حدود دو سال از به ثمر نشستن انقلاب در کشورهای عربی می گذرد. انقلابی که در بخشی از جهان رخ داد که از نظر توسعه سیاسی یکی از عقب مانده ترین مناطق جهان بوده است. اکثر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا دارای نظام های سیاسی تک سالار بوده اند، حال چه از نوع پادشاهی های مطلقه آن، چه از جنس شبه دموکراسی هایی که یک تن به طور مادام العمر از صندوق های رای حکومتش را بیرون می کشیده است. اما بالاخره در سال ۲۰۱۱م کاسه صبر مردم لبریز شد و آتش انقلاب شعله گرفت. پس از مدتی ۴ تن از این تک سالاران ساقط شدند و برخی دیگر نیز همچنان با آتش خشم مردم دست به گریبان هستند. اما آنچه که آن روزها از هر گوشه و کناری شنیده می شد، نوای امید بود. امید به آینده ای که در آن مردم در سایه حکومت هایی دموکراتیک از رفاه و آزادی بیشتری برخوردار شوند و کشورشان را در مسیر توسعه همه جانبه ببیند، چنانکه این وقایع به «بهار عربی» موسوم شد، گویی پس از زمستانی طولانی، زمین در بخش از جهان دارد نفسی تازه می کند. اما این روزها وضعیت در این کشورها اینطور به نظر نمی رسد و هنوز مدت زیادی نگذشته گویی بهار عربی بوی خزان گرفته است. نارضایتی از وضع موجود به نوعی در تمام این کشورها دیده می شود. در مصر جوانان انقلابی از قدرت گرفتن اسلام گرایان و دیکته کردن اعتقاداتشان به سیاست کشور ناخشنودند، که این مسئله با وخیم شدن اوضاع اقتصادی گره خورده و مدت هاست که مردم را به خیابان ها باز گردانده و خیمه ها را دوباره در میدان تحریر برپا کرده است. لیبی نیز وضعیت چندان بهتری ندارد و سکولارها و اسلام گرایان در کش و قوس مداوم هستند، علاوه بر این که اختلافات قبایلی شرق این کشور به محوریت بن قاضی با غرب به محوریت طرابلس سر باز کرده و کشور را در وضعیتی شکننده قرار داده که خطر تجزیه را جدی کرده است. یمن با افراطی گری، قدرت داشتن القاعده، ستیزه جویی جدایی طلبان و مشکلات عمیق اقتصادی دست به گریبان است. بحرینی ها و سوری ها همچنان در جو نا امنی سیاسی به سر می برند و موفق نشده اند تکلیف خود را با حکومت یکسره کنند به طوری که در روندی فرسایشی و ناامید کننده قرار گرفته اند. و جدیدترین مورد از این دست، اغتشاشات اخیر در تونس که در پی ترور شکری بلعید شدت گرفته است. بلعید رهبر حزب «متحد میهنی دموکرات تونس»، سیاست مداری سکولار بود و از مخالفان سرسخت حزب اسلام گرای نهضت که قدرت را در دست دارد. متهم شدن حزب نهضت به دخالت داشتن در این ترور، باعث شده است تا دعوای سکولارها و اسلام گرایان در تونس نیز بالا بگیرد و اسلام گرایان متهم به مصادره انقلاب شوند. با توجه به چنین وضعیتی است که چشم انداز بهار عربی در ابهام فرو رفته و بسیاری را مخصوصا در خود این کشورها از انقلاب سرخورده کرده است. اما با تمام این تفاصیل بهار عربی نقطه¬ی عطفی در تاریخ تمام این کشورها و منطقه بوده است. نقطه عطفی که تاریخ منطقه را ورقی تاره زده است که دیگر به عقب باز نخواهد گشت. شاید این روزها روزهایی دشوار برای مردم در این کشورها باشد و آرزوی امنیت اقتصادی و سیاسی تمام ذهن ایشان را آکنده کرده است، اما باید دانست که توسعه سیاسی اتفاقی نیست که به یکباره رخ دهد و از دل انقلاب بیرون بریزد. در واقع نفس انقلاب در تضاد با جامعه و سیاستی توسعه یافته است. مردم در کشورهای منطقه همواره از قدرت داشتن حکومت هایی خودکامه رنج برده اند، و بنابراین هیچگاه این فرصت را نیافته اند که به مشق دموکراسی بپردازند. واقعیت این است که امروز با مردمی مواجه هستیم که اکثرا در درون خود دیکتاتورهایی کوچک هستند. دیکتاتوری که تنها آنچه که خود می پندارد را درست می داند، خود را در برابر قانون و حقوق دیگران مسئول نمی بیند و عمده تلاشش تامین کردن زندگی خود و حداکثر اطرافیانش است. برآیند چنین افرادی در جمع هایی دیکتاتور مآب نمود می یابد. جمع هایی که وقتی در قالب حزب یا هر نوع گروه دیگری متشکل می شوند، همچنان تنها باورهای و رویکردهای خود را درست می بینند و نه تنها تلاش می کنند که قدرت را در جهت تحقق اهداف و منافع خود در دست گیرند بلکه تمام تلاش خود را برای ضربه زدن به رقبا و مخالفان به کار می بندند. طبیعی است که در این وضعیت منافع کوتاه مدت حزبی در اولویت هستند نه منافع بلند مدت ملی، زیرا هدف در وهله اول کسب و حفظ قدرت است. در چنین شرایطی وقتی که ساختاری سیاسی همچون دموکراسی به عنوان بدیلی برای نظام های دیکتاتوری وارد فضای سیاسی چنین کشورهایی می شود که بومی در این کشورها نیست و حاصل قرن ها اندیشه ورزی و آزمون و خطا در بخش دیگری از جهان است و خود فرهنگی می طلبد که سالیان دراز شکل گیری اش به طول می انجامد، نه تنها نمی تواند کارکردی همچون دنیای صادر کننده داشته باشد، بلکه مورد سو استفاده نیز قرار می گیرد. به طوریکه به عنوان ابزاری دیده می شود برای به چنگ آوردن قدرت. در واقع در اینجا از نقطه ضعف دموکراسی، یعنی تصمیم مبتنی بر اکثریت، استفاده می شود تا گروهی که بیشترین پایگاه مردمی را دارد، بتواند قدرت را به دست آورد. اما کدام مردم و با چه فرهنگ و آگاهی سیاسی ای؟ مجموعه دیکتاتورهای کوچک به راحتی می توانند در پروسه پروپاگاندا و سیاست های پوپولیستی قرار گیرند. آنچه که به نظر می رسد می توان به وضوح در کشورهای انقلابی اما سیاست زده خاورمیانه و شمال آفریقا دید. با این وجود به هیچ وجه نمی توان از این انقلاب ها ناامید بود. این روزها این مردم همچنان دارند تاوان سال ها زندگی تحت دیکتاتوری را پس می دهند و برای داشتن نظامی دموکراتیک نیاز به مشق دموکراسی دارند. آنها نیاز دارند تا بیاموزند برگزاری انتخابات ساده ترین بخش از روند رسیدن به دموکراسی است، و تا زمانی که فرهنگی دموکراتیک نداشته باشند، آنچه که از دل صندوق بیرون می آید می تواند غول دیکتاتوری باشد. فرهنگی که در آن پذیرش کثرت، تساهل و مدارا شروط اولیه و اصلی است. و در هر صورت این انقلاب ها آغازی بر این روند خواهد بود.