فعالیت سیاسی ، نامه نگاری و فریاد و هیاهو در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی و خصوصا قضایی با شعار محوری مبارزه با ظلم و حمایت از آزادی خواهان و عدالت طلبان، مبنای بحث های احمدی نژاد است.
چرا کسی صدای احمدی نژاد را نمی شنود؟!
4 فروردين 1397 ساعت 9:49
فعالیت سیاسی ، نامه نگاری و فریاد و هیاهو در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی و خصوصا قضایی با شعار محوری مبارزه با ظلم و حمایت از آزادی خواهان و عدالت طلبان، مبنای بحث های احمدی نژاد است.
فعالیت سیاسی ، نامه نگاری و فریاد و هیاهو در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی و خصوصا قضایی با شعار محوری مبارزه با ظلم و حمایت از آزادی خواهان و عدالت طلبان، مبنای بحث های احمدی نژاد است.
در اینکه ممکن است حرفهای احمدی نژاد جای تامل و بررسی داشته باشد تردیدی نیست و البته محل بحث این نوشتار نیست و در جای خودش می توان به آن پرداخت. ولی سوال جدی این است که چرا کسی به حرفای او گوش نمی دهد و می شنود و میرود؟ شنونده و بیننده میبیند که در محیطی شبه باتلاق قرار دارد و کسی به او کمکی نمیکند و حتی صدایی در یاری اش در نمی آید و این اقدام از جانب سیاسیون و اهل دانشگاه و روشنفکران با مشاهده گری بیشتری است و اینها که می توانند به اصطلاح صدایی از خودشان در بکنند هیچ کاری نمی کنند و به اصطلاح صدای احمدی نژاد شنیده نمی شود.
اولین نکته این است که احمدی نژاد پایگاه سیاسی راست را کهدر دو دوره انتخابات همراه او بود از دست داده است و پایگاه سازمانی و سیستمی راست همراه اش نیست و این صدایی که در حق گرایی و مبارزه با ظلم از جانب او سر داده میشود به نوعی ضد جریان راست هم به حساب می آید پس طبیعی است که جریان راست از او حمایت نکند.
دومیننکته این است که جریان سیاسی مخالف احمدی نژاد نیز نگاه خوبی به احمدی نژاد ندارد.این جریان معتقد است خیلی از اقدامات منفی در زمان وی اتفاق افتاد که نتیجه اش صرفا علیه جریان آنها و جریان های مخالف احمدی نژاد بوده است.
نکته سوم اینکه جریان دانشگاه و روشنفکری هم از احمدی نژاد در زمان حکومتش خیری ندیده است که از او حمایت کند یا به دمش بدمد. و از همه مهمتر اینکه رفتار احمدی نژاد را قدرت طلبانه و سیاسی و حتی منفعت محورانه و شخصی تعبیر میکند.
اینکه کسی که در هنگام قدرت داشتن مست آن نشود و رفتار عادلانه و منصفانه و واقع بینانه و جامع داشته باشد نکته مهمی است این البته در منطق دانش سیاسی جدید جایی ندارد. در هنگامه ای که نظام موازنه و توازن قوا براساس تفکیک قدرت به عنوان یک اصل، پذیرفته شده است اینرویکرد مست نشدن بهدوران کلاسیک حوزه قدرت بر میگردد و امروزه دانش سیاست و تجربه دول مترقی روی تفکیک قوا و نظام موازنه قدرت تاکید میکند. تجربه دوران احمدی نژاد از قدرت داشتن و نداشتن در ایران امروز، نشانگر یک اصل است و آن اینکه ما انگار در وضعیت کلاسیک حوزه سیاست بسر می بریم و باید به این وضعیت آگاه باشیم و از گرفتاری های آن که تبعات منفی آن عموما بر گرده عامه مردم است و باعث هم افزایی قدرت نمیشود و نیرو ها را تحلیل می برد، جلوگیری کرد.
عبدالله موحدزاده
کد مطلب: 84128