احمدینژاد در پانزده سالی که در عرصه سیاست ایران حضور یافته، متاسفانه روز به روز در مسیر حرکت خویش، ثابت قدمتر و مصممتر شده است؛ این مهمترین نتیجهای است که از ثبتنام دیروز وی در انتخابات ریاست جمهوری میتوان گرفت؛ اگر چه این نتیجه باب میل بسیاری از اصولگرایان نیست. در واقع حامیان پروپا قرص دیروز احمدینژاد ترجیح میدهند بر این گزاره پافشاری کنند که احمدینژاد، تغییر کرده، در دام جریان انحرافی افتاده یا به قول یکی از بزرگانشان جادو شده است و دیگر احمدینژاد سابق نیست و باید از این احمدینژاد جدید برائت جست!
احمدینژاد در پانزده سالی که در عرصه سیاست ایران حضور یافته، متاسفانه روز به روز در مسیر حرکت خویش، ثابت قدمتر و مصممتر شده است؛ این مهمترین نتیجهای است که از ثبتنام دیروز وی در انتخابات ریاست جمهوری میتوان گرفت؛ اگر چه این نتیجه باب میل بسیاری از اصولگرایان نیست. در واقع حامیان پروپا قرص دیروز احمدینژاد ترجیح میدهند بر این گزاره پافشاری کنند که احمدینژاد، تغییر کرده، در دام جریان انحرافی افتاده یا به قول یکی از بزرگانشان جادو شده است و دیگر احمدینژاد سابق نیست و باید از این احمدینژاد جدید برائت جست!
فرضیه تغییر احمدینژاد، بیش از اینکه مبتنی بر رفتارهای احمدینژاد باشد، بر اساس منافعی است که اصولگرایان از این رفتارها کسب میکنند. در کنار سوء مدیریت احمدینژاد، رفتارهای او در طول تمام این سالها نه در چارچوب اخلاق میگنجد، نه در چارچوب قانون، نه منافع نظام و حتی اوامر رهبری؛ اما این رفتارها تا سالها به گونه ای دیگر از طرف اصولگرایان تفسیر میشد. عدم تمکین او به قوانین، قانون ستیزی و رویارویی با قوه مقننه، رفتارهای غیر اخلاقی، تهمت زدنهای ناجوانمردانه به منتقدان و شخصیتهای انقلابی، فتنه گری بخصوص در سال 88 و هزینه سازی برای کشور و مردم توسط او در این سالها آنقدر گفته شده که نیازی به تکرار آنها در این نوشتار نیست و هر کدام از ما نمونههایی از آن را به یاد داریم؛ اگر چه اصولگرایان چشم بر همه آنها بسته بودند چون احمدینژاد را منجی خویش و ژنرال میدان مبارزه با اصلاح طلبان وهاشمیرفسنجانی میدیدند؛ و بر همین اساس حتی امروز هم حاضر به برائت جستن از این رفتارهای احمدینژاد نیستند و تنها عدم تمکین احمدینژاد به دستور صریح رهبری را نشانه تغییر او میدانند؛ با این حال میتوان گفت حتی این رفتار احمدینژاد هم در این سالها بی سابقه نیست و میتوان نمونههایی از این رفتارها را به یاد اصولگرایان آورد که در سالهای شیفتگی آنها به احمدینژاد، این رفتارها را ندیدند یا زیر سبیلی از کنار آنها گذشتند !
عدم شرکت احمدینژاد در جلسات مجمع تشخیص مصلحت نظام در طول دوران ریاست جمهوری اش، علی رغم توصیه رهبری چیزی نبود که اصولگرایان از آن بی خبر باشند اما این اقدام احمدینژاد را نه نافرمانی از رهبری بلکه مقابله باهاشمیرفسنجانی تفسیر میکردند و از آن خشنود بودند. فقط سال گذشته یکی از اصولگرایان اعلام کرد که «رهبری چندینبار به آقای احمدینژاد تذکر دادند که به جلسه مجمع بروند، اما آقای احمدینژاد میگفتند رئیس مجمع باید تغییر کند تا من بروم»! (سلیمینمین در شبکه افق – 26 بهمن 1395). در ماههای پایانی دولت نهم، الحاق سازمان حج و زیارت به سازمان میراث فرهنگی باعث مخالفتهایی شد و نهایتا این امر با نامه رهبری به محمدی ری شهری پایان یافته تلقی میشود اما واقعیت این بود که رهبری پیش از آن دو نامه به احمدینژاد نوشته بودند که نادیده گرفته شد ! در سال 88 و در اوج اعتراضات، احمدینژاد، مشایی را به عنوان «معاون اول» خود انتخاب کرد اما رهبر انقلاب نامه ای خطاب به احمدینژاد نوشت و خواستار لغو این انتصاب شد اما احمدینژاد هیچ واکنشی به آن نشان نداد تا اینکه نهایتا این نامه توسط ابوترابی فرد نایب رییس وقت مجلس شورای اسلامی علنی شد و وی علنی شدن این نامه را با نظر رهبری اعلام کرد؛ اما باز هم احمدینژاد به آن نامه تمکین نکرد و مشایی از سمت خود استعفا داد ! اصولگرایان ترجیح دادند در ایام پرتنش بعد از انتخابات 88 از کنار این موضوع به راحتی بگذرند و تیرهایشان را به سمت دیگری پرتاب کنند ! دی ماه 1389 احمدینژاد در سخنرانی رسمیخود، علی رغم تاکیدات بسیاری که رهبر انقلاب درباره اهمیت و لزوم اجرای سند چشم انداز بیست ساله داشتند، اعلام کرد که «افراد بی اطلاع از توانمندیهای ملت ایران، سند چشم انداز را نوشتند». اصولگرایان چون سند چشم انداز در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب شده، از کنار این سخن گذشتند! داستان مخالفت احمدینژاد با فرمان صریح رهبری درباره ابقای وزیر اطلاعات وقت، قهر و خانهنشینی 11 روزه احمدینژاد در مقابل این فرمان در فروردین 1390 هم موضوع دیگری است که نمیتوان به راحتی از کنار آن گذشت. عدم تمکین احمدینژاد به نهی رهبری از کاندیداتوری، چیزی است شبیه همه نافرمانیهای فوقالذکر و ادامه همان روند؛ نه چیزی بیش از آنها .
با این همه، جای خوشبختی است که اقدام دیروز احمدینژاد باعث شد که حامیان دیروزش کمی «بصیرت» پیدا کنند و از او برائت بجویند، اما خوب است که در کنار این برائت جستنها، کمیهم به اتفاقات گذشته بیندیشند؛ به اینکه چقدر ناجوانمردانه با دلسوزان کشور که خطر احمدینژاد برای کشور و نظام را سالها پیش از آنها فهمیده بودند رفتار کردند، به اینکه در تعیین مصداق برای افراد بی بصیرت، ساده لوح، سودجو و... اشتباه میکردند، و به اینکه سالها بعد در تاریخ، آیندگان درباره آنها چه خواهند نوشت و چطور درباره آنها که مدعی اصولگرایی هستند، قضاوت خواهند کرد و از مظلومان حوادث 88 چه تجلیلی خواهند کرد.