامل اجرای بیچون و چرای دستورات خود گرداند و بدین طریق زمینه شکل گرفتن طبقه حکومتی تازه ای را در جامعه ایران فراهم سازند.
این نسل جدید از آقازادگان (= نوآقازادگان) اگرچه ممکن است پارهای از آقازادگان سابق را هم در بین خود داشته باشند امّا به لحاظ منش و ایدئولوژی تفاوتی آشکار با آنها دارند. برخلاف آقازادگان که به دنبال جمعآوری ثروتهای هنگفت، ریختوپاشهای آنچنانی و مواردی از این دست بودند، نوآقازادگان از مال دنیا به یک حقوق دو ـ سه میلیونی ماهیانه، یک خانه ترجیحاً ویلایی و البته نقلی! و یک اتومبیل ساخت داخل (یا همان تولید ملی!) قناعت میکنند. اینها بیش از این به دنبال زرق و برق دنیا نیستند، آنها بنده قدرتاند و اندیشه سیطره ایدئولوژیک بر جهان را در سر میپرورانند. نوآقازادگان در این چند سال به خوبی فرا گرفتهاند که چگونه: از مستضعفین فکری و شخصیّتی و همچنین از گروههای فقیر و کمدرآمد جامعه، استفاده ابزاری کنند و از آنها «مگسان دور شیرینی» بسازند، ماندن در قدرت را از اوجب واجبات بدانند، از هر راهی ـ ولو به زور یا به دروغ یا از راه فریب دادن مردم ـ سعی در هدایت آنها به سوی بهشت کنند، ظهور امام زمان را که در راستای اهداف آنان معرفی شده بسیار نزدیک معرفی کنند، خون هرکسی که سعی در برهمزدن نظم دلخواه آنان میکند را بیارزش (اگر نگوییم مباح) شمرند، دیگران را اگر بخواهند جلوی تکروی و گردنکشیشان را بگیرند کنار گذارند و به آنها بیتوجهی کنند، آبروی هرکس که برخلاف نظر و دستور آنها عمل کند را (هرچند که مدتها در رکابشان خدمتگزاری کرده باشد) بیمحابا لجنمال کنند، مردم خوشنیّت و سالماندیش را با وعدههای دروغین خود مکرّراً سر کار گذارند، برای به کرسی نشاندن حرفهای خود با لجاجت، بخشی از امور کشور را به تعطیلی کشانند، با سوءاستفاده از نمادهای مذهبی و در قالب «جامعه اسلامی .....»، «مجمع ولایتمداران .....» و نظیر اینها، جوانان جویای کار و خصوصاً برخی دانشجویان منفعل را فریب داده و آنها را به نیروی کار ارزانقیمت خود تبدیل کنند، و .....
نوآقازادگان با وجود آنکه خود را قشری «آرمانگرا» و دغدغه مند دانسته و افرادی «ولایتمدار»، «حزب اللهی»، «انقلابی» و مواردی از این دست معرفی می کنند اما به واقع آنچنان هم نیستند چراکه آرمانهای آنها تحمیلی و ناشی از جبر خانوادگی شان بوده، به هیچ وجه حاصل انتخاب آگاهانه آنها نبوده و درعوض با منافع دنیوی آنها سخت گره خورده است و لذا به راحتی و به خاطر منافع بالاتر حاضرند بر سر انقلاب و منافع ملی نیز معامله کرده و ارزشها و آرمانهای بنیادگرانه خود را به ارزانی به فروش رسانند.
