در ۲۸ جون ۲۰۲۳ پلیس فرانسه که سابقه اقدامات نژادپرستانه در آن فراوان است، اقدام به کشتن نائلام جوان ۱۷ ساله الجزائری الاصل کرد. از آن زمان اعتراضات سراسری در فرانسه منجر به آتش زدن هزاران خودرو و مراکز دولتی و فروشگاهها شده است. تا زمان این نوشته گزارشی از کشته شدن معترضان منتشر نشده است.
در ۲۳ جون ۲۰۲۳ پریگوژین رئیس واگنر علیه وزارت دفاع روسیه اعلام شورش کرد و در بحبوحه جنگ اوکراین، ستونی نظامی به سمت مسکو به راه انداخت و جهان را در بهت و حیرت فرو برد. پوتین آن را خیانت به کشور و خنجر از پشت دانست. چهره پوتین، هیمنه روسیه و چهره واگنرها هر یک از منظری به شدت آسیب دید. در شورش ۲۴ ساعته، بنا بر اخبار، واگنرها شش هلیکوپتر و یک هواپیمای فرماندهی روسیه را هدف قرار دادند که طی این حملات حداقل ۱۳ نظامی و خلبان روسی کشته شدند.
در نوامبر ۲۰۲۰ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار شد. ترامپ رئیس جمهور وقت آمریکا نتیجه انتخابات را نپذیرفت و آن را ناشی از تقلب دموکراتها دانست. در پنجم ژانویه ۲۰۲۱ در پی فراخوان ترامپ، طرفداران او در مقابل کنگره اجتماع کردند و در روز ششم ژانویه در مقابل چشم جهانیان به کنگره حمله بیسابقهای صورت گرفت و این مکان اشغال شد. تحقیقات نشان داد در ارتباط با این حادثه مجموعا هفت تن کشته شدهاند. چهار تن از مهاجمان که تنها یکی از آنها در اثر شلیک پلیس کشته بود و یکی در اثر سقوط و دیگری در اثر فشار جمعیت و سکته جان خود را از دست داده بودند و سه پلیس نیز در میان کشتهشدگان بودند که یک تن در اثر حمله مهاجمان در روز بعد کشته و دو تن نیز خودکشی کردند.
در ۲۶ مه ۲۰۲۰ جورج فلوید سیاهپوست آمریکایی توسط پلیس متهم به نژادپرستی آمریکا به قتل رسید. اعتراضات و خشونت سراسری و آتش سوزی حدود ۲۰۰۰ شهر آمریکا را فرا گرفت و خیابانها بسته شد و صدها خودرو به آتش کشیده شد. در پی این اعتراضات و خشونتها ۱۹ تن کشته شدند.
در نوامبر ۲۰۱۸ جنبش جلیقه زردها در فرانسه در اعتراض به قیمت سوخت و مالیات آغاز شد و بیش از یک سال به طول انجامید. در نتیجه اعتراضات، صدها خودرو و مکان دولتی به آتش کشیده شد. در اعتراضات یک ساله حدود ۱۱ تن کشته شدند اما تنها یک کشته در نتیجه واکنش پلیس بود. در طول این مدت از معترضان ۱۸۴۳ تن و از نیروی پلیس ۱۰۴۸ تن مصدوم شدند.
در چهارم آگوست ۲۰۱۱ در یکی از محلههای لندن یک جوان سیاه پوست به نام مارک دوگان در اثر شلیک پلیس کشته شد. دو روز بعد اعتراضاتی در لندن به خونخواهی وی آغاز شد که به مدت ۵ شب لندن را در آتش سوزاند و صدها خانه و مغازه و خودرو پلیس به آتش کشیده شد. اعتراضات به ۶ شهر مهم دیگر انگلیس نیز سرایت کرد. در اثر حوادث ناشی از این اعتراضات که نام انقلاب هم به خود گرفته بود ۵ تن کشته شدند. ۱۸۶ پلیس نیز زخمی شدند.
اینها نمونههایی از حوادث و بحرانهایی است که در جهان اطراف ما روی میدهد. براستی اگر این حوادث و آشوبها با این ابعاد در کشور ما روی میداد با چه میزان تلفات نیروی انسانی در طرفین یا حکم اعدام به پایان میرسید؟ تنها برای مثال میتوان به حوادث بنزینی و یا حوادث سال گذشته اشاره کنیم که اطلاع دقیقی از آمار صدها قربانی در میان نیست، و عدد قربانیان به یک موضوع امنیتی تبدیل شده است. تعداد قربانیان که بماند، حتی اطلاع دقیقی از جزئیات اعتراضات نیز داده نمیشود و با بستن فضای رسانهای، خبری از پوشش رسانههای داخلی هم نیست.
