از فیلم های جنایی هم عجیب تر و باورناپذیرتر است. انگار نه تنها مرزهای واقعیت و کابوس شکسته شده، که این بار واقعیت از تخیل فراتر رفته است. شوک قتل های سریالی پدر و مادری که هیچ احساس گناهی ندارند و در مقابل دوربین علامت پیروزی نشان می دهند، انحطاط را به تمامی نشان می دهد. نهاد مقدس خانواده حالا چنان گرفتار رویارویی نسل ها شده که از داخل آن قتل و مثله کردن جنازه بیرون می آید.
از فیلم های جنایی هم عجیب تر و باورناپذیرتر است. انگار نه تنها مرزهای واقعیت و کابوس شکسته شده، که این بار واقعیت از تخیل فراتر رفته است. شوک قتل های سریالی پدر و مادری که هیچ احساس گناهی ندارند و در مقابل دوربین علامت پیروزی نشان می دهند، انحطاط را به تمامی نشان می دهد. نهاد مقدس خانواده حالا چنان گرفتار رویارویی نسل ها شده که از داخل آن قتل و مثله کردن جنازه بیرون می آید.
به گزارش مردم سالاری آنلاین، نزدیک یک سال پیش هم خبر بریدن سر یک دختر تالشی با داس توسط پدرش خبرساز شده بود و تصور می شد که دیگر چیزی دردناک تر از آن نباشد؛ اما داستان قتل بابک خرمدین ، خواهر و شوهر خواهرش نشان داد که باید منتظر خبرهای دردناک تر هم باشیم؛ زیر پوست جامعه چه خبر است؟!
روایت قتل ها
داستان از پیدا شدن قطعاتی از جنازه یک مرد در فاز سه شهرک اکباتان آغاز شد. یکشنبه گذشته بعد از کشف چند تکه جنازه و انگشت نگاری از جنازه مشخص شد که صاحب آن ، بابک خرمدین کارگردان مستند است و بلافاصله با کنترل دوربین های مدار بسته و اعترافات پدر و مادر وی مشخص شد که آنها، فرزند خویش را مسموم کرده، کشته و تکه تکه کرده اند و در سطل های زباله مختلف انداخته اند. اما ادامه داستان زمانی هولناکتر شد که قاتلان اعتراف کردند ده سال پیش داماد خانواده و سه سال پیش فرزند دخترشان را نیز به همین شکل کشته اند!
این خبر را صبح چهارشنبه سرپرست دادسرای جنایی تهران اعلام کرد: پدر و مادر خرمدین به قتل داماد و دختر خودشان هم اعتراف کردند. پیش از آن بعضی از همسایه ها به پلیس گفته بودند که بابک خواهری به نام آزیتا داشته که او هم به طور مشکوکی گم شده است!
سرپرست دادسرای جنایی تهران در پاسخ به این سوال که انگیزه قتل این افراد چه بوده است، گفت: قاتلین در اعتراف گفتند که بچهها معتاد بودند و مواد مصرف میکردند که البته تحقیقات در این زمینه ادامه دارد.
قاضی شهریاری با بیان اینکه در سال ۱۳۹۰ درخصوص داماد این خانواده اعلام مفقودی شده بود، تصریح کرد: روانپزشک گفته که قاتلین سالم هستند.
در ادامه فرمانده انتظامی تهران بزرگ با اشاره به اعترافات پدر بابک خرمدین گفت: این فرد اعتراف کرد که اولین قتل مربوط به داماد خانواده بوده است، آنها در سال ۹۰ به همین شیوه و دامادشان را به قتل رسانده و پس از مثله کردن جسد آن را در چند نقطه رها کردند که محل های رهاسازی جسد نیز مشخص شده و ماموران ما در این محل ها حاضر شدند.
رییس پلیس پایتخت درباره انگیزه این قتل نیز اظهارکرد: این زن و شوهر آزار و اذیت دخترشان را دلیل این اقدام اعلام کردند.
وی با اشاره به قتل دیگر این زوج خاطرنشان کرد: هفت سال بعد، یعنی در سال ۱۳۹۷ این زن و شوهر دست به جنایت هولناک دیگری زدند و دخترشان را که قبلا شوهرش را به قتل رسانده بودند، با همان شیوه بیهوشی و مثله مثله کردن به قتل رسانده و تکههای جسدش را در نقاط مختلف شهر رها کردند.
رحیمی با بیان اینکه این زوج دلیل این اقدام را نیز انحرافات دخترشان پس از جدایی از همسرش اعلام کردند، گفت: بنابر ادعای این افراد دخترشان پس از جدایی به مصرف موادمخدر و انحرافات روی آور شده بود و به همین دلیل او را نیز به قتل رسانده و جسدش را مثله مثله کردند.
