زمانی که اعلام شد عسل بدیعی بازیگر سینما به علت مسمومیت دارویی به کما رفته ، بازار شایعات داغ شد. مرگ هنرپیشه ای در سن ۳۶ سالگی آن هم به این علت نمی تواند خیلی عادی تلقی شود ، ضمن آنکه جامعه ایرانی همیشه آمادگی دارد که برای این گونه اتفاقات سناریوهای مختلف بنویسد.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، این موضوع باعث شد که رضا داود نژاد بازیگری که شوهر خواهر عسل بدیعی است، به شایعات واکنش نشان دهد و در دلنوشته ای از همه بخواهد اگر همدردی نمی کنند، لااقل نمک به زخم بازماندگان نریزند. اما تعبیر خودکشی درباره مرگ یک هنرمند برای اولین بار نیست که در میان حرفهای درگوشی منتشر می شود و بازماندگان را می آزارد و مطمئنا عسل بدیعی آخرین درگذشته ای نیست که چنین شایعاتی درباره اش منتشر می شود.
پرویز فنی زاده
یکی از بزرگترین بازیگران ایرانی در سالهای آخر حکومت پهلوی پرویز فنی زاده بود. فنیزاده فارغالتحصیل دانشگاه هنرهای دراماتیک بود. او در سال ۱۳۳۷ گروه تئاتر گل سرخ را با همکاری چند تن از دوستانش تشکیل داد و بعدها به گروه پاسارگاد ملحق شد و فعالیت هنریاش را در تئاتر دنبال کرد. او در سال ۱۳۵۲ و به خاطر بازی در فیلم رگبار جایزه بهترین نقش اول مرد را از جشنواره فیلم سپاس از آن خود کرد. وی در مدت ۲۰ سال فعالیت هنری خود در بیش از ۱۹ فیلم سینمایی و ۷۰ نمایش ایفای نقش نمود. وی پس از بازی در دو سریال تلویزیونی «سلطان صاحبقران» و «داییجان ناپلئون»، به محبوبیت زیادی دست یافت. پرویز فنیزاده در سال ۱۳۵۸ بر اثر بیماری کزاز در ۴۲ سالگی در بیمارستان ایرانمهر درگذشت. فیلم سینمایی «اعدامی» که وی در آن زمان در آن مشغول ایفای نقش بود، با مرگش ناتمام ماند و نقش او را در آن فیلم رضا کرم رضایی بازی کرد. در آن زمان بسیاری از مردم می گفتند که مرگ فنی زاده به خاطر اعتیاد و مصرف بیش از حد مواد مخدر بوده است!
چندی پیش محمدعلی کشاورز بازیگر پرآوازه سینما در گفتگویی ، عنوان کرد که شایعات درباره مرگ فنی زاده چندان بی اساس نبوده است . کشاورز گفت: " با پرویز فنی زاده ۲۵ سال دوست و همکار بودم. استعداد نابی بود و من هر بار با او همبازی می شدم چیز جدیدی در بازی اش می دیدم اما متاسفانه معتاد شد. ده دوازده بار برای ترک در بیمارستان خواباندمش ولی ترک نکرد و در این راه هم درگذشت. هر چه گفتم پرویز جان تو هنرمندی تو برای خودت گنجی هستی گوش نکرد. دفعه آخر در بیمارستان کیان بستری اش کردم. هر روز بهش سر می زدم. یک روز رفتم و دیدم نیست. داد و فریاد راه انداختم و گفتم این کجاست؟ دیدم بعد از نیم ساعت شنگول و سرحال آمد. به رفیقم گفتم:«صابر پاشو بریم این رفته مواد زده!» فنی زاده گفت:«چرا پولتان را برای دوا و درمان من خرج می کنید؟ بدهید به خودم می دانم باهاش چکار کنم.» سر «دایی جان ناپلئون» هم خیلی باهاش حرف زدم اما گوش نمی کرد تا اینکه پس از انقلاب در نیمه های بازی در فیلم «اعدامی» جانش را از دست داد".
حسین پناهی
حسین پناهی بازیگری خاص بود که علاوه بر بازیگری به سرودن شعر و نوشتن نیز مشغول بود. پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها در محاق ماند.با پخش نمایش «دو مرغابی در مه» از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت . او تنها زندگی می کرد و گویا چند روز بعد از مرگ وی جنازه اش در منزلش پیدا شد . در آن زمان باز هم شایعاتی بر سر زبانها افتاد و بعد از هفت سال ،یغما گلرویی در نوشته ای ادعا کرد که با حسین پناهی در آخرین شب زندگی اش همراه بوده و دیده که تیغی برای خودکشی خریده است اما این موضوع شدیدا از طرف خانواده پناهی تکذیب شد. آنا پناهي دختر حسین پناهی در آن زمان، نوشته يغما گلرويي در خصوص علت مرگ حسين پناهي را کذب دانست و افزود: آقاي گلروئي در مطلبي تحت عنوان "مرگ خودخواسته حسين پناهي" سعي کرده علت مرگ ايشان را خودکشي نشان دهد و براي تائيد آن به بيان خاطرات دروغين و من درآوردي پرداخته است.وي اين نوشته را يک توهم ناشيانه عنوان کرد و بيان داشت: نمي دانم چرا ايشان بعد از هفت سال و بعد از اينکه از ايران رفته به ياد حسين پناهي آن هم به اين شکل افتاده است.پناهي تصريح کرد: حسين پناهي به گواه پزشکي قانوني در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ به علت سکته قلبي فوت کرد و بيان هر علتي غير از اين کذب محض است.
