کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

بر موج غم نشسته منم

صبا رادمان

30 دی 1391 ساعت 19:37


استاد همایون خرم درگذشت؛ خبر سنگین بود و ناگهانی ... آن قدر سنگین که دقایقی طول کشید تا آن را درک و سپس باورش کنم. باور که نه، تنها بتوانم در برابرش عکس‌العمل به خرج داده و بگویم که نه، باور کردنی نیست. نه، نه ... گوش‌هایم را می‌گیرم، دیگر نمی‌خواهم چیزی بشنوم و سپس دیگر نمی‌خواهم چیزی ببینم. انبوه پیامک دوستان به دستم می‌رسد. خبرنگاران موسیقی همچون داغدارانی که سعی می‌کنند خود را از یک خبر بد دور کنند یک به یک به هم پیامک می‌زنند تا شاید کسی، جایی، وقتی از دیر هنگام پنجشنبه ۲۸ دی ماه به آن‌ها بگوید که این فقط یک شوخی بود ... یک شوخی تلخ ... تلخ تلخ که تا مغز استخوان را می‌سوزاند. اما متأسفانه هیچ کس این شوخی را تکذیب نکرد. واقعه تلخ رخ داده بود. به منزل استاد همایون خرم تلفن می‌کنم. پسر ایشان در حالیکه هق هق گریه را سر داده بود، می‌گوید: متأسفم که باید این خبر دردناک را به جامعه موسیقی بدهم. متأسفم و سپس صدای بوق ممتد تلفن ...
چه باید بگویم؟ اشک از دیدگانم سرازیر است و جلوی دیدم را گرفته است. خاطرات آن چنان به ذهنم هجوم آورده که دیگر هیچ کدام را نمی‌توانم از هم جدا کنم. تصویرهای فراموش نشدنی جلوی دیدگانم رژه می‌روند.
از نخستین جشن تولدی که چند سال پیش خبرنگاران برایش به شکل سرزده گرفته و از او خواستند که دوباره پس از دَه سال، سکوت خود را بشکند و کنسرت بگذارد تا آن هنگام که در یک گفت وگو درباره بنان و حسرت روزهایی با من حرف می‌زد که از دست رفته بود و نتوانسته بود با بنان همکاری کند و ماه رمضان سال گذشته که در موزه موسیقی ریزش سیل گونۀ باران، میز آماده شده افطاری را خراب کرد و او زیر باران همچنان درباره موسیقی سخن می‌گفت، تا آخرین کنسرت‌هایش که به قول هوشنگ ظریف با بلند شدن نوای ویولن، بدون حضور خواننده‌ای بر صحنه، ناگهان ۱۵۰۰ خواننده نوای ساز او را که ملودی «تو ای پری کجایی» را می نواخت همراهی کردند، و منظور هوشنگ ظریف اشاره به همخوانی حاضران تماشاگران اجرای همایون خرم در برج میلاد بود که شوری را در لحظه آفرید. آری آن روز در برج میلاد ۱۵۰۰ خواننده بدون این که با جایی یا کسی هماهنگی کرده باشند با تمام وجود «تو ای پری کجایی» را خواندند. آن شب در برج میلاد «همایون خرم» همه را با خود به غوغای ستارگان برد و شوری در سر جملگی حاضران در سالن ایجاد کرد.
به یاد می‌آورم آخرین تماس تلفنی با منزل ایشان را و سپس صدای مهربان پیغام گیر ایشان که به محض شنیدن صدا و نام من با مهربانی گوشی تلفن را برداشته و با پیش دستی می‌گوید سلام دخترم.
چه بگویم که توان سخن گفتن نیست ... او با وجود اشراف کامل به جایگاه رفیع و استوار خود در موسیقی ایران به خصوص موسیقی ملی ایران، هرگز دچار خودبزرگ‌بینی، نخوت و ژست گرفتن‌های بیهوده به ویژه برای جوان‌ها نشد. برعکس، همیشه دغدغه‌اش به روز کردن آثار، حضور در جمع‌های موسیقی و رفع سدهای بیهوده از جلوی پای هنرجویانش بود. مهندس خرم تا همین اواخر دست از تربیت هنرجویانش برنداشت. او بی‌وقفه، تمام تلاش خود را می‌کرد تا نسل‌های پس از خود را بسازد و هنرجویانی تربیت کند که ادامه راه او را گرفته و نگذارند تا موسیقی ایرانی در آینده، به اصطلاح زمین بماند و ادامه یابد. همایون خرم ضمن تسلط در نوازندگی و بداهه نوازی، آهنگ‌سازی خلاق و کم نظیر و در عین حال مسلط به ظرایف نظری و تئوریک موسیقی ایرانی بود و از این نظر پژوهشگری با ارزش و محققی ممتاز به شمار می‌رفت.
او موسیقی‌های ماندگاری را خلق کرد و تسلطش بر نوازندگی ویولن به گونه‌ای بود که پس از آغاز فعالیت دوباره‌اش بر صحنه، بار دیگر ساز ویولن جایگاه از دست رفته‌اش در موسیقی ایرانی را بازیافت و جمع زیادی از جوانان علاقمند با شیوه نوازندگی او آشنا شدند.
خرم، بخشی از حافظه تاریخی موسیقی ایران را با خلق آثاری همچون «تو ای پری کجایی» و «رسوای زمانه منم» و «امشب در سر شوری دارم» و آهنگ‌های نام آشنای دیگر رقم زده است. حافظه ای که در طول شصت سال با ایرانیان همراه بوده و پس از این هم باقی خواهد ماند. آن چنان که امروز در هر کوچه و خیابانی که وارد می‌شدیم زمزمه های زیر لبی را می‌شنیدیم که زیر لب می‌خواند : تو ای پری کجایی که رخ نمی‌نمایی.
همایون خرم به تمام معنا انسان بود. انسانی مهربان و دلسوز برای موسیقی و اهالی آن. آخرین صحبت‌هایش با من درباره انتشار جلد دوم کتابش بود. کتابی که با دغدغه‌ها و مشکلات بسیار بالاخره جمع آوری و زیر چاپ رفت. اگرچه که دست اجل فرصت رونمایی آن را از او گرفت و حسرت کنسرت بعدی و شرکت در مراسم تجلیلی را که قولش به همه داده شده بود بر دل همه دوستدارانش گذاشت. او رفت درحالیکه به قول برخی تازه دستش به کنسرت دادن گرم شده بود. او رفت تا با غوغای ستارگان همراه شود و کسی نمی‌داند که دیشب او چه شوری در سر داشت؟ او رفت و ما را با اشک‌هایمان تنها گذاشت ... اشک‌هایی که پایانی برایش نیست چرا غوغای ستارگان او هرگز پایان ندارد. او رفت و ما تنها می‌توانیم بگوییم :
ساغرم شکست ای ساقی / رفته‌ام زدست ای ساقی / در میان توفان!
بر موج غم نشسته منم/ در زورق شـکستـــه منـــم/ ای نـاخـــدای عــالـم


کد مطلب: 20090

آدرس مطلب :
https://www.mardomsalari.ir/note/20090/موج-غم-نشسته-منم

مردم سالاری آنلاين
  https://www.mardomsalari.ir