اين که هم اکنون، روح حقوقداني به نام « امانوئل ژرف » سخت آرزده است که به چه علت، منشوري به نام «حقوق بشر» مدون کرد که امروز روز استبکار جهاني از آن به عنوان ابزاري استفاده کند و از آن چماقي بسازد و برسرملتهايي بکوبد که مطيع و منقاد سياستهاي استعماري و استثماري نيستند، بحثي نيست و در راستاي آن تن دانشمندي مخترع و صلح دوست به نام «آلفرد نوبل» سوئدي در قبر بلرزد که چرا با وصيت خود جايزهاي را بنياد نهاد که در موضوع صلحش امثال «سوچي» برندهي آن باشند و با تکيه بر آن همان جايزه بلايي را برسر هموطنان خود بياورند که کمتر استبدادي بر آنها آزمود؛ حرف درستي است، اما در پي معلول جنايت بار تاثر برانگيزي به نام «فاجعهي روهينگيا» بايد علتها را تحليل کرد که چرا دنياي امروز از اين همه جنايت و اعمال ضد بشري متاثر نميشود و از آن بيتوجه ميگذرد و اجازهي اعمال وحشيانهي بيشتري را هم به عاملان اين جنايت ميدهد؟
و به چه علت دولتي ضد حقوق بشري با عوامل خونخوار خود،کودکان پنج شش ساله ي هموطن خود را سر ميبرد و جسدشان را در آتش مي سوزاند، خانههايشان را به آتش ميکشد و در راه آنها مين ميگذارد تا بدن آنها قطعهقطعه شود و عامل مستقيم صدها هزار آواره ي دردمند و مضطري است که به کشور همسايه « بنگلادش » پناه بردهاند و عجبا که دنياي غرب، اين همه را ميبيند و در عين تفکر « اومانيستي » دم برنميآورد و تکليف شرق هم که مبرهن و مدلل برهمه است که زمينهي سکوتش چيست!
حقيقت آن است، وقتي که عوامل رژيمي که مدعي پردهداري در سرزمين وحي، مدارسي را بنياد ميگذارد، تا با تفکر تکفيري و سلفي، برادران ديني خود را بکشد و خونشان را براي ريختن حلال بداند، وقتي که برخي کشورهاي مسلمان در عين تلاوت «ولقد کرمنا بني آدم...» حقوق مردم خود را زير پا ميگذارند و به حقوق مسلم و مشروع همکيشان خود احترام نميگذارند و جواناني پرودهاند که در مقابل چشم بيدار و حيران رسانهها، سر انسان ديگري را راحتتر از سرگوسفند ميبرند و مدام تن ملتهاي شرق و غرب را با آدمکشيهاي خود ميلرزانند و امنيت رواني را از آنان گرفتهاند، آيا ميخواهيد به عمل همهي مسلمانان تعميم ندهند و از چشم همه نبينند؟
به يمن مظلوم فقير و مبتلا به بيماريهاي خانه برانداز « وبا » بينديشيد و ويراني ساختارهاي زندگي اجتماعي و اقتصادي شان که ائتلاف برخي از همين کشورهايي امثال مصر که امروز بر روهينگيا فرياد برميآورند، چه آورده است و همهي اين ائتلافيها هم در ضمن آلت دست استکبار بودن، مدعي مسلماني هم هستند! به افغانستان همسايه نگاه کنيد و به سوريه و عراق و ليبي و بحرين و... که چگونه برادر برادر را مي کشد و ابراز تفاخر هم دارد؟ و صد البته نبايد از قصور و تقصير غرب هم گذشت که به مسلمانان به چشم شهروندان درجهي دوم، نگاه کرده و با ناديده گرفتن حقوق مسلم شهروندي شان، عقدهپروري کرده، تا اين ستمديدگان در پي احراز هويت و احقاق حقوق خود باشند!
بنابراين، چنين مينمايد که مسلمانان در مرحلهي نخست بايد با اقدامات عملي موثر خود، دولت ميانمار را مجاب کنند، تا از جنايت و تجاوز نسبت به حقوق مسلم هموطنان مسلمان خود دست بردارد، سپس با مراجعهي عملي به شوراي امنيت و نهادهاي بينالمللي، عامل صدور قطعنامه اي باشند که مسببان جنايت نابخشودني «روهينگيا» را به عنوان جنايتکاران جنگي و عاملان پاکسازي قومي، به جهان و دادگاههاي رسيدگي به جنايتهاي جنگي معرفي نموده پيگير محاکمهشان باشند.
آن گاه حقوقدانان اهل قلم، حقوق انساني مسلمانان را پيش چشم افکار عمومي جهان بياورند و انديشه و اقدامي را در دنيا تقويت کنند که هماکنون، مردم لندن و انگلستان در طوماري با بيش از نيم ميليون امضاء خواستار بازپس گرفتن جايزهي صلح نوبل از «سوچي» شدهاند و ديگر، وفاق مسلمانان و عينيت بخشيدن به شعار «يا ايها المسلمون اتحدوا، اتحدوا» و نزديک شدن و وفاق در همايشهاي همکاريهاي اسلامي و کوشش در تاييد و به رسميت شناختن مشترکات و تاليف قلوب است و پيراستن اسلام ناب محمدي(ص) به عنوان آيين رحمت و محبت و شفقت و پيراستن اين دين مبين از بدعتها و دخالتهاي قومي و نژادي است. کاري که در ايران با فراهم شدن زمينهي حقوقي و حاکميتي، انتظار عملي شدنش را در دولت دوازدهم هم داريم. و با چنين وحدت عام است که مسلمانان ميتوانند در منظومهي انساني جهان، نقش موثر و حقوقي خود را داشته باشند و از هر نوع تعهدي از ناحيهي هر تفکر و قدرتي در امان بمانند.