ناصر عبدالهی
ناصرعبدالهی از خوانندگان پاپ کشور بود که در ۲۹ آذر ۱۳۸۵ در سن ۳۶ سالگی درگذشت. وی کار حرفهای را به طور جدی از سال ۱۳۷۴ خورشیدی آغاز کرد. در سال ۱۳۷۵ همراه با همسرش به تهران آمد. محمدعلی بهمنی وی را به انتشارات دارینوش معرفی کرد. پس از آن آلبومهای عشق است و دوستت دارم ناصر را این انتشارات ضبط و منتشر کرد. ناصر با انتشارات فوق دچار اختلافاتی شدند. پس از آن آلبوم های بوی شرجی، هوای حوا و ماندگار توسط انتشارات آوای نکیسا و آلبوم رخصت توسط انتشارات آوای مهر میهن به بازار روانه شد.
ناصرعبداللهی در سوم آذرماه ۱۳۸۵ در بندرعباس به دلایل نامشخصی بی هوش شد و به کما رفت. او پس از گذراندن ۲۷ روز در کما سرانجام در بیمارستان هاشمی نژاد درگذشت.اطرافیان و دوستان او مرگ وی را مشکوک می دانند و در بین مردم هم حرف و حدیثهای زیادی درباره زندگی و مرگ وی وجود دارد.
محمد علی چاووشی (رئیس موسسه «مشکات»، رئیس استودیو بل و همچنین رئیس اسبق صنف تولیدات محصولات شنیداری) در گفت و گو با پایگاه خبری تابناک گفته است: "من از آقای دکتر امیدوار رضایی، رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس شورای اسلامی خواهش کردم (چون ایشان فوق تخصص مغز و اعصاب هستند) که تشریف بیاورند که شاید بتوانند این جوان را از مرگ نجات بدهند. ایشان تشریف آوردند. معاینه کردند، مدارک و پرونده پزشکی را دیدند به من گفتند فلانی اینی که گفتند ایشان مسموم شده، ایشان مواد مخدر مصرف کرده مطلقا در پرونده ایشون وجود نداره. ایشون ضربه خورده. این صدمه که مغز ایشون پیدا کرده به دلیل اصابت ضربهای است. این آثار کبودی که در صورت وی در عکسها مشخص است به همین دلیل است. من هم با توجه به نظر یک متخصص پزشکی وقتی گقتند ناصر رو زدند از اقوام پیرامون ایشان سوال کردم که مگه کسی ایشون رو زده؟ گفتند بله و ماجرایش هم مفصل است. گفتم چرا؟ گقتند به خاطر همین تغییرات فکری و عقیدتی که پیدا کرده بود خیلیها از دستش ناراحت بودند".
نیما نهاوندیان
نیما نهاوندیان مجری برنامه های ورزشی تلویزیون هم چهره ای بود که در دی ماه سال گذشته در سن ۳۲ سالگی درگذشت و بسیاری از سایتهای خبری مرگ وی را مشکوک عنوان کردند . قاضي امير آبادي فراهاني، سرپرست دادسراي جنايي پايتخت یک روز پس از درگذشت وی گفت: جسد نيما نهاونديان، مجري تلويزيون به پزشكي قانوني منتقل شده است و تا صدور نظريه پزشكي قانوني، صحبت از قتل يا خودكشي وي منتفي است.
پدر نیما نهاوندیاندر برنامه «ورزش از نگاه دو» ۹ دی ماه ۱۳۹۰درباره مواجهه با مرگ فرزندش گفت: در روزی که فرزندم فوت کرد من به گرگان رفته بودم و اعضای خانوادهام نیز به خانه خالهشان رفته بودند. نیما شب را تنها در خانه مانده بود و وقتی خانوادهام از مهمانی برگشتند با جسد نیما مواجه شدند. با پزشک خانوادگیمان که از بستگانمان نیز هست، تماس گرفتیم و او پس از معاینه و توجه به این نکته که پشت نیما کبود شده بود، علت مرگ فرزندم را ایست قلبی اعلام کرد. پسرم زمانی که متوجه میشود حال خوبی ندارد برای رفتن به دکتر تلاش میکند از اتاق بیرون بیاید ولی همان جا سرش با جاکفشی برخورد میکند و باعث میشود که فرزندم جان خود را از دست بدهد.