صحبت در مورد تاريخ و به قضاوت نشستن آن، از نگاه و دانش عميقي ناشي ميشود که با تحليل همراه است. تحليل علل و عواملي که رخداد تاريخي را ميسازد و تاثير آن بر جامعه از موضوعات جذاب و همراهيبرانگيزي است که مخاطب نسبت به آن بي تفاوت نخواهد بود.
نگاهي به فيلم «مصلحت»
آنجا که معنا باري بر دوش فيلم ميشود
18 تير 1402 ساعت 1:34
صحبت در مورد تاريخ و به قضاوت نشستن آن، از نگاه و دانش عميقي ناشي ميشود که با تحليل همراه است. تحليل علل و عواملي که رخداد تاريخي را ميسازد و تاثير آن بر جامعه از موضوعات جذاب و همراهيبرانگيزي است که مخاطب نسبت به آن بي تفاوت نخواهد بود.
گروه فرهنگي- رويا سليمي: صحبت در مورد تاريخ و به قضاوت نشستن آن، از نگاه و دانش عميقي ناشي ميشود که با تحليل همراه است. تحليل علل و عواملي که رخداد تاريخي را ميسازد و تاثير آن بر جامعه از موضوعات جذاب و همراهيبرانگيزي است که مخاطب نسبت به آن بي تفاوت نخواهد بود.
به گزارش مردم سالاری آنلاین ،روايت اتفاقاتي که در دل روزهاي ملتهب انقلاب رخ داده است، از منظر سينمايي قابليت ارائه درامي با زيرگونههاي سياسي، تاريخي را فراهم ميسازد. اين قابليت چند سالي است مورد توجه سينماگران جواني قرار گرفته که از اين ظرفيت براي رجوع دوباره به تاريخ بهره بردهاند. يکي از جذابيتهايي که بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته، بازسازي و دقت در ارائه تصويري واقعي به لحاظ بصري و مابهازاي تاريخي است. اولين ساخته حسين دارابي، در زمره اين فيلمها قرار ميگيرد. فيلمي که سعي دارد به موضوع خود و غيرخودي در فضاي دوقطبي اوايل انقلاب بپردازد. اما «مصلحت» بيش از آنکه فيلمي سياسي با رويکرد تاريخ اجتماعي و عدالتمحور باشد، تبديل به ملودرامي سياستزده ميشود. فيلم قصد دارد نوري به اتفاقي خاص از تاريخ انقلاب بتاباند و پيرامون آن داستان خود را تعريف کند. اما حرفي که فيلم ادعا ميکند و قصد دارد آن را به شيوههاي مختلف مطرح کند، بيش از توان قصه است و بنابراين به شکل الکن و نارسايي مطرح ميشود. لحن الکن فيلم در بيان حرفي که قصد بيان آن را دارد، به دلايل مختلف نقض غرض ميشود.
يکي از اين دلايل، پنهان کردن اطلاعات و جا به جا شدن قهرمان و ضد قهرمان در فيلمنامه است. نيروهاي انقلابي که قصد برخورد با سهمخواهان گروهکهاي مخالف را دارند، تبديل ميشوند به مجرميني بزدل و تندرو که با اشتباهي، از تمامي خط و ربط ايدئولوژيک خود دست کشيده و فرار را بر قرار ترجيح ميدهند. اينجاست که قهرمانان اصلي همان سهمخواهان بازمانده از رژيم سابقي هستند که حالا بايد حکم بر بخشش صادر کنند.
فيلم با داعيه عدالتخواهي، عملا حرف انقلابي گروههاي موافق را از نيمه نخست قصه پس گرفته و به ورطه شعارزدگي ميافتد. نميتواند در مسير خط سير داستاني خود از مفهومي که دائما قرار است آن را بازنمايي کند بهره برد و تنها از شرايط ملتهب اوايل انقلاب، شعارهاي سياسياش را وام ميگيرد.
