اهانت عضو مجلسِ خبرگان به جناب مولوی که علامه طباطبایی او را "غواص معارف وقدوه اصحاب معرفت" میداند!
کلیپی از ایشان در فضای مجازی پخش شده که حاویِ حمله شدید به جناب مولوی و کتاب مثنوی است تا جائیکه مثنوی را آلوده به انحراف معرفی میکند و تعبیر میکند ؛ "این کتاب را باید با انبر برداشت" !!
اجازه دهید دررابطه با جناب مولوی نکاتی تقدیم نمایم؛
نکته اول:
در مورد مولوی و مثنوی او ، اظهارنظر عالمان و عارفان ؛ از شیخ بهایی و مجلسی اول و فیض کاشانی تا علماء معاصر خواندنی است که مجال طرح آن نیست. به عنوان نمونه پاره ای از آنها رابخوانید ؛
یکم ؛
مرحوم عارف بالله آقای قاضی منقول است که گفته بود: "من میمرم و میروم ولی شما از مثنوی دست بر ندارید".
و دوم ؛
امام خمینی معتقد است فهم کلمات امثال مولوی محتاج شناخت مبانی و اصطلاحات خاص است.
ایشان در درس شرح منظومه میفرماید:«کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى دانند و حال آنکه [وی] مخالف با جبر است ، و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمیدانند. و چنانکه مرحوم حاجى[ملا هادی سبزواری]نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد ... براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى خیزد، به شرح آن بپردازد.» (تقریرات،ج۲ ص۳۹۸)
و سوم ؛
اظهار نظر چهره بی مثال عصر کنونی علامه طباطبائی(ره) شنیدنی است؛ او در کتاب رسائل مینویسد: "مولانا عارف رازدان و خدابینی است که غواص اقیانوس معانی و معارف و قدوه اصحاب معرفت است."
و چهارم ؛
سخن زیبای استاد آیت الله مطهری در کتاب آشنایی با قرآن است که می فرماید : "مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد هرچه میگوید تفسیرِ قرآن از دید عرفانی است."
و پنجم ؛
استاد بزرگوار ما جناب آیت الله جوادی آملی هم در درس تفسیر می فرمودند: "آنچه جناب جلال الدین رومی گفته، بر مشهد عرفان و مُبتنی بر مرحله بری از تعقل دینی است."
نکته دوم:
اضافه بر اینکه ؛ زبان مولوی و ادبیات مثنوی،یک زبان و ادبیات خاص و فنی است ، کتابهای بزرگان ما در طول تاریخ ؛ درباره قضاوت در مورد اشخاص ، دستخوش جابجایی هایی شده ! در نتیجه اگر در برخی آثار پیشینیان مطلبی بر خلاف باورها و یا چهره هایِ حق، دیده شود ؛ غیر از احتمال "تحریف" ، احتمال "تقیه" نیز یکِ احتمال معقولی است.
نکته سوم:
شاید برخی برای جواز اهانت ها و حذف آثار علمی نوابغ بشر بگویند؛ پاره ای از مفاد کتابهایی مثل مثنوی ؛ انحرافی است و تحت عنوانِ حرمت استفاده از "کتب ضاله" است!
در برابر این استفاده نابجا از فقه باید دو نکته مورد ملاحظه باشد ؛
اولا ؛ حکمِ حرمتِ استفاده از "کتب ضاله" ، مورد قبولِ همه اندیشمندان فقهی و فقیهان نیست. به عنوان نمونه؛ مانند آیت الله خوئی به کلی ، حرمت داشتن آن را مردود دانسته است.
و ثانیا ؛ کتب ضاله باید نزد همه اندیشمندان دینی "ضاله" باشد. اگر کتابی دارای اصطلاح خاص است و اهل فن از متشرعه ، آن را نه تنها "ضال" نمیدانند بلکه "هدایت" میدانند ، قهرا از موضوعِ حکم کتب ضاله به کلی بیرون میرود.
نکته چهارم:
آیا استفتاء از مرجع تقلید درباره مسائل اعتقادی مانند محتویات مثنوی جا دارد؟
شاید برخی قائل به توسعه ی امکان اظهار نظر فقیه در همه جوانب دین از احکام و اعتقادات و اخلاقیات و تجربیات و هنریات و ... باشند.
اما در سوی دیگر ، نظر ژرف دیگری هم هست؛ آیت الله شهید بهشتی(ره) می فرماید؛ "من تعجّب میکنم از مراجعی که در این زمینهها قلم روی کاغذ میآورند، چهطور متوجّه این خطای بزرگ خودشان نیستند. یک مرجع چه حقّی دارد در زمینهٔ مسائل اعتقادی جواب استفتا بنویسد؟ تقلید در مسائل فرعی عملی درست است ... اما تقلید در مسائل عقیدتی ضدّ اسلام است. آن آقایی که یکپارچه تقواست بالای چشم ما، ولی چه کسی به شما گفته به او مراجعه کنید و از او مسئلهٔ اعتقادی بپرسید؟"
نکته پنجم:
اظهارنظرهایی که از اذهان بسته وارد جامعه میشود، زمینه ای فراهم می آورد تا مذهب و روحانیت آماج تیرهای اهانت قرار گیرد!
نکته ششم:
آیا سزاوار است؛ مفاخر بزرگ بشریت که مناطق مختلف تلاش در هموطن بودنِ با آنان دارند ، چنین مورد اسائه ادب از سوی برخی چهره های فعال سیاسی_تلویزیونی قرار گیرند؟!
فاعتبروایااولواالابصار