تثبیت طبقه حکومتی «نوآقازادگان» در قلمرو معنایی و فیزیکی جمهوری اسلامی، علاوه بر پیامدهای خطرناکی نظیر «افول تدریجی آرمانگرایی معقول در بین مردم و خصوصاً نخبگان»، «به حاشیه راندن یا حذف استعدادها از صحنه اجتماع»، «نزول سطح کارآمدی نظام تا حدّ اداره کجدار و مریز امور جاری و حل بحرانها»، «ترویج عملی نفاق، وابستگی شخصیتی و انفعال در بین نسل نو»، و همچنین «تضعیف رابطه مردم با حکومت»، پیامآور سیطره دیکتاتوری خاموش بر آینده جامعه ایران نیز خواهد بود. دیکتاتوریای که در آن، طبقه حاکم به دنبال آن است تا همه مردم به دلخواه او بیندیشند، به دلخواه او احساس کنند و به دلخواه او رفتار نمایند و البته راه بهشت را بپیمایند! شواهد و قرائن حاکی از تلاش این طبقه حکومتی و سردمداران آن در حفظ قدرت خود، نخست از طریق به دست گرفتن مجدد ریاستجمهوری و در غیر اینصورت از راههاتی دیگر است.
جریان اصولگرا مرزبندی کند
جریان به اصطلاح اصولگرا که خود زمینهساز اصلی شکلگیری چنین طبقهای است، از طرفی هنوز مرز خودش را با این طبقه مشخص نکرده و از طرف دیگر امیدی به توانایی او در اداره کردن جامعه بدون دخالت دادن مجدد این گروه نیست؛ چه آنکه بسیاری از این نوآقازادگان با همان اصولگرایان ارتباط داشته اند.
هرچند بیرون کردن نوآقازادگان طعم قدرت چشیده از بدنه حکومت کاری بس دشوار است، اما در این شرایط تعیین کننده، مردم ایران باید آگاه باشند و در انتخابات پیشرو با انتخاب آگاهانه خود، سرافرازی و افتخار را در تاریخ به نام نسل خود ثبت کنند.
راستی آیا میشود باز هم جوانمرد، آزاداندیش و خردمند دیگری، صحنهگردان میدان دلیران، ایران، گردد؟
گزارش:امیرحسین بنائی فاطمی
«آقازاده» در معنای اصطلاحی خود که این اواخر در ادبیات سیاسی ایران پرکاربرد شده است، کسی است که بهواسطه رابطه یا نسبت خانوادگی یا خویشاوندی و در نتیجه با بهرهگیری از رانتهای اطلاعاتی، مالی و بعضاً قانونی، ثروت هنگفتی را از راه چپاول بیتالمال بهدست آورده و از این ثروت باد آورده، علاوه بر استفادههای شخصی، در راه تثبیت و گسترش قدرت و نفوذ خود و خاندانش نیز بهرهبرداری میکند. شاهد این مدعا، علاوه بر کشفهای متعدد دستگاههای نظارتی مسؤول (نظیر قوه قضائیه و .....) از اختلاسها، زدوبندها و قانونگریزیهای هنگفت مالی، و همچنین افشاگریهای سیاستبازانه برخی از مسؤولان و سیاستمداران علیه یکدیگر (به مثابه ریختن پته یکدیگر بر روی آب!)، نهادینه شدن فرهنگ غلط پارتیبازی و رابطهمداری در میان ایرانیان است.
در جامعه ایران «داشتن پارتی» حرف اول و آخر را میزند و بعضا با داشتن یک پارتی (ترجیحاً هرچه کلفتتر) میتوان هر قانونی را دور زد، هر مجوزی را صادر کرد، هرکسی را در هر جایی استخدام نمود، هر مدیری را عزل و نصب کرد، هر مشکلی را برطرف کرد و به هر هدفی بدون زحمت دست یافت که اگر قبول کنیم «الناسُ علی دینِ مُلوکهِم» آنگاه باید ریشه این معضل بزرگ اجتماعی را در همان پدیده آقازادگی جستجو کرد.
دم خروس را باور کنیم یا...
