هويت، ارزشي اجتماعي است که امروزه در جهان سياست و فرهنگ به ارزش و جايگاه والاي آن بسان اکسيري کمياب پيبردهاند . امروزه سياستمداران و حاکمان هر کشوري به درستي دريافته اند که براي يافتن جايگاهي معتبر در ميان ديگر کشورها و ملل جهان ناگزير بايد به فراهم آوردن هويتي هرچند سطحي اما تاريخي دست يابند. اين مهم از آنچنان اهميت راهبردي و حياتي برخوردار شده است که حتي گاه واحدهاي نوبنياد جغرافيايي همچون کشورهاي عرب جنوبي خليج فارس و يا جمهوريهاي تازه استقلال يافته براي دست يازيدن به اين باره به جعل و هويت سازيهاي دروغين نيز روي آورده و از صرف هزينههاي سنگين در اين راه ابايي ندارند و گاه با خريد اشياي تاريخي ربوده شده از ايران و نمايش آن در موزههاي خود تاريخ اين کشور را به عنوان هويت خويش به جهانيان ميشناسانند.
امروزه که نزديک به دو سده از تاراج آثار باستاني ايرانيان توسط فرانسويها و انگليسيها و با اجازه دولت قاجار ميگذرد، آن چه هويداست همگي نشان از آن دارد که متاسفانه ما ايرانيان هنوز به اهميت هويت ملي و نقش آثار تاريخي در عرصه سياسي و اجتماعي خود به درستي پي نبردهايم و يا اگر گاهي سخني از آن به ميان ميآوريم آن را به ديده پديدهاي دست چندم و نه چندان قابل اهميت مينگريم و بسيار جاي افسوس دارد که چنين نگرشي نه تنها از ناحيه عوام بلکه از ناحيه مسئولان نيز نگريسته ميشود.
يکي از جايگاههايي که نقش بسيار والايي در شناساندن هويت يک ملت ميتواند داشته باشد موزهها هستند، از همين روست که بيست و هشتم شهريور ماه را در سطحي جهاني روز موزهها نام گذاردهاند. اما براستي در کشور ما تا چه اندازه به پديده اي به نام موزه به جديت پرداخته ميشود؟
چندي پيش مسوولان موزه ملي ايران از فرستادن برخي از آثار باستاني نفيس ايران به شيخ نشين کويت خبر دادند، کاري که بدون پشتوانه قانوني صورت ميپذيرد و به تازگي بدون توجه به ريسک بالاي آن به رويه خطرناکي از سوي اداره ميراث فرهنگي تبديل شده است. اين خبرالبته واکنش و نگراني دلبستگان به تاريخ اين ديار کهن را در پيآورد اما طبق رويه معمول دستگاههاي دولتي در اين چند سال اخير اين بار نيز گوش شنوا و ارادهاي براي توجه به هشدارهاي مردم و کارشناسان نسبت به اين مساله وجود نداشت. اسداللهمحمد پور رئيس تازه موزه ملي ايران در موافقت با امانت دادن آثار باستاني ايرانيان به موزههاي خارجي و در برابر واکنشهايي که نسبت به اين موضوع صورت پذيرفته بود ميگويد: «وجود اشياي تاريخي در مخزن موزهها چه فايدهاي دارد وقتي نمايش آنها (درخارج) ميتواند بيانگر هويت کشور باشد؟» بيترديد آن بخش از سخن ايشان که نمايش آثار تاريخي کشور را بيانگر هويت تاريخي ايرانيان ميدانند، سخن بسيار درستي ميباشد اما از اين مسئول محترم بايد پرسيد که آيا جاي آثار باستاني و هويت ملي يک کشور و يک ملت با پيشينه تاريخي چند هزار ساله در مخزنها و انبارهاي موزههاست؟!
