حجاب و پوشش اسلامی زنان در ایران که در حال حاضر بهعنوان یک چالش و مسئله مطرح است نهتنها زنان بلکه گروههای زیادی از مردم داخل و خارج از کشور را فارغ از جنسیت، سن، طبقه اجتماعی، احزاب و گروههای اجتماعی درگیر کرده و در حوزههای حقوقی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قابل طرح و تبیین است. این موضوع در سالهای اخیر و مخصوصاً در سالی که گذشت موجب تنش و آسیبپذیری و اختلال در روابط میان سه سطح دولت و حاکمیت، گروههای اجتماعی و خانوادهها گردید و به دلیل تداخل این موضوع با سیاستهای دولت و حاکمیت، تنشها و اختلافاتی در بین این سه سطح ایجاد شد. امروزه برخورد با زنانی که بدحجاب تعبیر و معرفی میشوند چه از سوی دولت و حاکمیت و چه اشخاص داخل و خارج از قوه تصمیمگیری و اجرای تصمیم که به تعبیری آمران به معرف و گروههایی که نوع حجاب و پوشش برخی زنان را موجب جریحهدار شدن احساسات و ارزشها و اعتقادات خود میدانند موجب اتفاقات و کشمکشهای دوسویهای شده است که هر روز در قالب فیلم، عکس و گزارشهایی در شبکههای اجتماعی رسمی و غیررسمی دستبهدست و منتشر میشوند.
حجاب و پوشش بهعنوان یک امر اجتماعی چالشبرانگیز در قالب امر سیاسی و در سطح فردی و شخصیترین پندارها و رفتارهای زندگی اجتماعی بروز و ظهور کرده و امر خصوصی تبدیل به امر سیاسی میشود و در قالب نماد و زبان بدن مناقشات پایداری بر سر حدود و گستره دلالتی خود آغاز کرده است. همچنان که فوکو مباحثی مربوط به قدرت و زبان در تبیین رابطه قدرت اراده میکند؛ زبان، گفتمان یا متون، نقشی محوري در ساختن فرد و فاعلان در سلسلهمراتب قدرت دارند. درواقع زبان عرصه ظهور قدرت و تعیینکننده فاعل مسلط و فاعل زیر سلطه بهحساب میآید و گفتمانها، هم ابزار قدرت و هم پدیدآورنده آن محسوب میشوند. از طرفی با توجه به انقلابها، بهخصوص انقلاب ایران، که از یک آبشخور ایدئولوژیک برخوردارند مؤلفه مهمي که با دو ضلع دیگر، یعنی زبان و قدرت، یک مثلث میسازند؛ مؤلفه ایدئولوژي است، که به همانند گفتمانها در بطن خود متضمن نوعی اعمال قدرت است. اینکه قدرت حتی به شکل مستقیم و غیرمستقیم از سوي چه کسی یا چه کسانی بر چه کسی یا چه کسانی اعمال میشود یا در حال اعمال شدن است، ساختارهاي زبانی در درون یک گفتمان خاص از جمله گفتمان انقلاب اسلامی ایران میتوانند روابط درهمتنیده قدرت را مشخص کنند. تجلی پیوند این سه مؤلفه که بهعنوان متغیرهاي جامعهشناختی بر نوع و ترکیب هویت سیاسی مطلوب سوژه تأثیرگذارند در شکل عالی آن میتواند در متون، سخنرانیها و گفتارهاي عمده سیاسی سران و شخصیتهای احزاب و جریانات سیاسی بهخصوص در بزنگاههای تاریخ سیاسی آنان، خود را بهخوبی نشان دهد، که بیانگر نوع خاصی از الگوي هویت سیاسی مطلوب نظر گفتمان حاکم است که به ما این امکان را میدهد تا هویت سیاسی مطلوب هر گفتمان را صورتبندی نماییم و در مقابل، صورتبندی گفتمان یا خرده گفتمانهای رقیب نیز به همین ترتیب انجام گیرد. در زمان ما بدن سخن میگوید؛ با همه خاموش بودن در این سرزمین سکوت. هر بدن اعتراضی است صامت، اعتراضی که تجلی اعتراض جامعه است به وضع موجود یا ویرانیهای برجایمانده و تمام این خواستها مقاومتی در برابر جایگاه، نحوه رابطه و شکل زیستن، اراده و تلاشی است برای صدادار شدن در این سرزمین؛ که تبعا مستلزم تنش و ستیز سیاسی برای رفع موانع و چالشها است. در مقابل صدای تازه هویت یافته، قدرت، سعی میکند با دستکاری و حذف، واقعیتهای این اعتراض را به حالت تعلیق دربیاورد یا نادیده بگیرد یا صورتی کاملاً متفاوت به آن ببخشد.
