اسفندیار رحیم مشایی سالها چهره سرشناس دولت محمود احمدی نژاد بود ، چهره ای که همزمان گروه های طرفدار و مخالف زیادی داشت و از هر دو این گروه ها به بهترین نحو استفاده تبلیغاتی می کرد.
به گزارش پایگاه خبری فریادگر، مشایی در تمام این سالها نشان داد که بازی سیاسی را بلد است و می داند که برای ماندن در صحنه باید در ویترین رسانه ها به هر شکل ممکن حاضر باشد حتی به قیمت اینکه او را لیدر جریان انحرافی بدانند! بازی کردن نقش یک چهره جنجالی که می تواند آرای طیفهای مختلف را جلب کند هنر او بود : جمع کردن ظهور نزدیک است با مکتب ایرانی ! پیوند زدن کوروش کبیر با چفیه ! سخن گفتن از دوستی با مردم اسرائیل در کنار انکار هولوکاست !
توانایی مشایی در جلب نظرات مثبت و منفی (که هر دو در پبشبرد اهداف او موثر بود!) به اندازه ای بود که وقتی احمدی نژاد در اردیبهشت ۹۰ خانه نشینی ۱۱ روزه را تجربه کرد ،بیش از احمدی نژاد، این مشایی بود که سیبل شد و نوک پیکان انتقادات اصولگرایان به سوی او نشانه رفت و در آن داستان مقصر جلوه کرد و به این ترتیب باز هم مورد توجه رسانه های مختلف قرار گرفت و در مورد او و گروهش تحلیلها نوشته شد. پس از آن ، حتی دوری مصلحتی اش از مقابل دوربینها و میکروفونها به گونه ای بود که باز هم می توانست رسانه ای باشد و به این ترتیب مشایی به مهمترین و شناخته شده ترین چهره دولت تبدیل شد که حتی بی اهمیت ترین سخنش در خلوت نیز ، برای رسانه های تشنه، خبر تاپ تلقی می شد ، ... اما همه این برنامه ریزی های موفق چند ساله، در یکی دو ماه گذشته تمام شد و حالا اسفندیار رحیم مشایی دیگر مورد توجه رسانه ها نیست. راستی چرا؟ چرا حتی نظرسنجی سازی مبنی بر اینکه مشایی، چهره ای است که در صورت کاندیداتوری در انتخابات بالای ۸۰ درصد رای دارد هم حتی نمی تواند مورد توجه نویسندگان ستونهای طنز قرار گیرد؟ چه کسی و با چه کاری توانسته مشایی را از صحنه سیاست ، این گونه دور کند و او را به مهره ای سوخته تبدیل کند؟
برای پاسخ به این پرسش باید به این نکته توجه کنیم که از کدام مقطع و پس از کدام اتفاق تاریخی ، دیگر مشایی موقعیت خود را از دست داد و چه کسی جای او را گرفت؟
آخرین باری که نامی از مشایی به میان آمد ، زمانی بود که او و رفیقش ، احمدی نژاد از نیویورک بر می گشتند . در آن روز جمعی از هوادارن محمود و اسفندیار ، کسانی مانند کارگردان فیلم ضد دینی و موهن ظهور نزدیک است ، در فرودگاه جمع شدند و شعار زنده باد مشایی سر دادند. در آن روزها شاید این تصور برای مجموعه دولت وجود داشت که با توجه به حضور مشایی در آمریکا ، طرح چند باره موضوع «مذاکره » در نیویورک توسط احمدی نژاد به او نسبت داده شود و داستان چهره بودن مشایی تکرار شود ، اما این بار خود احمدی نژاد هدف انتقادات بود و کسی حوصله این را نداشت که داستان جریان انحرافی و سحر شدن احمدی نژاد را تعریف کند تا بتواند همه کاسه کوزه ها را سر مشایی بشکند! محمود احمدی نژاد در روزهایی که وضعیت ارز در کشور بحرانی بود به نیویورک رفته بود و کارنامه سفرش پر از ناکامی بود. در همان زمان جوانفکر هم به زندان رفته بود و همین ، موضوع چالش برانگیز دیگری بود که احمدی نژاد را با قوه قضائیه رو در رو قرار داد. کنفرانس خبری احمدی نژاد که در آن علیه بسیاری از شخصیتها و نهادها، به صراحت یا تلویحا سخن گفته شد، احمدی نژاد را بیش از پیش در مقابل دوستان و همراهان سابقش قرار داد و در تمام این قضایا اصلا کسی به یاد رحیم مشایی نیفتاد. در این ماجراها احمدی نژاد دیگر همه کاره بود و نه توسط فلانی ،سحر شده بود و نه تحت تاثیر جریان انحرافی بود : احمدی نژاد حالا کسی شده یود که مشایی و دوستانش از زیر پر و بال او بیرون آمده اند!
در ادامه ماجرا نامه نگاری های احمدی نژاد برای بازدید از زندان اوین پیش آمد که موضوع کم اهمیتی نبود ولی باز هم هیچکس یاد مشایی نیفتاد. دیگر مشایی مورد استفاده ای نداشت . در سالهای قبل و در ماجراهای مشابه ، مشایی برای این هدف قرار می گرفت که هواداران احمدی نژاد، نمی توانستند بعد از حمایت افراطی از او ، یکباره مخالف افراطی او شوند ؛ اما اصرار احمدی نژاد باعث شد که این واقعیت علنی شود و به این ترتیب ، مشایی دیگر در این میان نقشی نمی توانست به عهده بگیرد. در واقع در این یکی دو ماه محمود احمدی نژاد با رفتار خود، نه تنها دوستان و همراهان سابق را بیش از پیش در مقابل خود قرار داد، بلکه دوست عزیزش ، اسفندیار رحیم مشایی را هم از صحنه سیاست خارج کرد . حالا جریان انحرافی مرده است و اگر کسی کاری دارد مستقیما سراغ محمود احمدی نژاد می آید ، گویی حالا دیگر همه باطل السحر را یافته اند!