وضعیت اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ایران در یک دهه اخیر که بیشتر نتیجه سوء تدبیرهاست؛ باعث شده در مقاطع زمانی مختلف اعتراضاتی را در جامعه مشاهده کنیم که متاسفانه در بیشتر موارد نیز به سمت بروز خشونت کشیده شده و هزینه های مادی، معنوی، سیاسی و بین المللی بسیاری را بر کشور تحمیل کرده است.
به گزارش مردم سالاری آنلاین،اعتراضات اخیر که پس از مرگ "مهسا امینی" دختر سقزی در بازداشتگاه گشت ارشاد به سرعت در سراسر کشور فراگیر و گسترده شد و دامنه های آن هنوز مشاهده میشود از نمونه اعتراضاتی است که نقش بی تدبیری و عدم مدارا در به خشونت کشیده شدن آن انکارناپذیر است. به همین بهانه خبرنگار «مردم سالاری» در گفتگویی با مهدی محبی جامعه شناس و فعال اجتماعی و رسانه ای به بررسی ابعاد مختلف این اعتراضات پرداخته است:
به نظر شما، آن چه در روزهای اخیر شاهد بودیم اعتراض بود یا اغتشاش؟
من مایلم که تفاوت این دو را با یک مثال از جامعه کوچکتر مثل خانواده توضیح دهم تا تصویر بهتری از واقعیت داشته باشیم. فرض کنیم خانواده ۴ نفره ای طبق برنامه هرساله تصمیم میگیرند در ایام نوروز به سفری بروند، پدر خانواده نظر خود را برای سفر به مشهد اعلام میکند ولی دو نفر از اعضای خانواده سفر به رامسر و یک نفر هم سفر به بندرعباس را پیشنهاد میدهند. اینجا پول و ماشین و قدرت در دست پدر است میتواند کل برنامه را لغو کند یا با استفاده از اقتداری که دارد همه اعضای خانواده را در سفر به مشهد همراه خود کند. شاید در ظاهر سفری اتفاق بیفتد اما قطعا سه نفر دیگر که تمایل به سفر به شهرهای دیگر داشتند لذت چندانی از این سفر نخواهند برد و مدام در طول سفر از لذت های احتمالی سفر به شمال یا جنوب و آب و هوای آن مکان ها صحبت میکنند و عدم رضایت خود را از این سفر به رخ پدر خواهند کشید و احتمال بروز بگو مگوهای کلامیهم بین اعضای خانواده با پدر وجود دارد. حالا اگر پدر خانواده پس از مقاومت و تاکید بر خواسته اش و درک خواسته بقیه اعضای خانواده به این بیندیشد که هدف همه ما از این سفر در کنار هم بودن و لذت از سفر است و نظر جمع را بپذیرد مسلما نفر سوم هم از نظر جمع متابعت خواهد کرد و سفر دلپذیر و خاطره انگیزی را در کنار هم خواهند داشت. چنانچه اقتدار پدر مانع تحقق خواستِ اکثریت خانواده شود موجبات تکدر خاطر و تنش های کلامیرا فراهم خواهد آورد که به آن واژه "اعتراض" را میتوان اتلاق کرد. حالا فرض کنید که پدر خانواده همان برنامه هر ساله سفر نوروزی را با تحمیل خود و بدون در نظر گرفتن خواست و تمایل بقیه برای سفر مشهد اعلام دارد. آن موقع خانواده میتوانند چند نوع مواجه با آن داشته باشند، یا بدون تمایل این تحمیل را میپذیرند و با نق زدن و جر و بحث پدر را در سفر همراهی کنند یا اینکه فرزندان و مادر خانواده سرناسازگاری میگذارند و با داد و فریاد و شکستن ظروف، شیشه و در و پنجره نه تنها پدر را همراهی نمیکنند بلکه خساراتی هم به خانه، پدر و خود وارد آورند و پدر هم مبادرت به بروز رفتار خشونت آمیز و قهری شدیدی نسبت به آنها نماید. در اینجا مسلما بخشی از حقوق و خواسته های اعضای خانواده توسط پدر نادیده انگاشته شده اما اعضای خانواده هم با اقدامات خود نه تنها نتوانسته اند در جهت احقاق حقوق خود اقدام مناسبی بکنند بلکه اوضاع را به شدت وخیم تر نیز کرده اند، این اقدامات اعضای خانواده در مقابل پدر که باعث وارد شدن خسارت میشود را میتوان به عنوان "اغتشاش" دانست. اما نکته اساسی در این است که ریشه اعتراض و اغتشاش واحد بوده است با این تفاوت که کنش و واکنش طرفین در برخورد با موضوع میتواند اعتراض آرام را به اغتشاش و نهایتا خشونت تبدیل کند.