بنابراین قدرت حاکم حفظ خود را در مقابله با مقاومت هویتساز جدید و تازه تولد یافته قرار میدهد. اما هویت تازه تولد یافته نهتنها تقابل و ستیز باقدرت مستقر را به معنای نفی خود نمیداند بلکه این ستیز را تأییدی بر وجود قدرت، اراده و ترس لرزه افکن خود میداند که گواهی است بر خشم و وحشتزدگی و رد این باور که قدرت مستقر القا کرده که ما قدرتمند هستیم و پایداریمان درگرو نظارت و کنترل آحاد جامعه است و خود را ناظر و قاضی در همه امور و مسائل میدانیم.
اصحاب قدرت سعی دارند با تعریف و تصویرسازی نوعی فضای اجتماعی یکدست شده با ساختاری انداموار و بسته، بدون فضایی تهی برای رخدادهای تازه و سرنوشتساز با استفاده از منطق پلیسی و نظارت، از رویتپذیری و شنیدن صدا و تصویری جدید جلوگیری کنند. بهعبارتی دیگر نظام سیاسی حاکم میخواهد این هویت تازه تولد یافته را در بند بکشد و تفهیم کند که برای بودن و ماندن بهعنوان واقعیت اجتماعی هیچ گریزی از قرار گرفتن در مسیر برنامه کنترل و مراقبت یا همان انضباط محاصرهای برای حذف نشدن ندارد ولی در مقابل این واقعیت، اراده و هویت تازه تولد یافته تن به نمادینه شدن دروغین نمیدهد و به اشکال متفاوت سعی در شکست انضباط محاصرهای و تمامیتخواه دارند. این تقابل گاه به خشونتهایی بدون طرح و نقشهای از پیش تعیینشده که خارج از چارچوب قانون، عرف و عادتهای اجتماعی است میانجامد. پوشش اختیاری بهعنوان یک نیاز ساده اجتماعی و درخواستی که نهتنها شنیده و برآورده نشده بود بلکه پاسخی از جنس و منطق خود نیز نیافت و حتی توسط صاحبان قدرت با تصویرپردازیهای خیالی خود، هراسی دروغین از فریاد این زبان بدن ارائه میدهند. این واقعیت است که هویت جدید تبدیل به حاد واقعیت شده است و گروه هویتساز جدید با اعتراضی که با بدنهایشان سر میدهند و باور دارند که این صدا را با نگاه به بدن میتوان شنید و هرکه در این سرزمین سکوت میگذرد یا پنجرهای باز میکند میتواند هیاهوی بدنهای بدون فریاد و پر صدا را بشنود.
نسلهای پیشین میترسیدند چیزی بخواهند یا بهاندازه کافی برای به دست آوردن چیز جدیدی اصرار کنند. اما نسل جدید و حاضر با داشتن سقف بلندی از آرمانها و آرزوها، محدودیتهای ذهنی که مانند حصاری، مانع زندگی کردن است را در هم میشکنند و برای به دست آوردن آرمانهایشان که بزرگتر از ترسهای ذهنیشان است تلاش میکنند و نه به تقدیر و سرنوشتی پر از تسلیم، بلکه به شهامت شکار لحظهها و فرصتها اعتقاد دارند. در پایان باید متذکر شد که؛ تقابل هویت جدید با قدرت مستقر منجر به آگاهی به تماشاگران خارج از حوزه تقابل نیز میشود و میآموزد که میتوان همزمان هم اختیار اندیشه را داشت و هم اختیار کنشها، رفتارها و اختیار بدن را در دست خود گرفت. پس باید برای این وضع مطلوب تلاش کرد، برای تغییر از وضعیت آدمک بودن به انسان بودن، از اتباع به شهروند بودن....
عضو شورای مرکزی حزب مردمسالاری