ایران سرزمین فراموشی است. کافی است شما کمی از آن قامت شبابگونه خویش فاصله بگیرید، گردی زمان بر چهرهاتان بنشیند تا ناپدید شوید. در سالهای گذشته سینمای جهان نشان داده با اینکه برای گیشه ارزشگذاری خود را روی جوانترها هزینه میکند؛ اما وقتی پای هنرنمایی و بازیگری به مثابه امری شاق و دقیق به میان میآید، انگشتها را بهسوی قدما دراز میکنند. انگار آنان بیشتر از ما باور دارند آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند.
ایران سرزمین فراموشی است. کافی است شما کمی از آن قامت شبابگونه خویش فاصله بگیرید، گردی زمان بر چهرهاتان بنشیند تا ناپدید شوید. در سالهای گذشته سینمای جهان نشان داده با اینکه برای گیشه ارزشگذاری خود را روی جوانترها هزینه میکند؛ اما وقتی پای هنرنمایی و بازیگری به مثابه امری شاق و دقیق به میان میآید، انگشتها را بهسوی قدما دراز میکنند. انگار آنان بیشتر از ما باور دارند آنچه جوان در آینه بیند، پیر در خشت خام بیند. از همین رو محصولات غربی و شرقی پر است از فیلمها و سریالهایی که قهرمانانش نه جوانان که اهالی روزگار پیری است. پیری که معنای فرتوتی را متبادر نمیکند. کافی از به بازی خیرهکننده آنتونی هاپکینز در «پدر» دقت کنید، نتیجه کار هم چیزی جز اسکار بهترین بازیگری نبود. همین امروز که این واژگان را مینگارم، خبری منتشر شده است از تلاش هریسون فورد برای رسیدن به نقش مشهور ایندینا جونز. هریسون 76 ساله هر روز 40 مایل دوچرخهسواری میکند.
اما به ایران بازگردیم. به سرزمین فراموشیها. به سرزمین که برای بازیگران پا به سن گذاشته برزخ است. فیلم میسازیم تا چند جوان را نشان دهیم و از قضا همه آثار هم همچون دیگری. دو یا چند جوان در یک فرایند، محصول اقتصاد و اجتماع دچار درگیری میشوند و فاجعه میآفرینند. هیچ پیری هم نیست اوضاع را تغییر دهد، همان پیری که در سیستم جوزف کمبل و کریستوفر ووگلر جوانترها را نجات دهند. پیری که هم ناجی شخصیت است و هم ناجی بازیگر. نمونه متأخرش را میتوان در سریال «زخمکاری» دید. با اینکه دو قسمت از سریال مهدویان پخش شده است؛ اما میتوان دید سیاوش تهمورث، در نقش دانکنوار خود، چطور بازی جواد عزتی، رعنا آزادیور و سعید چنگیزیان را تعدیل میکند. کافی است بازی این سه بازیگر را در صحنههای بیتهمورث دنبال کنید. همه چیز کلیشهای میشود. همان نگاههای عصبی مرسوم در فیلمهای ایرانی و آمادگی برای دست به یقه شدن؛ اما تهورث، این بار بدون آن سبیلهای مشهورش، بدون آن هیبت رضاخانی معرفش، با لبخندی شیطنتآمیز حتی از قداست شاهانه دانکن هم میکاهد تا نوعی شیطان میدان باشد. کسی که جهان را میشناسد و همه چیز را روی سرانگشتانش میچرخاند. نمیدانی مسخره میکند یا واقعاً همدل است. مثل ستیز ماشینها در جادههای شمال، نیازی به حرف زدن نیست. از معدود صحنههایت بهره ببر و واکنش درست را به کار ببر.
سیاوش تهمورث از آن دست بازیگرانی است که کمتر درموردش سخن گفته شده است. برای آنانکه او را از نزدیک میشناسند، او بازیگری ذاتی است. در حین مصاحبه یک اجراگر یا به قول فرنگیها پرفورمر قهار است. در فن بیان فوقالعاده و در بالا و پایین کردن کلام متبحر است. او میراثدار چند سنت مهم تئاتری کشور است. دانشآموخته دانشگاه تهران، روزگاری را در کارگاه نمایش بازی و اجرا کرده است تا شکل نابی از تئاتر تجربی زمانه خویش را آموخته باشد. در سوی دیگر، با علی رفیعی از فرنگبازگشته در تئاتر شهر، همکاری خاطرهانگیزی داشت و هنوز میل دیدن تصاویرش در «خاطرات و کابوسهای یک جامه دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی» شعلهور است. در سوی دیگر او میراثدار بهرام بیضایی است و در سالهای اخیر وقت زیادی برای بازخوانی متون بیضایی در اقصی نقاط ایران و جهان صرف کرده است. مهمتر از همه آنکه تهمورث یک تعزیهشناس است و در ادوار مختلف اقدام به اجرای تعزیه کرده است و حتی در مهمترین نمایش او، «معرکه در معرکه» با سنتهای مشهور نمایش ایرانی، اثری ماندگار تولید کرده است. با این حال تهمورث در مدیوم سینما و تلویزیون، همانند بیشتر بازیگران قدرنادیده تئاتر، به قالبهای کلیشهای سوق مییابد. نقش بدمنهای عصبی و توطئهچین چیزی است که سالهای سال از او دیدهایم یا نقشهای رضاخانی به سبب میمیک صورتش که از قضا آن هم عصبی و توطئهچین است.
اگر کمی با حافظهامان فشار بیاوریم، بیشک میتوان سریال «فکر پلید» محسن شاهمحمدی را به یاد آورد. جاییکه تهمورث در نقش پسر سرتق آقا عبدالله به موفقیتهای یوسف (دانیال حکیمی) حسادت میورزد، چیزی شبیه وضعیت «زخمکاری»، بین مالک و ناصر و کافی است قیاس کنیم جنس بازیها را. شیطنت عجیب تهمورث در آن سریال بهقدری است که بیش از نقش اول مظلوم فیلم بازیش به چشم میآید.
حالا تهمورث همان شیطنت را با خود به «زخمکاری» آورده است. او در 74 سالگی میخواهد ستاره باشد، این اولین سریال شبکه خانگی اوست. مناسبات سریالهایی از این دست به شدت وابسته به بازی بازیگر است و عامل فروش نقش تعیینکنندهای در محبوبیت سریال دارد. تهمورث در اولین تجربهای از این دست گویی لِم بازی دستش آمده و از بهترین فرصتهای دوربین، همانند یک بازیگر تئاتر عمل میکند. او صحنه را با زیرکی از آن خود میکند، همانند استعمال تریاک یا جلسه حمایت از مالک. او میداند دانکن است بهزودی تاج از سرش برداشته میشود، او شاه بیتاجی است که عمرش تا انتهای سریال نیست؛ ولی آمده مهر خودش را پای سریال بزند و عجالتاً این بازیگران جوان سریالند که باید خودشان را به پای تهمورث برسانند، کسی که در این سن و سال حتی در فیزیک – یکی از مهمترین عناصر شاخص برای بازیگر – یک سر و گردن از همه برتر است.
احسان زیورعالم