حالا با توجه به توضیحات فوق، آن چه این روزها نسبت به مرگ مهسا امینی در جامعه ما اتفاق افتاده از نظر شما اعتراض است یا اغتشاش؟
آن چه برای مهسا امینی رخ داد یک اتفاق تلخ و تاسف آور بود، هر چند نتیجه ای که پزشکی قانونی اخیرا اعلام کرده است با آنچه باور مردم در روزهای اول این ماجرا بود تفاوت داشت اما متاسفانه نوع مواجهه مسئولان امر و رسانه ملی هم به تشدید این باور منفی دامن زد. بدتر از همه اظهارنظرهای به دور از منطق برخی از فعالان سیاسی و رسانه ای اصولگرا بود که به زعم خود میخواستند از پلیس حمایت کنند اما بدبینی ها و خشم مردم را بیشتر کرد. اما مسلما در ابتدای فراگیر شدن خبر مرگ مرحومه مهسا امینی احساسات مردم جنبه اعتراضی داشت و وقتی اعتراضات با پاسخ روشن مواجه نشد تنش هایی را به وجود آورد که پیامد آن خشونتی بود که طرفین از خود نشان دادند و البته در مواردی هم سواستفاده هایی وجود داشت که زمینه ها و رگه هایی از اغتشاش در آن قابل مشاهده بود اما غالب کنشگران اجتماعی نسبت به موضوعی معترض بودند که اتلاق اغتشاشگر به آن ها درست نیست. البته ذکر این نکته هم نباید از ذهن دور شود که معترض واقعی باید اعتراضش “خشونت پرهیز” باشد یعنی باید نهایت تلاش خود را برای خودداری از وارد شدن به چرخه خشونت به کار گیرد.
در بخشی از صحبت هایتان از بروز خشونت از سوی طرفین صحبت کردید، از نظر شما اولا طرفین اصلی ماجرا چه کسانی بودند و ثانیا چرا کار به خشونت کشیده شد؟
طرفین اصلی ماجرا که کاملا روشن است طرف اول جوانان، نوجوانان و مردمیبودند که تحت تاثیر حادثه ای که برای مهسا اتفاق افتاده بود قرار گرفتند و اعتراض خود را از راه های مختلف اعلام کردند اما طرف دوم نیروی انتظامیبود که به دلیل این که پیش بینی دامنه دار شدن اعتراضات را نمیکرد دچار اشتباهات محاسباتی شد و در ارائه پاسخ فوری، صریح، شفاف و باورپذیر به اعتراضات تعلل کرد. روی دیگر ماجرا هم مرجعیت بی اعتبار صدا و سیما بود که با عملکرد مخاطب گریزی که در طول این سال ها داشته، هم در اطلاع رسانی این ماجرا به روند مخاطب پرانی خود ادامه داد و هم فرصت را برای جولان رسانه های خارجی و مخالف فراهم کرد و آن رسانه های مخالف هم که با حرفه ای گری هرچه تمام تر استفاده کردند و مشخص هم است که آنها به دنبال آرام کردند فضا نیستند؛ نتیجتا باید صدا و سیما را هم بازنده مسابقه رسانه ای در این حوادث بدانیم.
اما در مورد اینکه چرا کار به خشونت کشید باید گفت که همه ارتباطات و تعاملات اجتماعی و سیاسی و رفتارهایی که در بستر جامعه شکل میگیرد محصول کنش و واکنش فردی یا گروهی ما انسانهاست. به زبان ساده در یک ارتباط سادهِ فردی وقتی به کسی سلام میکنیم یعنی کنشی شکل میگیرد و هنگامیکه پاسخ سلام را دریافت میکنیم این همان واکنش است. وقتی ارتباطات و تعاملات در سطح جامعه و بین مجموعه ای از افراد و گروه ها و سازمان ها شکل بگیرد ارتباطات پیچیده تر و کنش و واکنش ها هم طبیعتا پیچیده تر میشود بنابراین حساسیت ها و پیامدها هم به مراتب بزرگتر و گسترده تر میشود. اما وقتی بحث کنش و واکنش مسئولان و مردم مطرح میشود اهمیت و حساسیت صد چندان میشود زیرا اگر کنش و واکنش از سطح عادی یعنی گفتگو، انتقاد و اعتراض مدنی وارد فاز تنش و درگیری شود، خشونت “تولید و بازتولید” میشود و وقتی این چرخه تولید خشونت دو طرفه و حتی گاه با سواستفاده طرف های دیگری که مترصد فرصت هستند چند طرفه میشود؛ تبعات و تاثیرات مخرب جبران ناپذیر بسیاری برای جامعه دارد که باید به شدت از آن پرهیز کرد و با تدبیر از ورود به چنین مرحله خطرناکی پیشگیری کرد.
