وقتي که مقاله «چرا مظلومترين؟» آقاي بهمن کشاورز حقوقدان را در «اعتماد» خواندم به ياد ساليان پيش معلميخودم افتادم که در کلاسي که از قضا مديران و مسئولان بودند به فراخور موضوعي ميگفتم که اگر ادب گفتاري و رفتاري و سنجيدگي و ادب فرزندان خود را ميخواهيد، در حضور فرزندان، شأن معلم را نگه داريد و حرمتش را نشکنيد.
وقتي که مقاله «چرا مظلومترين؟» آقاي بهمن کشاورز حقوقدان را در «اعتماد» خواندم به ياد ساليان پيش معلميخودم افتادم که در کلاسي که از قضا مديران و مسئولان بودند به فراخور موضوعي ميگفتم که اگر ادب گفتاري و رفتاري و سنجيدگي و ادب فرزندان خود را ميخواهيد، در حضور فرزندان، شأن معلم را نگه داريد و حرمتش را نشکنيد. آن هم نه فقط براي پاسداشت مقام معلم، بلکه براي حفظ کرامت، تلقي و انديشه امروز و فرداي فرزندانتان، براي آينده جامعهاي که اين فرزند ميخواهد عضوي از پيکر آن باشد. چرا که هيمنه معلم، اقتدار فرداي فرزند شماست و از آن سو، ضعف و شکست شأن معلم، شکستگي و اختلال شخصيت فرزند شما. نکته قابل تامل و غيرقابل کتماني که امروز در ردههاي مختلف اجتماعي به وضوح قابل حس و درک است چون رفتارها و گفتارها، تسري و عموميت پيدا ميکند. از خانه که شروع شد به مدرسه ميآيد و از آنجا به جامعه ميرسد و هماني ميشود که به سبب بيدرايتي و شأنشکني ديروز، سيل ناهنجاري و ولنگاريهاي فرهنگي و اجتماعي، متوجه همه اصالتها و دستاوردهاي نجيبانه ماست و اکنون با صدها برابر صرف هزينه هم نميتوانيم به همان جايي برگرديم که از آنجا شروع کرديم! و امروز، شکستن شأن و اقتدار دولت هم همان عوارضي را خواهد داشت که در شکستن نماد مهر و عطوفت و سرمشق بالندگي فرزندمان، مبتلاي ماست. هتاکي و بيحرمتي که سرمايهاي نميخواهد، سرمايه، جوانمردي و انصاف و ادب است. آيا آن تفکر حرمتشکن و مهاجم و حد ناشناس به جايي رسيده است که از امثال روحاني، احساس و ابراز بينيازي ميکند؟ اگر چنين باشد و حسن روحاني آنگونه است که آنها در باور و بيان خود دارند، آيا نسل امروز و نيز اهل تامل نخواهند گفت آن نظاميکه برگزيدگان و برکشيدگان خود را اين چنين ميپرورد که شما بر زبان ميرانيد، از آن عبور نخواهند کرد؟ آيا نخواهند گفت که اين چه فرهنگ و تفکري است که رئيس جمهورش، متصف به صفاتي است که شيپور به دستها در آن ميدمند؟ آيا زمان آن نيست که دوست و غيردوست اين بيدرايتيها را گوشزد کند و آيا هيچ ضابطهاي براي مهار اين تعديات نيست؟
آنان که شهامت نقد دارند و نه فقط از درون بلکه از بيرون هم به قضايا نگاه ميکنند، نه دولت يازدهم را مطلق و بيعيب ميبينند و نه نقد بر برخي از گزينشها و عملکرد بعضي از نزديکان را که کم هم نيست و بايد روحاني هرچه زودتر درباره آن تصميمي قاطع اتخاذ کند، از ياد ميبرند و گمان نميرود که خود رئيس جمهور به اين باور و خانه تکاني و غربالگري نرسيده باشد و خود و دولت تدبير و اميد مصطلح را بيعيب بداند چون:
جايي که برق عصيان بر آدم صفي زد ما را چگونه زيبد دعوي بيگناهي؟
منطق و حق در مورد دولت يازدهم بايد اين باشد که خوب و بد را در کنار هم ببينيم و منصفانه نقد کنيم و راه درست را نشان بدهيم و با ابزار مختلف هم سعي نکنيم تا اقتدار قانوني دولت بشکند و در سه کنج انفعال محبوس شود چون در اين صورت، اين انفعال و اين بياقتداري، بيواسطه به نظام منسوب خواهد شد و همان بلايي نازل ميشود که در غرب نازل شد و در مقابل انفعال مسيحيت و زورگويي کليسا، «اومانيسم» با تمامي پيامدش سردرآورد و موجود اشرف و سيماي ملکوتي انسان را به ورطه ابتذال و انحطاط کشاند و به کلي مسخ کرد! آيا ما هم چنين ميخواهيم؟ و با اين تلقيات و هتاکيها و نارواها و ناسزاها، وضعي بدتر از غرب نخواهيم داشت؟ اين چه بيدرايتي است و چه آينده ناشناسي است که نه منتقدان بلکه مخالفان دولت يازدهم دارند. نقد و مخالفتي که هيچگاه در دولت پيشين نه زباني گفت و نه قلمينوشت و آنگاه هم که به ندرت از دهاني برآمد و قلمينوشت حتي عتاب هم نبود که نوازش بود! عملکرد مسئولان را مقايسه کنيد با ماجراي هفتهنامههاي «9 دي» و «يالثارات» و... با ديگر جرايد!
آنگاه جواب بدهيد که چنين پا از گليم بيرون نهادني، به نفع اقتدار دولت و قاطعيت و اقتدار نظام است؟
چرا باب اجتهاد را اين قدر باز نگه داشتهايم که هر کس به اجتهاد خود عمل کند؟ و هر رفتار ناسزايش با ناديده گرفتن وظايف قانونيمان، بيپاسخ بماند؟ اين، ضعف است يا قدرت؟ و آيا آن دهانهاي ناسزاگو و آن شيپورهاي بدگو نميدانند که اين مظلوميت به نفع دولت يازدهم تمام خواهد شد و آن معايب بارزش را هم خواهد پوشانيد و محبوبترش خواهد کرد. محبوبيتي که به تدريج به مرز افسانهها و اساطير ميرسد و با چند دقيقه ميتواند کاري بکند که ديگران با دهها سال نتوانستهاند.
پايداري و استقامت ميخ شايد ار عبرت جهان گردد
هرچه بکوبند بيش بر سر آن، پايداريش بيشتر گردد