اشيائي که در روزنامهها خبر کشف آنها را از قاچاقچيان عتيقه ميخوانيم روانه کدام انبار شده و در کدام سامانه اطلاعاتي براي عموم مردم قابل پيگيري هستند؟ آثاري که به هزار رنج و تلاش توسط باستان شناسان کاويده شدهاند چرا بايد در بي توجهي کامل در انبار موزهها و در زير غبار زمانه دچار فراموشي گردند؟ بي گمان مسوولان مربوطه در برابر طرح اين پرسش کمبود فضاي موزه ملي را مطرح خواهند نمود؛ اما آيا براستي چنين بهانهاي ميتواند مردم را متقاعد و شانه دولت را از بار مسووليت در اين باره تهي سازد؟
ترديدي نيست که در اين چند دهه اخير با پديد آمدن دانش و فناوريهاي پيشرفتهتر در زمينه کاووش آثار باستاني، حجم بسيار انبوه تري از اين آثار از دل خاک سربرآوردهاند، بنابراين بسيار طبيعي مينمايد که فضاي موزه ملي ايران يا همان موزه ايران باستان به هيچ روي پاسخگوي اين حجم از آثار تاريخي کاووش شده نباشد. اما مسوولان امور به ويژه مسوولان دولتي اداره ميراث فرهنگي در اين سالها چه کوششي براي گسترش فضاي محدود موزه ملي ايران انجام دادهاند؟ دولتي که امروز با شعار تبليغاتي ايرانيت ادعاي ارج نهادن به تاريخ ملي کشور را دارد در اين هشت سال به جز واگذاري آثار تاريخي و شناسه ملي ملت ايران به بخش نامطمئن خصوصي و ثبت بدون حفاظت و پشتوانه برخي آثار تاريخي رهاشده چه گام مثبتي در راستاي پاسداري و معرفي آثار باستاني ايرانيان برداشته است؟ آيا هزينه ساخت يک موزه پيشرفته و شايسته يک تمدن چندين هزار ساله تا اين اندازه سنگين است که دولت از انجام آن شانه تهي ميکند؟!
نمايش آثار باستاني و تاريخي کشور در درون کشور ميتواند اسباب جذب گردشگر وارزآوري براي کشور و از همه مهم تر شناساندن هويت تاريخي ملت ما به ديگر ملتها باشد. ملت ايران شايسته داشتن يکي از بهترين و باشکوه ترين موزههاي جهان است تا بدين سان تاريخ بسيار غني خود را به جهانيان بشناساند. اشياي تاريخي ايرانيان بايد در خود ايران براي ايرانيان و براي گردشگران خارجي به نمايش درآيند نه آن که در مخازن و انبار موزهها اسير خاک و غفلت زمانه باشند و گاهي با پذيرش ريسک بالا جهت نمايش به کشورهاي خارجي فرستاده شوند. هيچ تضمين صددرصدي وجود ندارد که اشياي امانت داده شده به موزههاي خارجي دوباره به کشور امانت دهنده بازگردانده شود؛ واژهاي همچون امانت، در صحنه بازيهاي سياسي دروغي کودکانه بيش نيست ؛ گواه روشن اين مساله نيز موضوع امانت دادن صدها قطعه لوح گلي هخامنشي به دانشگاه شيکاگوي آمريکاست که هنوز پس از گذشت دهها سال طرف آمريکايي از بازپس دادن اين الواح به دستاويز قطع رابطه سياسي خودداري ميورزد.
از اين گذشته خطر سرقت اين اشيا، شکستگي و فرسايش آنها هنگام جابجايي و يا سقوط هواپيماي حامل اين اشيا و دهها اتفاق پيش بيني نشده ديگر موضوعي نيست که به سادگي بتوان از کنار آن گذر کرد.
افزون برآن چه که گفته شد نگهداري اشياي تاريخي در انبار موزهها امر نظارت بر آنها را نيز دچار مشکل ميسازد اما نمايش آنها در برابر ديدگان مردم اين اشيا را بيش از پيش از خطر ربوده شدن و يا نابودي در امان ميدارد؛ مصداق روشن اين موضوع گم شدن گنجينه زرين و نفيس هخامنشيان در افغانستان در چندين دهه پيش بود. اين گنجينه بيمانند که متعلق به ايران باستان بود و در افغانستان کنوني کاووش شده بود پس از نگهداري در يک انبار دولتي در کابل به صورتي ناگهاني مفقود شد و تا به امروز نيز کسي موفق به يافتن اين گنجينه بيهمتا نشده است. داشتن يک موزه مدرن و پيشرفته که ايرانيان بتوانند پيشينه و هويت تاريخي خويش را به تمامي در آن بنگرند و به جهانيان نيز آن را بشناسانند، شايد کمترين حقي باشد که تاکنون از ايشان دريغ داشته شده است. اگر دولت اختصاص بودجه براي اين مهم را برنميتابد، ميتواند اين امر را به شهرداريها، شوراها و حتي خود مردم واگذارنمايد و مطمئن باشد که مردم و شهرداريها بهتر و با ارادهتر از دولت اين مهم را به انجام خواهند رساند.
