اینجا تهران است، درست در قلب ایران، دلاور مردانی را در پی حادثه ای هولناک، درست همین جا در قلب پایتخت از دست دادیم . ساختمان پلاسکو فرو ریخت و عده ای از متعهدترین آتش نشانهای ایران را در خود بلعید.
بزرگ مردانی آگاه از مرگ که هر بار دانسته به استقبال خطر می رفتند تا در عمل اسطوره ی وظیفه شناسی باشند. به مردم فکر می کردند و نجات جان همشهری هایشان ... نمی دانم این ساختمان عظیم بلعیدشان یا شعله های آتش یا شعله های کمبود امکاناتِ آتش نشانی یا ندانم کاری ما؟
باور کنیم یا نه، حادثه ای بسیار دلخراش بود و جانسوز به اندازه ی اشکهای مادران و همسران و فرزندانشان... صحنه ای پر از ماتم و شیون و زاری و نه یک بزم شادی که آن را در گوشی های همراهمان قاب کنیم و بی اعتنا به ماشین ها و نیروهای امداد و نجات به فکر سلفی گرفتن هایمان باشیم. باور کنیم یا نه ؛ راه را باز نکردیم، ازدحام و خودپسندی ما جان شیرمردانی را به خطر انداخت که قطعا ایران تا سالها عزادار این فقدان می شود. کاش این هیجانات دست از سر همشهریهایمان بردارد؛ کاش بدانیم که در هر حادثه ای که کسی در حال زجرکشیدن و جان دادن است جای سلفی گرفتن و فیلمبرداری نیست. در این حادثه شوم تکنولوژی در جای خودش نبود؛ به جای تجهیزات پیشرفته اطفای حریق که جایگزین دخالت مستقیم نیروهای انسانی است این بار ردای مرگ برتن کرده بود و به شکل گوشی های همراه در دست افرادی بود که به جای کمک و باز کردن راه ها برای شتاب دادن برای رسیدگی به حال آسیب دیدگان به فکر سلفی گرفتن با صحنه ی سوختن و جان دادن عزیزانمان بودند. تب تند دنیای مجازی با عبور پرجوش و خروش اما سطحی اخبار دارد به ضررمان تمام می شود، هر جایی در خیابان های این شهر که کسی در حال زمین خوردن است به جای دست دراز کردن برای کمک، دست در جیب می شویم برای فیلمبرداری و عکس یادگاری گرفتن و پخش کردن آن برای به راه انداختن هیاهویی طلبکارانه به منظور هدف گرفتن افرادی خاص در جامعه. به جای دلجویی و کمک، در همان لحظه به افراد آسیب دیده در هر حادثه ای؛ از او چماقی می سازیم برای انتقاد و گسترش نفرت و این یعنی دوباره قربانی کردن گرفتارهای حوادث. باور کنیم یا نه، این حال و روز شهر ماست .
باز نبودن راه برای حرکت آمبولانس ها و ماشین های امداد و نجات به دلیل ازدحام مردم برای ارضای هیجانات عجیبی که به یکباره به جان بعضی ها می افتد برای تاخیر و به عقب انداختن روند امدادرسانی کافی بود تا تعداد آسیب دیدگان حادثه افزایش پیدا کند. اموال خیلی ها سوخت و نابود شد، خیلی ها از کار بیکار شدند، ضرر بسیار هنگفتی به صاحبان مشاغل ساکن در این ساختمان تجاری رسید، دستهای کارگران زحمتکش این ساختمان در این روزهای پایانی سال خالی و ضرر کرده ماند.
ماندن و تماشای صحنه سوختن اموال یا به مخاطره افتادن جان همشهری ها دردناک است، باور کنید دردناک است و خسارت و درد کشیدن و جان دادن آدمها صحنه ی زیبایی نیست که بخواهیم با آن عکس یادگاری بگیریم. به جای ضبط مسئولیت گریزی در حافظه ی گوشی های همراه، مسئولیت پذیری را در حافظه ی ملی مان ثبت کنیم .