یک جوان تازه کار و بی تجربه وارد بازار کار می شود، آن هم با این تصور که می تواند با تلاش و پشتکار و انجام دادن درست و دقیق وظایفی که به او سپرده شده، بعد از مدتی در کارش پیشرفت کند و ارتقای مقام و افزایش حقوق و اتفاقات خوب دیگر برایش رقم بخورد؛ ولی آن ذهنیتی که داشت عملی نمی شود. چرا؟ وظایفش را درست انجام نداده یا رفتار نادرستی با دیگران داشته است؟
در واقع او در انجام دادن وظایفش کوتاهی نداشته و در ظاهر همگی از کار و رفتار او رضایت دارند، اما یک مشکل بزرگ وجود دارد که در اصل مشکل او نیست؛ ایراد از برخی سیستم های اداری و کاری ماست که یک فرد بی حاشیه و ساده دل و کم رو هر چقدر هم که زحمت بکشد و تلاش کند، چون اهل زیرآب زنی نیست، دورو نیست، صادق و روراست و یکرنگ است به حاشیه رانده می شود و توجهی به او نمی کنند و برعکس کسی که ریاکار و چاپلوس و نان به نرخ روز خور است زودتر در کارش پیشرفت می کند. افراد فرصت طلب و سودجو، هر دقیقه از رنگی به رنگ دیگر تبدیل می شوند و متاسفانه به نتیجه مطلوب خود هم می رسند.
متاسفانه برخی از مدیران که از اصول مدیریت آگاهی ندارند نیز کارمندان چرب زبان و چاپلوس را دور خود جمع می کنند و با اینکه شاید متوجه باشند که کارمندشان دارای خصوصیات منفی فراوانی است ولی چون اتفاقا به وسیله همان رفتارهای غیر قابل قبول، باعث می شود منافع آنها (مهم نیست به چه روشی!) تامین می شود، چشم خود را روی پستی های فرد مورد نظر می بندند و حتی به وی امتیازات فراوانی هم می دهند؛ حتی اگر همه آن مجموعه با آن فرد غیر موجه مشکل پیدا کنند، به همان دلیلی که عنوان شد، یعنی تامین منافع و اهداف مدیریت، مورد حمایت قرار می گیرد . این شرایط باعث می شود که برای خیلی ها این دوگانگی پیش بیاید که شاید تعریف خوبی با بدی عوض شده و متاسفانه باید گفت که در شرایط فوق، به واقع به همین گونه است که خوب و بد اشتباه تعریف شده است.
به همین دلیل کارمندان پر حاشیه، وقتی میدان را مهیا می بینند، همکاران خود را به روش های مختلف پله ترقی خود قرار می دهند و به هر قیمتی که شده سعی می کنند از راه تخریب دیگران و به قول معروف، از راه زیرآب زدن و بدگویی از همکاران و صرف کردن انرژی خود در راه های غیر موجه، برای خود موقعیت مناسبی فراهم کنند.
دیگران نیز از ترس اینکه درگیر شدن با این دسته از آدم ها شاید برایشان مشکل ساز شود، ترجیح می دهند سکوت کنند و خود را با آنها درگیر نکنند و در نتیجه به صورت غیر مستقیم و نا خواسته باعث می شوند تا آنها بیش از پیش قدرت بگیرند و یکه تازی کنند. به همین خاطر است که افراد صادق و درستکار در خیلی از مواقع ترجیح می دهند گوشه گیر باشند و میدان را به افرادی بدهند که از نظر تجربه و تسلط بر کار شاید قابل قیاس با آنها نباشند.
البته دلیل این موضوع بدون هیچ تردیدی، به نوع رفتار و طرز فکر مدیران و کارفرمایانی بر می گردد که نفع مادی خود و مجموعه خود را فدای ارزش های اخلاقی می کنند و باعث می شوند که بدی ها و پلیدی ها میدان دار باشند و خوبی ها و یکرنگی ها گوشه گیر!
البته باید به این نکته اشاره شود که استفاده از افرادی که این توان را دارند تا یک سازمان را به اهداف مورد نظر برسانند هیچ اشکالی ندارد، مشکل اصلی اینجاست که بعضی ها از راه نادرست و نادیده گرفتن وجدان و اخلاق، این راه را طی می کنند و در کمال حیرت و تاسف مورد تایید هم قرار می گیرند.
با توجه به این شرایط، امثال آن جوانی که در ابتدای مطلب مورد اشاره قرار گرفت، دلزده و سرخورده شده و تمام انگیزه هایشان را از دست می دهند، چون می بینند که از راه راست به جایی نرسیده اند و چون ذات درستی دارند نمی توانند خود را با نامردمی ها تطبیق دهند و به مرور دچار یاس و ناامیدی می شوند .
وقتی هم از مشکلات کاری خود با کسی صحبت می کنند، این جواب تکراری را می شنوند که همه جا آسمان همین رنگ است! ای کاش آنهایی که در مسند تصمیم گیری هستند در نوع تفکر و عملکرد خود تجدید نظر می کردند؛ به طوری که به شکل خواسته یا ناخواسته باعث نمی شدند که کارمندان و کارگران بی حاشیه و صادق و کاربلد، حاشیه نشین و دلسرد شوند و کارمندان پرحاشیه و چرب زبان و نان به نرخ روز خور، وسط گود باشند.
البته آنچه ذکر شد شامل همه افراد و همه شرایط نیست و درست نیست که تصور شود هر آنکه در کارش موفق است و پیشرفت می کند از راه نا صحیح و بیراهه به موفقیت رسیده و هر آنکه درجا می زند مظلوم واقع شده باشد؛ بلکه شرایط عنوان شده مربوط به اغلب محیط های کاری می شود که درباره تعداد زیادی از افراد و موقعیت ها مصداق دارد و نه همه آنها.
در کنار موارد ذکر شده که باعث تاسف است، هستند مدیران و کارفرمایانی که بسیار معقول و منطقی رفتار می کنند و همیشه در قبال همکاران و کارمندان خود جانب انصاف را نگه می دارند و با نوع رفتار خود سبب ایجاد انگیزه و دلگرمی در مجموعه کاری خود می شوند. برای آنها کار مفید و صداقت و پاکدستی قابل احترام است، نه رسیدن به هدف حتی اگر شده از طریق چشم بستن بر روی خوبی ها و تایید پلیدی ها؛ آن هم با این توجیه که مهم منفعتی است که من کسب می کنم و دیگر هیچ!