دليل ديگر بر الکن بودن فيلم، پنهان سازي اطلاعات اصلي شخصت تاثيرگذار فيلم از مخاطب است. آيتالله مشکاتيان با بازي فرهاد قائميان تا نيمه پاياني فيلم در ذهن مخاطب تبديل به شخصيت منفوري ميشود که از ابزار قدرت براي بي گناه جلوه دادن فرزندش استفاده ميکند. اما در انتها به يک باره با تماسي از شخصي فرضا ناآشنا، تازه متوجه جرم فرزندش در پرونده مورد بحث ميشود. اتفاقي که اصطلاحا قرار است رودستي به مخاطب بزند و برگ برنده فيلم باشد، اما عملا تبديل به فريبي غيرمنطقي براي رساندن فيلم به دقايق انتهايي ميشود. پس از صرف وقت بسيار و روايتي پر آب و تاب از عدم رعايت قانون و جلب همراهي مخاطب با خانواده مقتول، به يک باره همه چيز را ناديده گرفته و به مخاطب يادآوري ميکند که آنچه گفتم، فريبي بيش نبود و حالا آنچه رخ ميدهد ميتواند حرف من باشد. حرفي که پس گرفته شده و در ادامه نيز قاضي از همه جا بي خبر، فرزندش را به چوبه دار ميسپارد و تاکيد ميکند که آزادي فرزندش به دست او نيست.
فيلم سعي دارد از اتفاق و مفهومي حرف بزند که راه رفتن روي لبه تيغ خط قرمز محسوب شود و از آنجا خوارک اصلي درامش را تغذيه کند. اما عملا مخاطب را با سوالي جدي روبرو ميکند. اينکه اگر در نهايت در لحظات آخر، قاضي با تماسي ناآشنا متوجه گناهکار بودن فرزندش نميشد، عدالت و مفهوم خودي و غيرخودي کجاي داستان «مصلحت» قرار ميگرفت؟ احتمالي که بعد از روبرو شدن با چوبه دار، مادر مقتول بر آن تاکيد ميکند و آن را باورنکردني ميشمارد. احتمالي ضعيف و غيرمنطقي که فيلم آن را دستمايه روايت خود قرار داده است.
نکته ديگر در مورد بازي با مفهوم «مصلحت» است. دارابي در روايت خود از افرادي صحبت ميکند که مصلحت خود و جامعه را با تندرويها همراه کرده و براي پا گذاشتن بر حق ديگران، ايدئولوژي حاکم را دستاويزي براي انتقام جويي از عقدههاي شخصي خود ميدانند. در اينجا مشخصا صحبت از مديراني مياني ميشود که قدرت و نفوذ بلامنازع آنها ميتواند حق و ناحق را جا به جا کرده و به نام مصلحت به کام خود انتقامجويي کنند. که البته در اينجا هم حساب آنها را از ديگران جدا ميکند و به وقتش آنها را در بازي قدرت کنار ميگذارد تا پيام اخلاقي فيلم هم در جاي خود گفته شود.
در آخر تاکيد بسيار فيلم بر بي گناهي مقتولي است که در آن برهه زماني و حال حاضر، جرمش محرز بوده و عليه انقلاب و سران آن دست به آشوب و تحريک افکارعمومي زده است. نوع توجه به اتفاق رخ داده، شبيه به برخورد با فردي عادي و بي گناه است. در حالي که نزاع خياباني و درگيري ميان نيروهاي انقلابي و مخالفان آن هم در شرايط اوايل انقلاب، بروز چنين اتفاقاتي را محتمل و برخورد با عوامل مخرب را براي حفظ نظام و انقلاب لازم و ضروري دانسته ميشد. اما ضرورت اين برخورد و آرام کردن فضاي سياسي و اجتماعي جامعه، از وظايف شخصيت اصلي کنار گذاشته ميشود و او که تا ديروز به عنوان شخصيتي انقلابي در برخورد با نيروهاي مخالف به فعاليت جدي و مستمر ميپرداخته، اما تبديل به قاتلي ميشود که در انتظار حکم قصاص روزهاي آخر عمر خود را طي ميکند. عدم تفکيک ميان مناسبات سياسي اجتماعي شخصيتها و برخورد با آنها در سيستم قضايي فارغ از اين ويژگي مهم آنها، نکته ديگري است که فيلم را از درامي سياسي به ملودارمي اجتماعي و خانوادگي تبديل ميکند که دو خانواده مقتول و قاتل بايد بر سر رضايت و عدم رضايت و نجات جان قاتل تلاش کنند. درواقع ميشود گفت قامت فيلم کوتاهتر از آن است که بتواند بر روايتها و کلان روايتهاي اتفاقات اوايل انقلاب نوري بتاباند و در نهايت با چند ترفند شعارزده، قافيه را به ملودرام خانوادگي ميبازد.
کد مطلب: 198832