امروزه که نزديک به دو سده از تاراج آثار باستاني ايرانيان توسط فرانسويها و انگليسيها و با اجازه دولت قاجار ميگذرد، آن چه هويداست همگي نشان از آن دارد که متاسفانه ما ايرانيان هنوز به اهميت هويت ملي و نقش آثار تاريخي در عرصه سياسي و اجتماعي خود به درستي پي نبردهايم و يا اگر گاهي سخني از آن به ميان ميآوريم آن را به ديده پديدهاي دست چندم و نه چندان قابل اهميت مينگريم و بسيار جاي افسوس دارد که چنين نگرشي نه تنها از ناحيه عوام بلکه از ناحيه مسئولان نيز نگريسته ميشود.
يکي از جايگاههايي که نقش بسيار والايي در شناساندن هويت يک ملت ميتواند داشته باشد موزهها هستند، از همين روست که بيست و هشتم شهريور ماه را در سطحي جهاني روز موزهها نام گذاردهاند. اما براستي در کشور ما تا چه اندازه به پديده اي به نام موزه به جديت پرداخته ميشود؟
چندي پيش مسوولان موزه ملي ايران از فرستادن برخي از آثار باستاني نفيس ايران به شيخ نشين کويت خبر دادند، کاري که بدون پشتوانه قانوني صورت ميپذيرد و به تازگي بدون توجه به ريسک بالاي آن به رويه خطرناکي از سوي اداره ميراث فرهنگي تبديل شده است. اين خبرالبته واکنش و نگراني دلبستگان به تاريخ اين ديار کهن را در پيآورد اما طبق رويه معمول دستگاههاي دولتي در اين چند سال اخير اين بار نيز گوش شنوا و ارادهاي براي توجه به هشدارهاي مردم و کارشناسان نسبت به اين مساله وجود نداشت. اسداللهمحمد پور رئيس تازه موزه ملي ايران در موافقت با امانت دادن آثار باستاني ايرانيان به موزههاي خارجي و در برابر واکنشهايي که نسبت به اين موضوع صورت پذيرفته بود ميگويد: «وجود اشياي تاريخي در مخزن موزهها چه فايدهاي دارد وقتي نمايش آنها (درخارج) ميتواند بيانگر هويت کشور باشد؟» بيترديد آن بخش از سخن ايشان که نمايش آثار تاريخي کشور را بيانگر هويت تاريخي ايرانيان ميدانند، سخن بسيار درستي ميباشد اما از اين مسئول محترم بايد پرسيد که آيا جاي آثار باستاني و هويت ملي يک کشور و يک ملت با پيشينه تاريخي چند هزار ساله در مخزنها و انبارهاي موزههاست؟!