برای توقف اعتراض، اغتشاش و خشونت چه باید کرد؟
اینکه مردم از مسئولان مطالباتی دارند و این مطالبات همیشه بوده و خواهد بود که طبیعی است اما نوع مواجهه مسئولان با مطالبات بسیار مهم است. در جامعه ما مجوعه ای از مطالبات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی طی سالهای گذشته وجود داشته که به بسیاری از آنها پاسخ داده نشده است و تلنبار این همه مطالبه بالاخره در این سال ها هر بار به بهانه یا جرقه ای شعله ور شده است، بنابراین در وهله اول مسئولان کشور باید مطالبات مردم را ببینند و بپذیرند و در مرحله بعد صادقانه و صریح با مردم گفتگو کنند و درباره مواردی که امکان تحقق مطالبات وجود دارد اقدام فوری و عملی انجام دهند و مواردی را که امکان تحقق آن وجود ندارد با دلایل باورپذیر برای مردم تشریح کنند. قطعا مردم ما با درک و فهم بالایی که دارند دنبال مطالبات غیرمنطقی و ماورایی نیستند و برای آن دسته از مطالباتشان که برآورده شدندش زمان بر است صبوری خواهند کرد. نمیتوان فقط از مردم یک طرفه انتظار داشت که با منِ مسئول همراهی کنند و من تلاشی در جهت جامه عمل پوشاندن به خواسته های آنان نداشته باشم، جاده تعامل ملت و دولت جاده ای دو طرفه با دوربرگردان های فراوان است.
شما از گفتگو صحبت کردید، گفتگوی چه کسی با چه کسی و از چه طریقی در نظر شما است؟
ما در جامعه امروز ایران نیازمند به “گفتمانِ شبکه ای” هستیم، باید شبکه ای از گفتگوها شکل بگیرد؛ گفتگوی مستقیم، صادقانه و صریح مسئولان با مردم از طریق رسانه ها و حضور در بین مردم، گفتگوی جناح ها و احزاب و گروه های سیاسی با حکومت، با همدیگر و با مردم از طریق رودر رو و رسانه های رسمیو شبکه های اجتماعی، گفتگوی گروه های مختلف اجتماعی و مردمیبا هم و با حکومت از طریق بسترهای مجازی مانند اینستاگرام، کلاب هاوس و ...، گفتگوی گروه های مرجع مانند اساتید دانشگاه، سلبریتی ها و افراد متنفذ و مشهور با حکومت و مردم و بالعکس. خلاصه این که مجموعه ای از این گفتگوها میتواند در صورت لحاظ کردن مختصاتی مانند آزاد بودن در طرح نظرات و دیدگاه ها، فراگیر شدن تریبون رسانه ملی برای نمایندگان گروه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، قومی، علمی، جنسی و غیره، داشتن رسانه ها و مطبوعات آزاد به معنای حقیقی کلمه، دسترسی مردم به اینترنت بدون فیلتر و فراگیر، برگزاری نشست های آزاداندیشی و مناظره بدون محدودیت و امثالهم میتواند فضای جامعه را از حال و هوای تکانشی و احساسی به سمت فضای گفتمانی پیش ببرد.
