بنده به جرات میگویم تصورم از دولت ابراهیم رئیسی به شدت غلط بود. این اعتراف بدین خاطر است که بنده نیز مثل بسیاری از افراد دیگر میدانستم با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی و دوستاناش شرایط نسبت به دولت روحانی در تمام حوزهها بدتر میشود ولی تصور نمیکردم به این شدت و حدت شرایط وخیم گردد.
بسیاری از ناظران حدس میزدند حتی حاکمیت یکدست نیز علاج کار نیست و مشکل اصلی ر اباید جای دیگری جستجو کرد. اما صاحب این قلم براساس مطالعات، مشاهدات و شنیدههایم میخواهم عرض کنم اکنون بزرگترین مشکل، بیصاحب بودن دولت سیزدهم است! آری؛ بر روی کاغذ و از منظر حقوقی شخصی به عنوان رئیسجمهور بر این جایگاه تکیه زده ولی از نوع سخنرانی و تصمیمگیریها محرز است که هسته اصلی تصمیمگیر دیگران هستند و به قول معروف سید ابراهیم رئیسی به صورت نمادین در جایگاه نخست دولت تکیه زده است. حال اینکه چه فردی و چه افرادی حرف آخر را میزنند الله و اعلم اما نکتهای که محرز است آن است که چه تصمیمگیر، فردی مثل مخبر معاون اول باشد و چه گروهی مرکب از اعضای دولت احمدینژاد و اعضای جبهه پایداری خروجی تصمیمگیریها در حال رقم زدن فاجعهای است که چه بسا دیگر قابل جبران نباشد.
بنابراین شواهد و قرائن به ما میگوید دولت در تصمیمگیریها سردرگم است و چند دستگی فقط شامل حال تیم اقتصادی نیست. اگر دولت قبل ژنرالهای اقتصادی را دور هم جمع کرده بود اینجا و در تمام حوزهها از جمله اقتصادی، سیاسی، سیاست خارجی، اجتماعی و فرهنگی با افراد مدعی روبرو هستیم که نه علم کافی را دارند و نه واقعگرا هستند. بسیاری از تصمیمگیران این دولت، فکر میکنند با شعارهای زیبا اما توخالی میتوان مملکت را به سر منزل مقصود رساند. در این دولت، توهم حرف اول و آخر را میزند. از صدر تا ذیل دولت مذکور افراد در این توهم بسر میبرند که توانستهاند شرایط را بهبود بخشند و به قول معروف کشور بر روی ریل پیشرفت قرار دارد. این در حالی است که در عالم واقع شرایط بسیار خطیر و حساس است و اگر صاحب منصبان اصلی این ملک فکری به حال این شرایط نکنند چه بسا به موقعیت غیر قابل بازگشت برسیم. اگر دقت نمایید تمام زنگها و هشدارها به صدا درآمده است.