اشيائي که در روزنامهها خبر کشف آنها را از قاچاقچيان عتيقه ميخوانيم روانه کدام انبار شده و در کدام سامانه اطلاعاتي براي عموم مردم قابل پيگيري هستند؟ آثاري که به هزار رنج و تلاش توسط باستان شناسان کاويده شدهاند چرا بايد در بي توجهي کامل در انبار موزهها و در زير غبار زمانه دچار فراموشي گردند؟ بي گمان مسوولان مربوطه در برابر طرح اين پرسش کمبود فضاي موزه ملي را مطرح خواهند نمود؛ اما آيا براستي چنين بهانهاي ميتواند مردم را متقاعد و شانه دولت را از بار مسووليت در اين باره تهي سازد؟
ترديدي نيست که در اين چند دهه اخير با پديد آمدن دانش و فناوريهاي پيشرفتهتر در زمينه کاووش آثار باستاني، حجم بسيار انبوه تري از اين آثار از دل خاک سربرآوردهاند، بنابراين بسيار طبيعي مينمايد که فضاي موزه ملي ايران يا همان موزه ايران باستان به هيچ روي پاسخگوي اين حجم از آثار تاريخي کاووش شده نباشد. اما مسوولان امور به ويژه مسوولان دولتي اداره ميراث فرهنگي در اين سالها چه کوششي براي گسترش فضاي محدود موزه ملي ايران انجام دادهاند؟ دولتي که امروز با شعار تبليغاتي ايرانيت ادعاي ارج نهادن به تاريخ ملي کشور را دارد در اين هشت سال به جز واگذاري آثار تاريخي و شناسه ملي ملت ايران به بخش نامطمئن خصوصي و ثبت بدون حفاظت و پشتوانه برخي آثار تاريخي رهاشده چه گام مثبتي در راستاي پاسداري و معرفي آثار باستاني ايرانيان برداشته است؟ آيا هزينه ساخت يک موزه پيشرفته و شايسته يک تمدن چندين هزار ساله تا اين اندازه سنگين است که دولت از انجام آن شانه تهي ميکند؟!
نمايش آثار باستاني و تاريخي کشور در درون کشور ميتواند اسباب جذب گردشگر وارزآوري براي کشور و از همه مهم تر شناساندن هويت تاريخي ملت ما به ديگر ملتها باشد. ملت ايران شايسته داشتن يکي از بهترين و باشکوه ترين موزههاي جهان است تا بدين سان تاريخ بسيار غني خود را به جهانيان بشناساند. اشياي تاريخي ايرانيان بايد در خود ايران براي ايرانيان و براي گردشگران خارجي به نمايش درآيند نه آن که در مخازن و انبار موزهها اسير خاک و غفلت زمانه باشند و گاهي با پذيرش ريسک بالا جهت نمايش به کشورهاي خارجي فرستاده شوند. هيچ تضمين صددرصدي وجود ندارد که اشياي امانت داده شده به موزههاي خارجي دوباره به کشور امانت دهنده بازگردانده شود؛ واژهاي همچون امانت، در صحنه بازيهاي سياسي دروغي کودکانه بيش نيست ؛ گواه روشن اين مساله نيز موضوع امانت دادن صدها قطعه لوح گلي هخامنشي به دانشگاه شيکاگوي آمريکاست که هنوز پس از گذشت دهها سال طرف آمريکايي از بازپس دادن اين الواح به دستاويز قطع رابطه سياسي خودداري ميورزد.
از اين گذشته خطر سرقت اين اشيا، شکستگي و فرسايش آنها هنگام جابجايي و يا سقوط هواپيماي حامل اين اشيا و دهها اتفاق پيش بيني نشده ديگر موضوعي نيست که به سادگي بتوان از کنار آن گذر کرد.
افزون برآن چه که گفته شد نگهداري اشياي تاريخي در انبار موزهها امر نظارت بر آنها را نيز دچار مشکل ميسازد اما نمايش آنها در برابر ديدگان مردم اين اشيا را بيش از پيش از خطر ربوده شدن و يا نابودي در امان ميدارد؛ مصداق روشن اين موضوع گم شدن گنجينه زرين و نفيس هخامنشيان در افغانستان در چندين دهه پيش بود. اين گنجينه بيمانند که متعلق به ايران باستان بود و در افغانستان کنوني کاووش شده بود پس از نگهداري در يک انبار دولتي در کابل به صورتي ناگهاني مفقود شد و تا به امروز نيز کسي موفق به يافتن اين گنجينه بيهمتا نشده است. داشتن يک موزه مدرن و پيشرفته که ايرانيان بتوانند پيشينه و هويت تاريخي خويش را به تمامي در آن بنگرند و به جهانيان نيز آن را بشناسانند، شايد کمترين حقي باشد که تاکنون از ايشان دريغ داشته شده است. اگر دولت اختصاص بودجه براي اين مهم را برنميتابد، ميتواند اين امر را به شهرداريها، شوراها و حتي خود مردم واگذارنمايد و مطمئن باشد که مردم و شهرداريها بهتر و با ارادهتر از دولت اين مهم را به انجام خواهند رساند.