محمود احمدی نژاد که خودش را با وعدههای بزرگ آرمانگرایانهاش به افکار عمومی ایران معرفی کرده بود، از شعار تبلیغاتی «قطع کردن دست آقازادگان از بیتالمال» در ورود به عرصه کلان سیاست ایران کمال بهرهبرداری را کرد: نخست در جریان پشت سر گذاردن قالیباف در دور اول انتخابات سال ۸۴ (که او در افکار عمومی انتساب نامعلومی به یکی از نهادهای حکومتی داشت و هزینههای گزافی را صرف تبلیغات ریاست جمهوریاش کرده بود) و سپس در تشکیل دوقطبی هاشمی ـ احمدینژاد و خارج کردن رفسنجانی از گردونه انتخابات به بهانه اینکه حرف و حدیثهای فراوانی پشت سر آقازادگان منتسب به او در جامعه زده میشود.
اینکه بیان آن سیاست فقط یک شعار تبلیغاتی بود یا اینکه احمدینژاد واقعاً به دنبال کوتاه کردن دست آقازادگان و افزونهخواهان از حقوق مردم بود، هنوز هم در سال پایانی ریاست جمهوری وی در هالهای از ابهام به سر میبرد. با این اختلاسهای شرمآوری که در دولتهای نهم و دهم اتفاق افتاده و با این وضع نابسامان اقتصادی، و نیز با وجود لیست اسامی آن سیصد نفر مفسد اقتصادی که سالهاست در جیب احمدینژاد باقی مانده و او فقط تاکنون گوشه آن را از جیب خود بیرون آورده (و هنوز هم حیران است که آن را بگوید یا نگوید!) مردم ماندهاند که دُم خروس را باور کنند یا قسم حضرت عباس را؟ در عوض، آنچه که مسلم است اینکه احمدینژاد یک شکل جدید از آقازادگان را به عنوان یک طبقه جدید حکومتی به جامعه ایران عرضه کرد: "نوآقازادگان".
احمدینژاد که پارهای از مردم ایران، کلید شخصیتش را «خودمحوری»، «استبداد رأی» و ... میدانند، چون از مجاری غیرحزبی به قدرت رسیده و از طرفی حاضر به امتیاز دادن حتی به همگروهیهای خودش هم نشده بود، به ناچار مجبور شد عدهای جوان خام، بیتجربه و بعضا بیلیاقت را صرفاً براساس «انتساب ایدئولوژیک» بسیار نزدیک به خودش، با تظاهر به جوانگرایی و بدون لحاظ کردن هرگونه سازوکار مناسب، به پستهای ارشد و میانی مدیریت کشور بگمارد و بدینوسیله آنها را عامل اجرای بیچون و چرای دستورات خود گرداند و بدین طریق زمینه شکل گرفتن طبقه حکومتی تازه ای را در جامعه ایران فراهم سازند.
این نسل جدید از آقازادگان (= نوآقازادگان) اگرچه ممکن است پارهای از آقازادگان سابق را هم در بین خود داشته باشند امّا به لحاظ منش و ایدئولوژی تفاوتی آشکار با آنها دارند. برخلاف آقازادگان که به دنبال جمعآوری ثروتهای هنگفت، ریختوپاشهای آنچنانی و مواردی از این دست بودند، نوآقازادگان از مال دنیا به یک حقوق دو ـ سه میلیونی ماهیانه، یک خانه ترجیحاً ویلایی و البته نقلی! و یک اتومبیل ساخت داخل (یا همان تولید ملی!) قناعت میکنند. اینها بیش از این به دنبال زرق و برق دنیا نیستند، آنها بنده قدرتاند و اندیشه سیطره ایدئولوژیک بر جهان را در سر میپرورانند. نوآقازادگان در این چند سال به خوبی فرا گرفتهاند که چگونه: از مستضعفین فکری و شخصیّتی و همچنین از گروههای فقیر و کمدرآمد جامعه، استفاده ابزاری کنند و از آنها «مگسان دور شیرینی» بسازند، ماندن در قدرت را از اوجب واجبات بدانند، از هر راهی ـ ولو به زور یا به دروغ یا از راه فریب دادن مردم ـ سعی در هدایت آنها به سوی بهشت کنند، ظهور امام زمان را که در راستای اهداف آنان معرفی شده بسیار نزدیک معرفی کنند، خون هرکسی که سعی در برهمزدن نظم دلخواه آنان میکند را بیارزش (اگر نگوییم مباح) شمرند، دیگران را اگر بخواهند جلوی تکروی و گردنکشیشان را بگیرند کنار گذارند و به آنها بیتوجهی کنند، آبروی هرکس که برخلاف نظر و دستور آنها عمل کند را (هرچند که مدتها در رکابشان خدمتگزاری کرده باشد) بیمحابا لجنمال کنند، مردم خوشنیّت و سالماندیش را با وعدههای دروغین خود مکرّراً سر کار گذارند، برای به کرسی نشاندن حرفهای خود با لجاجت، بخشی از امور کشور را به تعطیلی کشانند، با سوءاستفاده از نمادهای مذهبی و در قالب «جامعه اسلامی .....»، «مجمع ولایتمداران .....» و نظیر اینها، جوانان جویای کار و خصوصاً برخی دانشجویان منفعل را فریب داده و آنها را به نیروی کار ارزانقیمت خود تبدیل کنند، و .....
