; ?>; ?> مردم سالاری آنلاين - آنجا که خورشيد می وزد - نسخه قابل چاپ

کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

گزارش «مردم سالاری» از مراسم بزرگداشت دومين سال درگذشت علامه محمدرضا حکيمی

آنجا که خورشيد می وزد

25 شهريور 1402 ساعت 22:10

مراسم بزرگداشت دومين سال درگذشت علامه محمدرضا حکيمي (طاب ثراه) با عنوان «آنجا که خورشيد مي‌وزد»؛ يادکردي از فرياد عدالت همه‌گستر علوي، با حضور دکتر احسان شريعتي، دکتر امير عباس علي‌زماني، و استاد حسين انصاري، دوم شهريورماه 1402 به ميزباني مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اخوان دستمالچي و با همکاري دفتر مطالعات انديشه‌هاي علامه محمدرضا حکيمي، مؤسسه فرهنگي هنري الحيات، و مجموعه فرهنگي امام صادق(ع) ميبد، برگزار گرديد.


گروه فرهنگي - محمدحسين روانبخش: مراسم بزرگداشت دومين سال درگذشت علامه محمدرضا حکيمي (طاب ثراه) با عنوان «آنجا که خورشيد مي‌وزد»؛ يادکردي از فرياد عدالت همه‌گستر علوي، با حضور دکتر احسان شريعتي، دکتر امير عباس علي‌زماني، و استاد حسين انصاري، دوم شهريورماه 1402 به ميزباني مؤسسه فرهنگي تحقيقاتي اخوان دستمالچي و با همکاري دفتر مطالعات انديشه‌هاي علامه محمدرضا حکيمي، مؤسسه فرهنگي هنري الحيات، و مجموعه فرهنگي امام صادق(ع) ميبد، برگزار گرديد.
به گزارش مردم سالاری آنلاین ،در اين مراسم احسان شريعتي اولين سخنران جلسه با موضوع «عدالت از منظر مکتب تفکيک» بود‌.
وي ابتدا تعريفي از مکتب تفکيک (آنگونه که علامه حکيمي خود گفته است)، ارائه داد: سنتي که قائل به تمايزگذاري بين آموزه‌ها و تعاليم وحياني و قرآني با حوزه‌هاي فلسفه (مبتني بر عقل انتقادي و پرسشگر آزاد) و عرفان (مبتني بر کشف و شهود و اشراق) است. که البته جهان‌بيني توحيدي و آموزه‌هاي قرآني به هر دوي اين حوزه‌ها (عقل و شهود) تشويق مي‌کند؛ اينکه تعقل و تدبّر در امور داشته باشيم، اما اين تعقل و تدبّر متفاوت است با سنت غربي يوناني و بويژه پسا ارسطويي و افلاطوني و همچنين با سنت عرفان هندي يا شرقي. با اين تعريفِ علامه حکيمي، نحلة تفکيک، تاکيد بر تمايز و مبارزه با التقاط و امتزاج و تلفيق آنچه خارج از حوزه و سپهر ديني با دين است، دارد..‌.
شريعتي تصريح کرد: اين مشکلِ ملغمه‌ها و التقاط حوزه‌ها، بخصوص در ايران معاصر که داراي يک حاکميت ديني است همواره وجود دارد. براي مثال؛ حوزه‌هاي دين و دولت، دين و عقلانيت،و دين و معنويت از يکديگر به دقت تفکيک نشده‌اند؛ و گاهي براي حل مسائل هر حوزه استمداد گرفته مي‌شود از حوزه‌هاي ديگر. ايشان مکتب تفکيک را يک نوع دغدغه و حساسيت و تعصب و غيرت ديني معرفي کردند و گفتند که در اين برهة زماني که دوران گذار از سنت به تجدد در جامعة ما است، به اين تفکيک در حوزه‌ها سخت نيازمنديم‌.