چنان که برشمردیم تقریبا تمام ملتها با بحرانهای خودساخته یا ناخواسته مواجه میشوند. این که چرا بحرانها خلق میشوند و یا سر بر میآورند که بسته به زمینه و زمانه عمدتا تبعیض و شکاف طبقاتی و بیعدالتی و یا جنگ قدرت است، بحث مجزای دیگری را میطلبد، اما سخن ما در اینجا تفاوتها در «نوع مواجهه و عبور از بحرانها» نهفته است.
در بدو امر، درک از ریشهها و ابعاد هر بحران، قدرت رهبری و مدیریت بحران، سرعت عمل و پاسخگویی بهینه و منصفانه به مطالبات، برخورداری از منابع، و آموزش عناصر درگیر در میدان، و اطلاع رسانی شفاف، منصفانه و مبتنی بر شواهد حرفهای همه از جمله شاخصهای مدیریت بحران شناخته میشود. روشن است که کنترل و مدیریت بحرانها در دنیای مدرن از امور پیچیدهای است که صرفا در قدرت سخت نهفته نیست و وزن این شاخصها هم در آن یکسان نیست و باید به هزینهها و نتایج کنترل بحران توجه تام و تمام داشت و در این میانه از دیدگاه نگارنده، «انسان» و «هزینه انسانی» در صدر توجه جوامع مدرن قرار گرفته و ارزشی که برای جان انسان شهروند قائل میشوند، نقطه تمایز گفتمانها و سیستمها شناخته میشود و به زعم نگارنده سهگانه «آموزش، پروتکل و خلاقیتهای سیستمی و فردی» در ذیل آن گفتمان و نگاه به انسان قرار میگیرد.
مفهوم انسان شهروند
در هر یک از کشورهایی که برشمردیم، آمار نشان میدهد که دولتها نسبت به جان اتباع خود نهایت خویشتنداری و اهتمام را به خرج دادهاند، به گونهای که در بسیاری از این بحرانها و شورشها، تعداد مصدومان پلیس و معترضان برابری میکند. و علیرغم ویرانیهای گستردهای که این اعتراضات ایجاد میکنند، از حمله به فروشگاهها تا آتش زدن بانکها و مراکز دولتی و خصوصی، تلاش پلیس آن است که در مهار آشوب، کمترین تلفات جانی به معترضان وارد شود و معترضان نیز در برخورد با پلیس به همین امر انسانی توجه ویژه دارند و از همینروست که با «شورشهای بزرگ اما قربانیان اندک» مواجه میشویم، گرچه یک جان هم بسیار است. این همان جایی است که اهمیت جان انسان شهروند را به رخ میکشد و شاید بتوان آن را در یک جمله خلاصه کرد: جان انسانها از جمله مقدسترین مقدسات در حیطه این سرزمینهاست و هیچ چیز مهمتر از جان انسان شهروند نیست و همه ساز و کارها برای حفظ آن معنی و مشروعیت پیدا میکند. البته نباید از این نکته غفلت کرد که متاسفانه این مفهوم به «انسان در جهان» تعمیم نیافته است و کشورهای نامبرده این رویکرد را عمدتا صرفا نسبت به شهروندان خود و سفیدها لحاظ میکنند و به دلیل سیاستهای نژادی و تبعیض آمیزی که بر آنها به ویژه در سیاست خارجی حاکم است، مشاهده میکنیم که نسبت به جان مردمان دیگر کشورها ملاحظه چندانی ندارند و متاسفانه دستشان سخاوتمندانه به خون ملتهای دیگر آلوده است. رفتار آمریکا در افغانستان و عراق و یا همین تبعیض رسانهای در مواجهه با پنج سرنشین زیردریایی تایتان و چشم پوشی از غرق قایق مهاجران آسیایی در یونان، و بیتوجهی به صدها و بلکه هزاران مهاجر دیگر که هر ساله در دریاها غرق میشوند، نمونه روشنی است. همین نکته را در رفتاررژیم نامشروع صهیونیستی که اشغالگری و کودککشی و جنایت در حق فلسطینیان ذاتی آن است، نسبت به اتباع خودش مشاهده میکنیم. چنانکه تلاویو شاهد ۲۵ هفته اجتماعات اعتراضی به بالاترین سطح حاکمیت این رژیم بوده و حتی رئیس این رژيم از احتمال فروپاشیاش سخن به میان آورده، اما نه کسی مانع برگزاری اجتماعات شده و نه تاکنون گزارشی از کشته شدن معترضی منتشر شده است. این موضوع نشان میدهد که چگونه دو مقوله اهمیت جان انسان و شهروندی در این سیستمها به هم پیوند خوردهاند و ریختن خون شهروند تبدیل به خط قرمز شده است.
