امروز کمتر کسی است که نام فلافل را نشنیده باشد یا طعم ترد آن را با ترشی های محلی تجربه نکرده باشد .
فلافل یا طعم ترد یک اقتصاد
رضا سیف پور *
18 فروردين 1396 ساعت 18:48
امروز کمتر کسی است که نام فلافل را نشنیده باشد یا طعم ترد آن را با ترشی های محلی تجربه نکرده باشد .
امروز کمتر کسی است که نام فلافل را نشنیده باشد یا طعم ترد آن را با ترشی های محلی تجربه نکرده باشد . تا همین چند سال پیش تنها کسانی که به اهواز و آبادان می رفتند می دانستند که این ساندویچ ارزان و تند چه مزه ای دارد اما اکنون در هر خیابانی از کلان شهرها یا هر کوچه و محله ای از روستاهای دور افتاده که نظر کنید ، چند گاری یا دکه ، وانت یا مغازه پیدا می کنید که با خدمات سلف سرویس ! به شما فلافل داغ تعارف می کنند و شما می توانید با تنها 3000 تومان یک ساندویچ و نوشابه سیر میل کنید. فلافل فروش با انصاف هم دیگر چندان دغدغه خیساندن نخودها و فلفل تندش را ندارد . او می داند که با ته مانده نان و اندکی پودرکاری هم می توان در این بازار رقابتی، شکم خود و خلق الله را سیر کرد اما این همه فلافل فروش و فلافل خور ناگهان از کجا پیدایشان شد؟! واقعیت این است که اینها ناگهان پیدایشان نشده است. از یک طرف آمارهای نگران کننده بیکاری و از طرف دیگر رکود تورمی، طی این همه سال دست به دست هم داده اند تا بازار فلافل را به سودمند ترین بازار برای گذران زندگی تبدیل کنند . بازاری که فعلا می تواند اجاره مغازه های خیابان اصلی را تامین کند و با کمترین هزینه دل یک خانواده سه چهار نفری را در یک عصرانه خانوادگی یا شام بیرون خانه شاد کند. این یعنی آنکه «معیشت حداقلی» به وضعیت غالب اقتصاد و خانواده نزدیک شده است . این یعنی آنکه خانواده سعی می کند در دنیای مصرفی شده امروز تا حد امکان سفره خود را کوچک کند و جریان پول هم تنها در همان بخش خوراک در گردش است . این یعنی آنکه اقتصاد ما ترد و شکننده شده است .
حقیقت این است که در یک مقایسه معقول، درحال حاضر سرمایه گذاری در بخش تولید، چندان به صرفه نیست. بخصوص تولیدی که در بستر قانون شکل گرفته باشد. چندی پیش با یک تولید کننده بسیار قدیمی درب های چوبی در حاشیه شهر صحبت می کردم. او به شدت از مالیات بر ارزش افزوده گله داشت. علت را پرسیدم و او گفت : من سالهاست که به شکل قانونی درب های چوبی تولید می کنم و کسب و کاری راه انداخته ام اما چندسالی است که در نزدیکی من افرادی در داخل حیاط بزرگ یک باغ مسکونی، بدون پرداخت هیچ عوارض و مالیاتی همان محصول مرا تولید می کنند و به راحتی با حداقل 20 درصد قیمت کمتر به مشتری تحویل می دهند. به هر کجا هم که مراجعه می کنم فایده ای ندارد. به همین دلیل افرادی مثل من در مقایسه با کارگاه های غیرقانونی به جهت پرداخت انواع مالیات و عوارض دچار مشکل شده و به راحتی در بازار رقابت شکست خورده ایم. من هم تصمیم به تعطیلی کارگاه و واگذاری آن دارم. موضوع برایم جالب شد. به سراغ همان تولیدکننده غیر مجاز رفتم. دیدم او هم دل پرخونی دارد از اجناس چینی که همین الان هم با قیمت رقابتی پایین تر وارد بازار می شوند و او نمی تواند همین تولیداتی را که در حیاط خانه اش مهیا می کند در رقابت با آن کالاها بفروشد! بدتر اینکه فهمیدم این جوان و چهار همکارش پس از ورشکسته شدن کارگاه کفش، به ناچار در این حیاط بیرون شهر برای خودشان این کارگاه بدون مجوز را راه انداخته اند. این ساده ترین و ابتدایی ترین نما از وضعیت فعلی تولید تولید ماست. تولید کننده باید بتواند با اجناس قاچاق، تولیدات وارداتی چینی با قیمت تمام شده کمتر ، رقبای غیر قانونی و انواع مالیات و عوارض رقابت کند تا سرپا بایستد. از طرف دیگر سود بانک ها هم آنچنان وسوسه انگیز است که در هر خیابانی چند مغازه با پرده های رنگین فروش سرقفلی و مالکیت به چشم می خورد که همگی آماده اند تا به سرعت ملک خود را تبدیل به پول نقد کنند. این بسیار طبیعی است که یک مغازه دار در این آشفته بازار ، تصمیم بگیرد مغازه میلیاردی یا چند صد میلیونی خود را بفروشد و پول آن را در بانک سپرده گذاری کند تا در جریانی کاملا قانونی سالانه از بانک ها 24 درصد سود دریافت کند در حالی که اصل سرمایه اش هم بدون هیچ ریسکی حفظ شده است. واقعا در شرایط فعلی کدام کسب و کار می تواند بدون کوچکترین زحمتی، اینچنین سود خالصی را برای کاسب یا تولیدکننده به ارمغان بیاورد؟ بدون شک کمتر کسب و کاری را می توان معرفی کرد، البته به جز فلافل! چون مردم خوش مشرب ما هنوز هم دوست دارند شام را بیرون از خانه بخورند و اگر پولشان به همبرگر و چیزبرگر نرسد، فعلا خیالشان راحت است که فلافل 3000 تومانی یا پیتزای 5000 تومانی هست. این شمای ساده ای از وضعیت اقتصاد ما در طبقه متوسط یا مهمترین طبقه جامعه است و متاسفانه تا این نگرش در جامعه ما حاکم باشد و تا سیاستمداران به فکر تامین زیرساخت های لازم برای اصلاح وضعیت اقتصاد ما نباشند کارخانه ها و کارگاه های ما همچنان بی رونق خواهند بود و خیابان های ما پر می شود از عطر تند فلافل و بندری.
*مدرس دانشگاه
کد مطلب: 68042