دکتر شريعتي در ادامه، نقدي که عده‌اي بر تفکيک وارد کرده‌اند را پاسخ دادند؛ اينکه اين تفکيک و مرزبندي و مَفصل‌بندي بين حوزه‌ها، به معناي جدايي و تباين و ستيز و تناقض اين حوزه‌ها نيست، بلکه بيشتر ميتوان اين را فهميد که با تمايزگذاري مي‌خواهد مرزي ميان حوزه‌ها برقرار کند تا ضرر و ضرار متقابل به هم نزنند و آسيب نزنند، آنچنان که در عمل و انديشه مي‌بينيم در جاهايي که حوزه‌ها از هم تفکيک نشده‌اند اين آسيب و ضربه زنندگي وجود دارد. آنچنان که در فلسفه دين، دين‌شناسان از اتو (م1917) تا ايلياده، دين را به مثابة امر قدسي و دين مطالعه کردند نه آنچنان که روان‌شناسان و جامعه‌شناسان مي‌خواهند دين را به عنوان پديده اجتماعي يا رواني مطالعه و تبيين کنند، و گفتند که دين در واقع امر مستقلي است که جوهر آن مواجهه با امر قدسي است، که مواجهه با عظمت اين امر قدسي باعث خشيت و هراسي در انسان مي‌شود. که بعدا تبديل به نوعي ايمان و عشق معنوي مي‌شود که در غرب به آن «آگاپه» مي‌گويند که نوعي عشق معنوي به خداست که عمودي است، و بعد به شکل افقي به عشق به همنوع تبديل مي‌شود‌.
شريعتي بعد از اين مقدمه و توضيح وارد بحث اصلي خود يعني عدالت در مکتب تفکيک شد و ابتدا با معرفي و بيان ويژگي‌هاي کتاب الحيات و مقايسه آن با ساير منابع حديثي از جمله بحارالانوار که مهمترينِ آنهاست گفت: «الحيات علامه حکيمي دائرة المعارفي است از اخبار و روايات موثق شيعي در همه ابعاد جهان‌بيني و فلسفه تاريخ، اجتماع و انسان‌شناسي، که همگي منطبق با آيات قرآن است. و اين در واقع همان بازگشت به قرآن و فهم روايات در پرتوي توحيد قرآني است». اما در مورد توحيد؛ به تعبير دکتر شريعتي اگر بخواهيم تمام آموزه‌هاي ديني را بر اساس روش درست تقسيم‌بندي کنيم بايد آن را انشعابي بفهميم؛ يعني توحيد را سنگ زيربنا و مبنا بگيريم، که تمام آموزه‌هاي ديني ديگر مثل نبوت، معاد، امامت، عدالت و ... از آن منشعب مي‌شود. و اين اصلي است در هستي‌شناسي و يزدان‌شناسي که پيامد اين الهيات توحيدي مي‌شود؛ آزادي، برابري و عدالت، آنچنان که در آيه 25 سوره حديد آمده است. بنابراين جامعه‌اي که قرآن و توحيد به آن دعوت مي‌کند، جامعه‌اي است که همبستگي معنوي در آن باشد و ميزان و ترازو و عدالت، محور باشد و عدالت شامل همه عدالت‌هاست از جمله عدالت اجتماعي، اقتصادي، حقوقي و قضايي. قرآن و پيامبران علاوه بر معنويت، به جامعه آزاد و پيشرفته مادي و معنوي فرا مي‌خواند و اين امري است که در برداشت‌هاي آخرت‌گرا و مادي‌گرا از نوع يوناني و هندي‌زده‌اش ديده نمي‌شود.
در اجتهادي که علما دارند، چهار منبع قرآن و سنت و عقل و اجماع اصل است، و اين عقل در طول تاريخ همان عقل يوناني و ارسطويي بوده (آنچنان که در مسيحيت هم همين عقل ارسطويي و يوناني ملاک بوده) و اين ناقص است و وقتي کتاب و سنت بر پايه‌ي اين عقل ناقص تفسير شود پيامدش آن ميشود که از خود و اصل آموزه‌هاي اصلي توحيدي منحرف، و جامعه تبعيض‌آميز (جنسيتي و غيره) و سلطه‌گر پديد مي‌آيد؛ چرا که افلاطون و ارسطو اول اينکه براي طبقه زنان ارزشي قائل نبودند و آنها را در ردة حيوانات مي‌دانستند و ديگر آنکه آنچنان که اختلافات قومي و جنسيتي را طبيعي مي‌دانستند، اختلافات طبقاتي و بردگي را هم توجيه و طبيعي مي‌دانستند. درحالي که اسلام و مدينه پيامبر ضد سلطه و ضد تبعيض بود و اينها بخاطر همان عدم تفکيک و عدم توجه به ذات توحيد است. انقلابي که اديان توحيدي کردند اين بود که يک خدا هست و همگان در برابر خدا يکسان هستند، بنا بر آيه 13 سوره حجرات که تنها ملاک برتري، اخلاقي است و تفاوت‌ها براي به رسميت شناختن همديگر است و همه برابرند.  