جالب آن که نقش بنیادین جان انسان در جهان معاصر را میتوان در ریشه شروع بسیاری از شورشهای نامبرده نیز دید. چنان که میدانیم در بسیاری از کشورهای غربی، حق تعیین سرنوشت، و آزادی اعتراض به شکل وسیعی نهادینه شده است. همزمان به رغم برخورداری از زندگی تا حدی پیشرفتهتر، درک مردم در کشورهای غربی از تبعیضها و شکافها و حق اعتراض نیز فزونی یافته و کمترین تبعیضها نیز منجر به اعتراضات و اعتصابات مکرر میشود که اخبار آن در رسانهها منتشر میشود و هر روز وزارت کشورشان مانع برگزاری اجتماعات به دلایل واهی نمیشود. با این همه هر از چند گاه، شاهد شورشهای انسانی هستیم. دلیل این شورشها در چیست؟
دلیل بسیاری از شورشها همان جایی است که سخن از «جان انسان شهروند» به میان میآید. جلوههایی جدی از فقر و تبعیض و بی عدالتی در این جوامع وجود دارد گرچه ممکن است بیشتر از جوامع دیگر نباشد، اما درک از آن بالاتر و حساسیت به آن بیشتر است و از کودکی آموزش داده میشود. از دیدگاه بدنه این جوامع هر گاه در بستر تبعیض و بی عدالتی، پای ریختن به ناحق خون شهروندی به ویژه از سوی نهاد یا جریان یا مقامی رسمی علی الخصوص نهاد امنیت و قضا به میان بیاید، از تمام خط قرمزها عبور شده و همه شاخصهای انسانیت فروریخته است. آنگاه میبینیم که هر از چند گاه خشم عمومی فوران میکند و دیگر در قالب اعتراضات و اعتصابات معمول خود را نشان نمیدهد. از اینروست که شورشهای مربوط به حقوق و زندگی سیاهان در آمریکا در ۲۰۲۰ و شورش ۲۰۱۱ لندن و شورش اخیر پاریس همه به نوعی «شورش جان» است و پس از مرگ مظلومانه یک شهروند غیر سفید توسط پلیس فوران میکنند. در ایران نیز موج اعتراضات سال گذشته با جان یک انسان (خانم مهسا امینی) پیوند خورد. اینها نشان دهنده مفهوم و خط قرمزهای جدید در پیش روی نظامهای سیاسی جهان است که اگر پای تعریض به جان شهروندان از سوی نهاد رسمی به میان بیاید و بسترها تعمد در آن را گواهی دهد ولو در آزادترین کشورهای جهان، دیگر به اعتراضات معمول بسنده نمیشود و در قالب شورشهای سراسری خود را نشان میدهد و با آن بعضا نظیر یا حتی شدیدتر از تعدی به مرزهای جغرافیایی برخورد میشود. به ویژه آن که به مدد تکنولوژی و تصاویر ارتباطی که از سوی مردم عادی یا خبرنگاران یا دوربینهای شهری و پلیس از قتلها و خشونتهای رسمی گرفته میشود، بُعد محسوستری به آن داده و خیزش و غلیان احساسات را در ابعاد وسیع بر میانگیزد. اینجا دیگر توجیهات وابستگی به فلان سرویس خارجی یا شورش گری و غارتگری و یا تحت تاثیر تبلیغات بیگانه و امثال آن برای کنترل افکار عمومی کارگر نمیافتد. همین جا ضرورت دارد بر اهمیت حضور خبرنگاران و تصویربرداران در صحنههای اعتراضی توجه شود که خود مانع خشونتهای بی حساب و کتاب است و هر جا که خبرنگاران و لنزها غایبند، خشونتها بی حساب تر است.
اهمیت موضوع تا آنجاست که حتی در شورشهایی که ماهیت صرفا انسانی نداشته و از جنس سیاسی و یا اقتصادی و یا حتی نظامی است باز حداکثر ملاحظه نسبت به جان شهروندان از اولویتهای دنیای مدرن است. درسه مثال ابتدای متن (حمله به کنگره آمریکا، یا شورش جلیقه زردها در فرانسه و یا همین شورش واگنرها) گرچه شروع آن با قتل یک شهروند آغاز نشد و جنسی متفاوت داشت اما سیستمهای آمریکا و فرانسه و حتی روسیه تلاش کردند با کمترین تلفات نیروی انسانی و خونریزی از آن عبور کنند، چرا که با اتباع و شهروندان خودشان مواجه بودند. این مفهوم تا جایی پیش رفته است که حتی در جنگهای بین کشورها نیز حمله به غیر نظامیان به شدت مطرود است و هرگاه از آن سند یا فیلمی منتشر شود کشوری که دست به چنین اقدامی زده است به شدت تحت فشار افکار عمومی جهانی قرار میگیرد. حتی در بمبارانها تلاش میشود از قبل اطلاع داده شود تا حداقل خسارت به شهروندان غیر نظامی وارد شود.
