هفته گذشته خبر پذیرش استعفای علیرضا سجادپور، مدیرکل اداره نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی و معاونت فعالیتهای سازمان سینمایی از سمت خود و پذیرش آن از سوی جواد شمقدری رئیس سازمان سینمایی کشور، موجی از واکنشهای ناشی از بهت و حیرت را در جامعه سینمایی کشور بر انگیخت.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، در نخستین واکنشها برخی دلیل استعفای علیرضا سجادپور را حل و فصل اختلاف سازمان سینمایی و حوزه هنری بر سر مساله اکران در سینما آزادی و موافقت حوزه هنری با وزارت ارشاد بر سر اتمام تحریم سینما آزادی و فشار بر علیرضا سجادپور مبنی بر پذیرفتن این مسئله، دانستند که خود سجادپور این مساله را به شدت تکذیب کرد و دلیل استعفای خود را تنها علاقه به تهیه و تولید فیلم دانست و گفت : «دلیل این استعفا تنها علاقه به دنیای تهیه و تولید فیلم است و تحلیل برخی مبنی بر مشکل بر سر سینما آزادی، تحلیل چرندی است.»
شاید اعلام موضع سجاد پور در هر شرایط دیگری میتوانست پایان بخش این گمانه زنیها باشد اما در شرایط کنونی با توجه به قراین موجود، چندان راهگشا و قابل اتکا نیست، زیرا اگر به واقع سجادپور این چنین علاقه به تهیه و تولید فیلم داشت، پیش ازوقوع چنین درگیری آشکاری بین حوزه هنری و وزارت ارشاد، از سمت اجرایی خود کنار میرفت یا به هر تقدیر این مسئولیت را از ابتدا نمیپذیرفت. البته باید دانست که دلیل این استعفا به راستی تنها اختلاف مورد اشاره بین حوزه هنری و وزارت ارشاد نیست، بلکه ریشههایی عمیقتر دارد. برای درک درستی از این مساله باید نحوه آغاز به کار و اتفاقات عرصه سینمای کشور را از ابتدای دولت دهم تاکنون بررسی کرد.
سجادپوربه عنوان نزدیکترین فرد به شمقدری از ابتدای انتصاب او به عنوان معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد تاکنون در کنارش بوده است. او که نزدیکترین شخص به جواد شمقدری بود، بارها ردپایش در اتفاقات و تصمیمات مهم سینمایی در دوران اخیر دیده شده بود و حامی و به نوعی طراح شعار سینمایی شمقدری بود : ریل گذاری مجدد سینمای ایران !
سجادپور چندی پیش در گفتوگویی با دفاع از عملکردش در سمت مدیریت نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی که اکنون جای خود را به سازمان سینمایی داده است و سمتش در سازمان سینمایی اعلام داشت: «چرا یک تیم مدیریتی بنابر مسئولیتش و موقعیت تاریخی و نیازهایی که شرایط روز ایجاد میکند اگر میآید و میخواهد ریلگذاری تازه کند برخی با خشم و عصبانیت با موضوع برخورد میکنند؟ من آن را جز یک چیز نمیدانم و آن هم اینکه یا این افراد در رانتها و منافع ریلگذاری قبلی سهیم و شریک بودند و هر نوع تغییری به ضرر منافع آنها بوده که احتمال آن بسیاری بالاست یا منافع سیاسیشان ایجاب میکرده همان ریلگذاری سابق باقی بماند تا بتوانند اهالی سینما و چهرههای سینمایی را هر موقع که میخواهند مانند یک سرباز پیاده در خدمت منافع سیاسیشان به کار بگیرند و اهالی سینما از به کارگرفته شدن به عنوان یک سرباز سیاسی برای گروهها و احزاب آسیب ببینند تا آنها نفعشان را ببرند و به موقع هم کنار بکشند و سینما را آسیب دیده و اعتماد از دست داده رها کنند این اتفاقی بود که بارها و بارها افتاده بود.»
سیاست ریل گذاری مجدد سینمایی که به شدت از سوی شمقدری و بازوی اجرائی و متفکرش یعنی سجادپور دنبال میشد، در نهایت به دو رویداد مهم در سینمای ایران منجر شد؛ یکی تبدیل معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به سازمان سینمایی و دومی تعطیلی خانه سینما. تبدیل معاونت سینمایی به سازمان سینمایی یک ارتقای سازمانی و هدیه ای درون دولتی به مدیرت سینمایی به شمار میرود و تغییری در شرایط کلی بدنه سینمایی کشور ندارد و در واقع فضای فیلم سازی منبعث و منشعب از آن نیست که نقع یا ضرری را متوجه آن کند ، در حالی که برای مدیران سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بودجه اختصاص یافته به آنها و ارتباط سازمانی آنها با مقامهای بالا دست، موثر است. اما تعطیلی خانه سینما، امری است که نه تنها تمام سینماگران کشور به شکل عام متاثر از آن شدند و از این امر زیان دیدند، بلکه بدنه دولت نیز به سبب از دست رفتن یک نهاد غیر دولتی سینمایی که سینماگران از هر قشر و نوع تفکری در آن مجتمع شده بودند و به این ترتیب امکان دسترسی و گفت و گو با آنها را فراهم میکرد نیز از این امر متاثر شد. به این ترتیب ریل گذاری جدیدی که با کمک سجادپور انجام شده است، در نخستین بازخورد خود، امکان برقراری یک رابطه سالم بین دولت و حاکمیت کشور از یک سو و جامعه سینمایی از سوی دیگر را از بین برد و هر نوع ارتباطی را محدود به تنها دستگاه دولتی موجود یعنی سازمان سینمایی کرد. از سوی دیگر ، خانه سینما به عنوان یک نهاد صنفی، مدافع بسیاری از حقوق مختلف سینماگران مانند حق بیمه و از کار افتادگی بود و امکان بیمه شدن سینماگران از این مجرا فراهم میآمد و با تعطیلی آن سینماگران خود را بی یار و یاور احساس کردند که به این ترتیب جامعه سینمایی کشور نسبت به مدیریت سینمایی خشم و عصبیت شدیدی یافت و همین امر موجبات قهر سینماگران را فراهم کرد، به شکلی که راه هر نوع گفت و گویی با سینماگران به خصوص چهره های شاخص و شناخته شده این عرصه امروز بسته است.
