گرانیها در کشور طی ماههای اخیر اوج گرفته است. چندی پیش بانک مرکزی بالاخره پذیرفت که نرخ تورم رسمی از مرز ۲۰ درصد گذشته و حالا تورم به ۳۰ درصد نزدیک شده است اما همچون تمام سالهای فعالیت دولتهای نهم و دهم، نرخ تورم واقعی که مردم با پوست و گوشت و استخوان خود احساس میکنند بسیار بیش از این آمارهای رسمی است. اینکه قیمت اغلب اجناس و کالاهای مورد نیاز مردم به ویژه در بخش خوراکیها طی کمتر از سه ماه تقریبا دو برابر شده یا اغلب خودروها طی کمتر از شش ماه حداقل ۷۰ درصد افزایش قیمت داشته است، موضوعات پنهانی نیست که کسی از آن خبر نداشته باشد یا بتواند آن را پنهان کند چرا که همه، هنگام خریداری اجناس مورد نیاز خود، این افزایش قیمت را درک میکنند و برخی مسوولان هم که خودشان برای خرید به فروشگاه نمیروند و از تغییر قیمت کالاهای اساسی خبر ندارند، قطعا هنگام معامله خودروی خود این افزایش قیمت بیسابقه را درک کردهاند. نرخ تورم فعلی کشور بیسابقه نیست اما گرانیها بیسابقه است و امان مردم را بریده، اما آیا مردم به افزایش قیمتها و گرانی عادت کردهاند؟
واقعیت آن است که مردم اگر هم به افزایش قیمتها عادت نکرده باشند سعی میکنند خود را عادت دهند چرا که به نظر میرسد دیگر فریادرسی ندارند. طی ۷ سال گذشته رسانهها و کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی، مدام درباره وضعیت اقتصادی کشور هشدار داده بودند اما به این هشدارها توجه نشد و حالا همه چیز، از سوء مدیریت دولت گرفته تا تحریمهای گسترده، دست به دست هم دادهاند تا شاهد وخامت بیشتر اوضاع اقتصادی کشور باشیم. در این آشفته بازار که تورم رسمی از ۱۰ درصد در سال ۸۴ به مرز ۳۰ درصد رسیده و تورم غیر رسمی بیش از این میزان تخمین زده میشود، قیمتها به طور بیسابقهای افزایش یافته، پول رسمی کشور به یکی از بیارزشترین واحدهای پولی دنیا تبدیل شده و... تنها واکنش دولتمردان و شخص رئیسجمهور، تکذیب این مشکلات و نشان دادن در باغ سبز و سردادن وعدههای جدید اقتصادی است. وقتی مردم میبینند که هیچ یک از مسوولان این مشکلات اقتصادی را که مردم با تمام وجود احساس میکنند اصلا قبول ندارند و از مجلس و سایر نهادهای نظارتی هم در مقابل دولت کاری ساخته نیست، واقعا چه باید بکنند؟
۷ سال است دولت احمدینژاد، لایحه بودجه را بسیار دیرتر از موعد مقرر به مجلس تحویل میدهد. اگر در سال اول با این بیقانونی برخورد میشد آیا در سالهای بعد، این مشکل تداوم مییافت؟ دولت احمدینژاد طوری رفتار کرده که دیگران، اعم از مردم و نهادهای نظارتی و... سعی کنند خودشان را با عملکرد دولت تطبیق دهند. دولت هر زمان که میخواهد لایحه بودجه را به مجلس تقدیم میکند، هر طور که میخواهد طرح هدفمندی یارانهها را اجرا میکند، هر قانونی را که دوست دارد اجرا میکند و هر کدام را که دوست ندارد اجرا نمیکند؛ و آن وقت عملکرد مجلس و نهادهای نظارتی در مقابل این عملکرد دولت چیست؟ در یک کلام: هیچ! فقط گاهی اعتراضی شنیده میشود که آن هم آنقدر در این ۷ سال تکرار شده که تبدیل به عادت شده است چون گوش شنوایی برای پذیرش این انتقادهایی که تبدیل به اعتراض شده وجود ندارد. وقتی از مجلس و سایر بخشهای حاکمیت در مقابل دولت، کاری ساخته نیست، طبیعی است که مردم سعی میکنند خودشان را با این شرایط وفق بدهند که البته این هم کار سادهای نیست. عدهای که دستشان به دهانشان میرسد، ثروت بیشتری میاندوزند و بخش اعظمی که با سختی گذران زندگی میکنند، حداقل یک شیفت کاری به دو یا سه شیفت کاری قبلی خود اضافه میکنند تا از پس هزینههای سنگین زندگی که روز به روز هم سنگینتر میشود بر بیایند. دولت احمدینژاد با روندی که در ۷ سال گذشته طی کرده، کار را به جایی رسانده که دیگر کسی امیدی به اصلاح روند امور ندارد و در این میان تفاوتی بین مردم و مجلس و کارشناسان و... نیست. باید به دولت تبریک گفت که بیقانونی را به گونهای نهادینه کرد که نه تنها کسی با بیقانونی دولت، برخوردی نمیکند، بلکه حتی سعی میکنند خود را با این بیقانونیها تطبیق دهند که حاصلش، افزایش مشکلات اقتصادی و وارد آمدن فشارهای بیشتر به مردم است.