درحالي که مي‌بينيم به نام دين اعمالي انجام مي‌گيرد که متناقض با دين است، مانند اکراه ديني که اين ترکيب متناقض است و ضد جوهره دين، چرا که حوزة دين، حوزة آزادي و داوطلبي است. در هر حال اصلي‌ترين پيامد اين توحيد، همانطور که معتزله مي‌گفتند، عدالت است و عدالت تساوي همگاني در برابر خدا است و اين انقلابي در تفکر بشري بود‌.
وي در پايان بحث و در پاسخ به اين شبهه که آيا الحيات و مجموعه فکري تفکيک مي‌خواهد جواب‌هاي علمي، و نظام سياسي و اقتصادي از دل قرآن و توحيد در بياورد؟ گفت: اينچنين نيست، بلکه ما درآموزه‌هاي توحيدي و قرآني دايرة‌المعارف الحيات هيچ نظام فني سياسي و اقتصادي نمي‌بينيم بلکه هدف، دادن جهت‌گيري کلي به طرف عدالت و آزادي و توسعه اين جهاني است که شرط نهايي تعالي معنوي است. و در آخر بهترين شيوه براي اين منظور را، شناخت درست و نقد پيگير ميراث علمي و فکري گذشتگان، براي پيشرفت بيشتر و تکرار نکردن اشتباهات گذشتگان دانستند‌.
استاد حکيمي آنگونه که فکر مي‌کرد حرف مي‌زد و زندگي مي‌کرد
دکتر علي زماني، دومين سخنران در نشست بزرگداشت علامه حکيمي، با موضوع «زندگي، از نظر تا عمل، با تأکيد بر زندگي معنوي استاد محمدرضا حکيمي» بود.
وي با يادکردي از جلساتي که در محضر استاد حکيمي بودند به معرفي موضوع بحث خود درباره «معناي زندگي» پرداختند و بيان کردند؛ همه ما انسان‌ها زندگي مي‌کنيم، در حالي که بيشتر زندگي‌ها تکرارِ هم هستند، ما همه غرق در زندگي هر روزي هستيم، زندگي ما در يک مدار بسته هست، هميشه در مقدمه زندگي هستيم و هيچگاه به ذي‌المقدمه نمي‌رسيم. مثل افسانة سيزيف، نماد يک زندگي که محکومانه است و تکرار است و رنج بي پايان. ولي انسان‌هايي هستند که به نظر مي‌آيد از زندگي هر روزي فراتر رفته‌اند...  علامه حکيمي نمونه يکي از اين انسان‌هاست. حکيمي با افراد و گرايش‌هاي مختلف جامعه ارتباط و برخورد داشت، مارکسيست، سنتي، عارف، عامي و لامذهب و... ولي اصالت داشت. در حقيقت زندگي معنا‌دار دو وجهه دارد: وجه ثبات و وجه دگرگوني. ماندن در درون يک مرز و باز‌آفريني و گشوده بودن در يافتن‌. 
دکتر علي‌زماني اصلي ترين فضيلت دروني را تفکر دانستند و بيان داشتند؛ بعضي افراد، تفکر دارند ولي طبق تفکر خود زندگي نمي‌کنند. آنچيزي که براي من بسيار زيبا مي‌نمود اين بود که استاد حکيمي آنگونه که فکر مي‌کرد؛ حرف مي‌زد، احساس مي‌کرد، و زندگي مي‌کرد. او مثل آيينه بود. او متوجه بود که معنا يک امر انتزاعي نيست، نمي‌شود در جامعه‌اي که سرشار از فساد اخلاقي است، اخلاقي زندگي کرد؛ فهميده بود که بدون عدالت، توحيد معنا ندارد و در يک جامعه غيرعادلانه، توحيد به نقيض خودش تبديل مي‌شود. به گفته ارسطو يک زندگي خوب دو ويژگي دارد: ويژگي‌هاي دروني و بيروني (حسن فعلي و حسن فاعلي) معناي زندگي، يک سوية دروني دارد و يک سوية بيروني. کساني مثل دکتر شريعتي، علامه حکيمي و استاد مطهري متوجه شده بودند که معنا در خلأ به وجود نمي‌آيد، بلکه در درونِ جان ما بايد شکل بگيرد ولي کاملا متأثر از بيرون است‌.