اگر بازگردیم به صحبتهای سجادپور مبنی بر مخالفتی که با ریل گذاری پیشنهادی او شده است، میبینیم که او دلیل این مخالفتها را وجود رانت یا منافع برخی میداند و هر نوع ارتباط سیاستمداران و سینماگران را نیز ذیل همین منفعت طلبی، طبقه بدنی میکند. به این ترتیب مشخص است که ریل گذاری ادعایی او و شمقدری نیز باید امکان این برقراری این ارتباط را هدف گیرد و خانه سینما را قربانی کند و در مقابل معاونت سینمایی را که خود ریاست آن را برعهده داشتند فربه کرده و وزن آن را بالا ببرند تا در صورت برقراری هر نوع رابطه ای نیز این ارتباط از صافی آنها برقرار شود. این البته مساله ای است که در ساختار جامعه شناسی سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران پذیرفتنی نبوده و نیست . زیرا در ایران همه گرایشها و بینشهای مختلف سیاسی و فرهنگی زیر لوای یک چتر بزرگ که حاکمیت کشور را شکل داده است گرد هم معنی میشوند و در کنش و واکنش با یکدیگر معنی و مفهوم مییابند.
با این وجود حذف خانه سینما از معادلات سینمایی کشور، امری بود که سجادپور و شمقدری را بیش از پیش به بسط و توسعه اعمال اقتدار سازمان سینمایی به همه ارکان سینمای کشور ترغیب کرد تا جائیکه تلاشی سیری ناپذیر برای تسلط بر نهادیهای موازی مانند حوزه هنری و سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و ... صورت دادند تا کلیه فعالیتها را زیر نظر خود در آورند. حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی یکی از نهادهای مهم دیگر عرصه سینماست که جهت گیری و فعالیتهای آن نقش تعیین کننده ای در شکل گیری ماهیت سینمای کشور داشته است و باید به یاد داشته باشیم که تعداد زیادی از فیلمهای سینمایی مهم کشور در طول دوره های مختلف توسط این نهاد تولید و عرضه شدهاند. البته سجادپور و شمقدری همواره در صحبتهای خود به تمام ماهیت سینمای قبل از مدیریت خود تاختهاند و آن را فاقد وجاهت لازم دانستهاند که البته شامل تولیدات حوزه هنری در خلال این سالها نیز میشود! از این منظر به نظر میرسد تعطیلی خانه سینما خشت اول بود و اکنون برخورد با حوزه هنری خشت دوم؛ تا ریل گذاری جدید به ثمر نشیند. البته حوزه هنری همواره یکی از جایگاه های خاص شناسایی استعداد های هنری و ایجاد ارتباط بین حاکمیت و هنرمندان و تاکنون مروج طیف خاصی از نگرش هنری بوده است که استعداد های هنری خاصی را نیز در خود پرورده است. به این ترتیب اگر سازمان سینمایی موفق میشد تا در برخورد با حوزه هنری حرف خود را پیش برد و با استفاده از گلوگاههایی که در دست دارد، در سیاستهای حوزه هنری نیز اعمال نظر کند، در آن صورت این بازوی اجرایی را نیز به شکلی عملی در اختیار گرفته یا بی اثر میکرد .
اکنون باید به یاد داشت که حوزه هنری نیز در مقام تولید و ساخت فیلم باید مجوزهای لازم را از سازمان سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دریافت کند و به این ترتیب حتی فیلمهایی که این نهاد به قصد معرفی و گسترش مفاهیم انقلاب اسلامی قصد تولید آنها را دارند در صورتی که با برداشتهای سازمان سینمایی یکی نباشد، در عمل قابل تولید نیستند. با این وجود، با توجه به اهمیت موضوع باید دید که آیا خود سازمان سینمایی کنونی و معاونت سینمایی پیشین در زمینه تولید فیلم و محتوا کارنامه قبولی کسب کرده است؟ این پرسشی است بنیادی که در عمل بسیاری از کارشناسان به دلیل ساخت نمونه های ناموفق فیلمهای سفارشی در این دوره که از آن جمله میتوان به پایان نامه و ... اشاره کرد ؛ به آن جواب منفی میدهند.
همه اینها دلیلی است بر شکست ریل گذاری جدید سینمای ایران که از یک سو سینماگران را عصبی و ناراحت کرده است و از سوی دیگر ارتباط سیاستمداران کشور با سینماگران را ازمیان برده است و امکان انتقال نیازهای روز عرصه سیاسی کشور به آنها را گرفته است، آن هم در شرایط حساس تحریمها که نیاز به آگاهی بخشی عمومی با شیوه های هنری مانند ساخت فیلمهای سینمایی در این زمینه به خوبی احساس میشود. بنابراین به نظر میرسد سجادپور چاره ای دیگر جز ترک سمت مدیریتی که بر عهده داشت، نداشته است! این یک استعفا از روی اجبار موجود در شرایط بوجود آمده از سوی مدیریت سینمای کشور بود و نه چیز دیگر.
گزارش : پریس تنظیفی