شما فکر نمیکنید آن چه میگویید بیشتر آرمانگرایانه است تا واقع گرایانه؟ به عبارتی دیگر وقتی شما صحبت از شبکه ای از گفتگوها میکنید، آیا میتوان روزی را تصور کرد که مثلا در صدا و سیما یا در یک دانشگاه دو فرد مخالف سیاسی یا اجتماعی رو در روی هم برای رسیدن به مفاهمه گفتگو کنند؟
همه گفتگوها صرفا برای رسیدن به تفاهم صِرف نیست، وقتی ما از گفتگو صحبت میکنیم با علم از اینکه این دو نفر از دو تفکر سیاسی و حتی عقیدتی کاملا متفاوت و حتی متضاد روبروی هم مینشینند و بحث میکنند صحبت میکنیم، منتها ما در اینجا به دنبال عَلَم کردن اختلافات آنها و بحث و گفتگو پیرامون این تفاوت های فکری و سیاسی نیستیم بلکه ما دنبال اولا شناخت مردم از دیدگاه های هر یک از اینها هستیم و ثانیا راهکارهای نهفته در دیدگاه های آنان برای داشتن جامعه ای بهتر، آرام و قابل زیست برای همه را از این طریق در معرض قضاوت مردم قرار میدهیم و وقتی به این نقطه رسیدیم دیگر صحبت از یک ایده آرمانگرایانه محلی از اعراب ندارد و کاملا واقع گرایانه و شدنی است به شرطی که آرامش و تعالی جامعه برای من شعاری نباشد و نیز خود را حق مطلق و بقیه را باطل مطلق نپنداریم.
شعار "زن، زندگی، آزادی" شعار محوری اعتراضات شده است و اگر چه مورد استقبال بخش بزرگی از جامعه قرار گرفته اما تعدادی از اصولگرایان تندرو مواجه توهین آمیزی با این شعار داشتند، تحلیلتان از این شعار و نوع مواجه کنشگران با آن چیست؟
همانگونه که دیدیم اعتراضات سالهای اخیر دلایل مختلفی داشت. فارغ از تایید یا رد آن دلایل، مشخص است که اعتراضات سال ۸۸ مبتنی بر مطالبات سیاسی و انتخاباتی بود، یا سال ۹۶ و ۹۸ اوضاع اقتصادی نقش تعیین کننده ای در شکل گیری اعتراضات داشت اما در اعتراضات اخیر فوت مهسا امینی به عنوان یک خانم آن هم در حالی که در اختیار پلیس بود و البته با پیش زمینه ای اجتماعی که چند مدت پیش از این واقعه و در قضیه سپیده رشنو و آن نحوه مواجهه با او و گفتگو یا اعتراف تلویزیونی خانم رشنو و همچنین اخبار و تصاویر منتشره از نحوه برخورد گشت ارشاد با زنان فضا را به سمتی برد که اعتراضات اجتماعی با محوریت حمایت از حقوق و آزادی های زنان که مهسا امینی به نماد مظلومیت آنان بدل شده بود شکل گرفت و به سرعت فراگیر شد. نکته جالب اینکه علاوه بر زنان و دخترانی که به شدت تشنه چنین پدیده ای برای هم ذات پنداری خویشتنانه بودند و همراه آن شدند، مردان و پسران جوانی بودند که آنها هم به نوعی با هم ذات پنداری خواهرانه حمایت اعتراضی خود را به نمایش گذاشتند. البته بودند و هستند افراد یا گروه هایی هم که درصدد سوء استفاده از موقعیت پیش آمده باشند. البته نوع مواجه تاسف برانگیز را در این میان بیشتر باید متوجه برخی از چهره های تندرو کنیم که با مواضع شاذ و تشویشگرانه نه تنها کمکی به خاموش شدند آتش اعتراضات نکردند بلکه با سخنان تهی از منطق خود بنزین بر این آتش ریختند و شوربختانه در برخی مواقع آنقدر مواضع تفرقه افکن و آتش افروزانه بود که انسان شک میکرد که آنها یا فاقد بینش و عقل سلیم هستند یا مهره نفوذی دشمنان ایران جهت دامن زدن به التهابات هستند.
در پایان اگر نکته ای دارید بفرمایید.
گمشده جامعه ما پذیرش، مدارا و گفتگو در همه سطوح و زمینه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی، قومیتی، جنسیتی و ... است. باید تفاوت های هم را بپذیریم، در مقابل انتقادات و اعتراضات و مخالفت ها نسبت به هم مدارا داشته باشیم و برای ساختن جامعه ای بهتر با حفظ احترام متقابل به گفتگو و مفاهمه بپردازیم. رسانه های آزاد را که به مثابه چشم و گوش و زبان جامعه هستند و میتوانند بسیاری از امور ما را از ورطه انحراف و فساد نجات دهند گرامیبداریم و اصلاحگری و تجدیدنظر در قوانین، رویه ها، مشی ها، آداب و راه هایی که انسجام جامعه ما را مخدوش میکند را هیچگاه فراموش نکنیم زیرا غیر از وجود و حضور خدا، هیچ پدیده ای در دنیا مطلق، ابدی و لایتغیر نیست.
گفت و گو:مژگان اشتری