این مطالب در حالی از طرف قاتلان بیان می شود که درباره قتل بابک خرمدین هم مشابه همین سخنان گفته شده و پدر وی انحرافات اخلاقی او را انگیزه اش برای قتل بیان کرده است. در فیلمی که از این پدر منتشر شده، وی درباره اینکه دچار عذاب وجدان نیست، گفته است که کسانی را کشته که فساد اخلاقی بالایی داشتند.
این در حالی است که همسایه ها روایتی شبیه این پدر و مادر قاتل ندارند. زنی از همسایگان آنها گفته که بابک از دوستان صمیمی پسرم بود. آنها از کودکی باهم دوست بودند. با هم مدرسه میرفتند و این اواخر هم با هم دوچرخهسواری میکردند. آنها از اینجا با دوچرخه میرفتند پارک چیتگر و برمیگشتند. بابک خیلی بچه خوبی بود. خیلی مودب و آرام بود. بچه من با هر کسی دوست نمیشد و بهخاطر همین مطمئن هستم بابک ظاهر و باطنش یکی بود. همیشه پسرم از او تعریف میکرد و اینهایی را که راجع به او میگویند باورم نمیشود. او پسری سر به زیر، آرام، مهربان و مودب بود و نمیتوانم قبول کنم پدر و مادرش را اذیت میکرده و روزگار آنها را سیاه کرده بود.
یکی از همسایه ها هم که از حدود سی سال قبل با خانواده خرمدین همسایه است ، گفته است: یکی دو هفته قبل بود که دست بابک شکسته بود.او را همراه مادرش دیدم که داشت به دکتر می رفت.مادرش حتی در این سن و سال هم پسرش را تنها نگذاشته بود.رابطه شان با هم خیلی طبیعی بود.باورش چقدر سخت است در پشت پرده زندگی همسایه ای که مثل همه مردم عادی در کنار ما زندگی می کرد،چنین فاجعه ای رخ دهد که همه ایران در موردش حرف می زنند.
هشدار درباره وضعیت خانواده
عباس عبدی در یادداشتی که در این خصوص نوشته، آورده است: «انسان امروزی ایران به شدت تحت حمایت خانواده است و از این طریق آرامش نسبی پیدا میکند. در حالی که در یک جامعه پیشرفته، کارکردهای خانواده در حال محدود شدن است و بخش مهمی از این کارکردها را نهادهای دیگر تقبل میکنند. ولی در ایران به دلیل غیر کارکردی شدن نهادهای دیگر، از جمله نهاد آموزش و پرورش، نهاد اقتصاد، نهاد دولت، نهاد دین و نهاد رسانه، خانوادهها متحمل انجام بخشی از وظایف آنها نیز شدهاند، در حالی که خانواده هستهای با انجام این وظایف تناسب ندارند و فشار زیادی را متحمل میشود. مثل آسانسوری که ظرفیت ۴ نفر دارد، ولی ۸ نفر سوار آن شدهاند، دیر یا زود موتور آن دچار مشکل شده و مستهلک میشود و در مواردی هم تجهیزات و سیم نگهدارنده آن توان تحمل افراد بیشتر را ندارد و آسانسور سقوط میکند. اکنون خانواده تحت فشار است، چندان غیر منتظره نیست که برخی از آنها نیز سقوط کنند.
نکته دیگری که مهم است، تعارضهای فرهنگی میاننسلی است. اکنون نمیدانیم که این پدر و مادر چه موقعیت روانی داشتهاند، و آیا از سلامتی نسبی روان برخوردارند یا خیر؟ ولی این امر غیر متعارف نیست که میان فرزندان و پدر و مادر چالشهای فرهنگی و رفتاری ایجاد شود که مدیریت آنها بسیار مهم است. در نظامهای توسعهیافته این دو از یکدیگر دور میشوند و این چالشها حاد نمیشود. ولی در ایران به دلایل فرهنگی یا اقتصادی و حتی حقوقی، این دو نسل از یکدیگر فاصله نمیگیرند و چالشهای سخت فرهنگی و رفتاری میان آنان به وجود میآید و خوب ممکن است چند مورد نیز به جنایات غیر قابل باور ختم شود.
مختصر اینکه خانواده به دلیل ضعف نهادهای دیگر به روغنسوزی افتاده است. اجازه ندهید که این نهاد هم شبیه نهادهای دیگر شود.»
گزارش: ژاله شفیعی