وي در ادامه تصريح کرد؛ استاد حکيمي معتقد بود معناي زندگي در ارتباط با خداوند است اما اين ارتباط اگر بخواهد ارتباطي معنادار و دقيق باشد بايد در جامعه هم باشد... در مجموع، برداشت من اين است که استاد حکيمي خودش نمونه يک زندگي معنادار بود و در ارتباط با او اين معنا و حضور احساس مي‌شد.
وقتي در مغناطيس حکيمي قرار مي‌گرفتيم، احساس آن حضور، گرمي و معنا را کاملاً احساس مي‌کرديم و دقيقاً کسي بود که آن التزام، آن وفاداري و بر سر آن پيمان و عهد خود، که عالمانه و آزادانه برگزيده بود، تا آخر خط ايستاده و بسيار زيبا و متفاوت بود. حکيمي براي بنده تداعي اين شعر مولانا بود:
اين نيم شبان کيست چو مهتاب رسيده / پيغمبر عشق است ز محراب رسيده
آورده يکي مشعله، آتش زده در خواب / از حضرت شاهنشه بي‌خواب رسيده
اين کيست چنين غلغله در شهر فکنده / بر خرمن درويش چو سيلاب رسيده
اين کيست چنين خوان کرم باز گشاده / خندان جهت دعوت اصحاب رسيده؟
به راستي حکيمي به تمام معنا مصداق اين سخن پيامبر (ص) بود: «العلماء ورثه الانبياء، علما وارث انبياء هستند‌.
 انديشه اجتماعي در تفکر حکيمي جايگاه ويژه‌اي داشت
در اين نشست، سومين سخنران، استاد حسين انصاري به موضوع «سهم علامه حکيمي در گسترش فهم اجتماعي دين» به عنوان جامعه‌انديشي کم نظير در جامعه ايران معاصر، پرداخت. وي ضمن ميزباني گفتگو با وجود محدوديت زماني، در اين زمينه اظهار داشت:  سيد جمال الدين اسدآبادي را مي‌توان سلسله جنبان فهم اجتماعي دين و سرآمد اين حرکت بزرگ در ايران و بلکه خاورميانة اسلامي معاصر بشمار آورد. تاکيد حکيمي بر شخصيت الگويي سيد جمال نيز تا حد زيادي به همين جهت بوده است. ديدگاه‌هاي سيد جمال الدين اسدآبادي در نشريه عروة الوثقي منتشر مي‌شد. او ناگزير براي ترويج مسائل سياسي و اجتماعي، تحليل‌هاي خود را به قرآن کريم مستند ساخت، سيد جمال اگرچه نتوانست تفسيري کامل بر قرآن عرضه بدارد اما استشهادهاي او به وحي الهي، الهام‌بخش بسياري از مصلحان ديني پس از خود گرديد. شاگردش محمد عبده و سپس رشيد رضا و ديگران، بر همان اساس، تحولي فکري در چارچوب قرآن کريم در دنياي اسلام ايجاد نمودند و در ادامه تفسير‌هاي شيعي با گرايش اجتماعي مانند الکاشف از محمد جواد مغنيه و الميزان از علامه طباطبايي تأليف گشت. هر چند قرآن در اين گرايش به اقبال خوبي رسيد اما عرصة حديث همچنان تهيدست مانده بود و اين نکته بر اهميت الحيات بيش از پيش مي‌افزايد‌.