اما در ایران عزیز ما چگونه است؟ ما که مورد خطاب خداوند در قرآن کریم هستیم که فرموده است: مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا، ما که خود را شیعه محمد (ص) و علی (ع) و وارث عهد نامه مالک اشتر میدانیم، ما که شعارمان انسان و اسلام و اخلاق نه تنها در مرزهای داخلی که در سراسر جهان است در کجای این معادله ایستادهایم و با خودمان چه میکنیم؟ تنها یک روز جمعه مهرماه ۱۴۰۱ در زاهدان چه گذشت؟ آن روزها و هفتهها در نقاط دیگر میهن چه گذشت؟ جبران خونها چگونه ممکن است؟ متاسفانه به رغم برخورداری از معارف و فرهنگ و عواطف غنی در ایران عزیز ما که در جهان کم نظیر است، هنوز مفهوم بنیادین از شهروند و انسان دربسیاری از عرصهها از جمله مدیریت بحرانها و اعتراضات اجتماعی مان عمق لازم را نیافته و حتی چه بسیار غایب است و مفاهیمی چون هم وطن، ایرانیت و جان ایرانی و به طور کلی جان انسان، منزلت خود را پیدا نکرده است. وطن هم خاک است و هم خون. نوع انسان و هر کس در این خاک است و یا شناسنامه ایرانی دارد باید کرامت و جان او خط قرمز باشد و آنجا نیز که پای اعمال قانون به میان میآید، قدرت و مقامی که مفهوم انسان در مشروعیت جامعه را بدرستی فهمیده باشد، هرگز از قانون تفسیر واسع برای ریختن خون نمیکند. حاکمان هر کشوری از هر عقیده و مکتب سیاسی یا مذهبی باشند، برای حفظ جان اتباع و منافع مردم آن کشور قسم خوردهاند. انسانها علف نیستند که وجین شوند. آن که خون هموطنی را بریزد با کسی که خاک وطن را مورد معامله قرار دهد، تفاوتی در تعرض به وطن پیدا نمیکنند. حتی بی توجهی به مهاجرت و سرنوشت میلیونها اتباع ایرانی در خارج از کشور و یا بی توجهی به امنیت جادهها و تلفات هزاران هم وطن در جادهها و بالا بودن تعداد اعدامها و قتلها و تفاوت فاحش در دامنه دستگیریها و شدت محکومیتها بین کشورما با بسیاری کشورهای دیگر نیز ناشی از ضعف در درک همین مفهوم «شهروند» و «ایرانی» در سیستم و حتی بخشهایی از جامعه و اپوزیسیون است و الا کسی نمیتواند در ریختن خون سخاوت و شقاوت به خرج دهد یا بین خونها تبعیض قائل شود. اگر میخواهیم حرفی برای دنیا داشته باشیم باید در درک از مفاهیم بنیادی «هموطن»، «انسان» و «حرمت خون» و «خشونت پرهیزی» تجدید نظر کنیم و سپس در قالب سه گانه «آموزش و پروتکل و خلاقیتهای سیستمی و فردی» بهترین و عقلانی ترین و عملی ترین نمونه از آن را ارائه دهیم. توصیه منسوب به گاندی تامل برانگیز است که «دلایل زیادی وجود دارد که من حاضرم به خاطر آنها بمیرم، اما دلیلی وجود ندارد که برای کشتن آماده باشم!»
این خصوصیت دنیای امروز است که در برابرهر چه سکوت کند در برابر کرامت و خون ساکت نمینشیند. اساسا در دنیای امروز و آینده، توسعه بدون مفهوم جامع از شهروند و حقوق و حریم شهروند، معنایی پیدا نمیکند و دین و مکتب و جمهوری ودموکراسی و نظام و سیستم و حاکم، آنگاه مشروعیت والاتری مییابد که عملا به همه حقوق انسان و حریم شهروندان به ویژه «آزادی»، «عدالت»، «حق تعیین سرنوشت» و «کرامت» و «جان» احترام حداکثری قائل شود و و در یک کلمه «انسان» و «انسانیت» را خط قرمز واقعی خود بداند، به شعار نیست. تا تکلیف اندیشهای با این مفاهیم روشن نشود در گفتوگو با نسل جوان امروز و آینده الکن خواهد بود. بار دیگر عرض میشود؛ اگر روزی فرمودند حفظ نظام، امروز حفظ مردم و جان ایشان از اوجب واجبات و احکم محکمات است.
۱۲ تیرماه ۱۴۰۲