نوآقازادگان با وجود آنکه خود را قشری «آرمانگرا» و دغدغه مند دانسته و افرادی «ولایتمدار»، «حزب اللهی»، «انقلابی» و مواردی از این دست معرفی می کنند اما به واقع آنچنان هم نیستند چراکه آرمانهای آنها تحمیلی و ناشی از جبر خانوادگی شان بوده، به هیچ وجه حاصل انتخاب آگاهانه آنها نبوده و درعوض با منافع دنیوی آنها سخت گره خورده است و لذا به راحتی و به خاطر منافع بالاتر حاضرند بر سر انقلاب و منافع ملی نیز معامله کرده و ارزشها و آرمانهای بنیادگرانه خود را به ارزانی به فروش رسانند.
تثبیت طبقه حکومتی «نوآقازادگان» در قلمرو معنایی و فیزیکی جمهوری اسلامی، علاوه بر پیامدهای خطرناکی نظیر «افول تدریجی آرمانگرایی معقول در بین مردم و خصوصاً نخبگان»، «به حاشیه راندن یا حذف استعدادها از صحنه اجتماع»، «نزول سطح کارآمدی نظام تا حدّ اداره کجدار و مریز امور جاری و حل بحرانها»، «ترویج عملی نفاق، وابستگی شخصیتی و انفعال در بین نسل نو»، و همچنین «تضعیف رابطه مردم با حکومت»، پیامآور سیطره دیکتاتوری خاموش بر آینده جامعه ایران نیز خواهد بود. دیکتاتوریای که در آن، طبقه حاکم به دنبال آن است تا همه مردم به دلخواه او بیندیشند، به دلخواه او احساس کنند و به دلخواه او رفتار نمایند و البته راه بهشت را بپیمایند! شواهد و قرائن حاکی از تلاش این طبقه حکومتی و سردمداران آن در حفظ قدرت خود، نخست از طریق به دست گرفتن مجدد ریاستجمهوری و در غیر اینصورت از راههاتی دیگر است.
جریان اصولگرا مرزبندی کند
جریان به اصطلاح اصولگرا که خود زمینهساز اصلی شکلگیری چنین طبقهای است، از طرفی هنوز مرز خودش را با این طبقه مشخص نکرده و از طرف دیگر امیدی به توانایی او در اداره کردن جامعه بدون دخالت دادن مجدد این گروه نیست؛ چه آنکه بسیاری از این نوآقازادگان با همان اصولگرایان ارتباط داشته اند.
هرچند بیرون کردن نوآقازادگان طعم قدرت چشیده از بدنه حکومت کاری بس دشوار است، اما در این شرایط تعیین کننده، مردم ایران باید آگاه باشند و در انتخابات پیشرو با انتخاب آگاهانه خود، سرافرازی و افتخار را در تاریخ به نام نسل خود ثبت کنند.
راستی آیا میشود باز هم جوانمرد، آزاداندیش و خردمند دیگری، صحنهگردان میدان دلیران، ایران، گردد؟
گزارش:امیرحسین بنائی فاطمی