در ادامه استاد انصاري، تفاوت نگرش اجتماعي سيد جمال، طباطبايي، و حکيمي را بدين شرح بيان نمود:  در هر سه نگرش، نقطه مشترک، همان بستر واحد آغازين براي پيدايش گرايش اجتماعي در ديدگاه آنان است که عبارت از تغيير و تحولات اجتماعي سياسي در جهان و سپس پيدايش جنبش‌هاي سوسياليستي و هجمه‌هاي جديد به دين و تخديري دانستن آن و ناتوان خواندن دين از برآوردن نيازهاي جامعه در دنياي جديد است. اما تفاوتهايي نيز ميان ديدگاه‌هاي اجتماعي آنان وجود دارد. از جمله اينکه گرايش اجتماعي حکيمي، در هواي تمدن اسلامي، تنفس مي‌کرد. به همين سبب، گرايش اجتماعي حکيمي در دهه تمدن نگاري اسلامي در ايران، در قالب کتاب دانش مسلمين نيز عرض اندام مي‌کند. زيرا اصولاً تمدن‌نگاري بدون داشتن گرايش اجتماعي متصور نيست. همچنانکه بديهي است، تمدن ، پديده‌اي اجتماعي است و حاصل تکامل و تعالي جامعه است. و باز اينکه نگاه حکيمي، تنها مقصور و محدود به تفسير و ترجمه قرآن نبود. او حديث را نيز همتاي جداناشدني قرآن مي‌دانست و فهم اجتماعي دين را در گرو تغيير نگرش به حديث نيز جستجو مي‌کرد. اهتمام بالايي که در تفکر تفکيکي استاد حکيمي نسبت به ساحت حديث وجود داشت، سبب شد تا نگرش اجتماعي‌اش را در حوزه حديث شيعه نيز بکار بگيرد و در اثر ارزشمند الحيات به ارتقاي سطح اجتماعيات، يا همان مباحث و انديشه‌هاي اجتماعي شيعه بيفزايد‌.
عنوان بعدي که جناب انصاري بدان اشاره کردند، انديشه اجتماعي در تفکر حکيمي بود. وي در اين باره گفت:  دکتر شريعتي و وصي شرعي‌اش علامه حکيمي، اگر بيش از جامعه‌شناسان هموطن و معاصر خود نباشند اما کمتر از آنان، نيز جامعه‌انديشي نکرده‌اند. آن هر دوان، جامعه‌انديشان کم نظيري در تاريخ معاصر بودند که در تاملاتشان راه‌ها و افق‌هاي تازه‌اي فرا روي مباحث اجتماعي گشوده‌اند‌.
بر خلاف گفتة برخي مقاله‌نويسان، حکيمي در بيان اجتماعي بودن انسان، به چند اصل موضوعه در اين زمينه اتکا دارد .مانند: 1) انسان موجودي اجتماعي است، در متن جامعه به تکامل مي‌رسد. 2) تأثيرگذاري فرد در جامعه، و تأثيرپذيري از جامعه، ترديدناپذير است. 3) وامدار بودن طبقات بالا به طبقات پايين جامعه‌.
 عنوان بعدي در مباحث استاد انصاري «تبديل مفاهيم ديني از ذهني به عيني» توسط علامه حکيمي بود که براي مفاهيم ياد شده به چند نمونه اشاره کرد. از جمله، تبديل کردن عرصه شناخت و فهم عدالت از عالم ذهني به عرصه حيات اجتماعي انسان محروم؛ همة اين مفهوم سخت و ثقيل و در عين حال زيبا، در سخن بلند علامه خلاصه مي‌شود: «عدالت يعني جامعه منهاي فقر» اين جمله را بايد اجتماعي‌ترين تعريفي که از عدالت ميشود کرد، برشمرد.
حجت الاسلام انصاري سپس از واژه‌ها و ترکيب‌هاي بکارگرفته يا برساختة علامه حکيمي در بُعد اجتماعي و جامعه شناختي، نمونه هايي را بيان کردند که نشان دهندة تفکر حکيمي در مورد جامعه و مسائل اجتماعي دين است، که حکيمي را به جامعه انديشي توانا و مغزي متفکر در حوزة اجتماعي تبديل کرده است.


کد مطلب: 202929

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/report/202929/آنجا-خورشيد-می-وزد

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir