«ايران»؛ مهد علم است بگونهاي که سابقه علم و فلسفه او جهانگير است و «اسلام»؛ دينِ ترويج و آزادي انديشه است.
مقابله با علم و استاد؛ نه منطبق با فرهنگ ايراني است و نه مورد تاييد دين! بله با فرهنگ جاهليت -آن هم نه جاهليت مدرن بلکه با جاهليت وسطايي- سازگار است!
به بيان اميرالمومنين (ع) در خطبه دوم نهج البلاغه؛ جامعه جاهلي؛ «جامعهاي که بر دهان عالمان افسار ميزنند؛ - عَالِمُهَا مُلْجَمٌ» !
و وقتي عالمان و فرهيختگان و اساتيد هدف اسکات و اخراج و نهايتاً هدف حذف قرار ميگيرند، خروجي آن قابل پيشبيني است، و آن نيست مگر همان که آن حضرت فرمود: «بيخردان و توهم پيشگان چهرههاي نامور آن جامعه ميشوند؛ - وَجَاهِلُهَا مُكْرَمٌ»
متحجران؛ براي عبرت اين گزارش تاريخ را بخوانند؛ معاويه درس تفسير جناب «ابن عباس» را تعطيل کرد و بجاي او درس تفسير «سمره بن جندب» را -که اهل سنت به کذب او معترف هستند- جايگزين نمود!
امروز در يک تفسير قرآن از هزار تفسير نام «سمره» به عنوان استاد تفسير نميبينيد چرا که او يک «استادِ ساختگي» توسط نهاد قدرت بود. در مقابل؛ تفسيري نيست که نام «ابن عباس» را به عنوان مُفسّر متقدم قرآن نشناسد.
در نتيجه؛ نه تفکر حذف شدني است و نه استاد قابل حذف است.
«ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ مَا تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللهِ؛ - اگر شما را نهى مىكنم براى آن نيست كه خود سودى ببرم. تا آنجا كه بتوانم قصدى جز به صلاحآوردنتان ندارم» (سوره هود/88)