تعلق خاطر افراد به حزب یا مرام خاص در هر جامعه ای که بر اساس اصول دموکراتیک اداره می شود موضوعی قابل دفاع است؛ چه آن که یکی از لوازم مدرن بودن همین است که فرد خود را عضو حزب یا نهاد خاصی ببیند و سعی کند در جهت ارتقای فکری و مادی جامعه خود گام بردارد. اساساً فضایی دوقطبی یا چند قطبی منحصر به نظام بین الملل نیست، لیکن در هر جامعه، اعضای آن جامعه برای کنشگری نیازمند چنین فضایی خواهند بود. فضایی که افراد بتوانند ایده ها و نظریات خود را در مقابل طیف ها یا قطب های مقابل قرار دهند تا همواره فضای زنده و پویا در جامعه احساس شود که به واقع یکی از شاخص های جامعه پویا پذیرش «کثرت گرایی» است. «باور مرزبندی» در غیبت فضای کثرت گونه همواره آسیب زاست و با تنش های بسیار همراه خواهد بود. اگرچه گروه های اجتماعی در غیاب فضای کثرت به صورت پنهان و آشکار، فعال و منفعل موجود هستند اما از عقاید یکسان و باور و مشی همانند برخوردار نیستند فلذا اگر بنیاد بر «مردم سالاری» و «آزادی بیان» باشد باید میزان تحمل و صبر را نیز با تعددگرایی آمیخته ساخت تا جامعه همیشه در فضایی آزاد و پویا تنفس کند.
اشکالی که در بحث "باور مرزبندی" مطرح می شود به یک حوزه خاص یعنی حاکمیت یا طبقه بالادست جامعه محدود نیست، بلکه این اشکال فراروی اکثریت جامعه قرار می گیرد. به عبارت دیگر، مرزبندی به صورت سلسله مراتبی عمل می کند و بروکراسی و سازمان ها و نهادهای اجتماعی را در بر می گیرد. این باور همواره چیزی جز تنش و آسیب هایی از جنس خشونت نخواهد داشت. بنابراین «مرزبندی» اساساً مفهومی غم انگیز و بسیار تند و رادیکال هست به گونه ای که خط عمودی بین اعضای جامعه می کشد و تجاوز از این خط بی احترامی به عقاید و اصول و باورهای طرف مقابل خواهد بود، و این چیزی جز واکنش یک جانبه نیست که بدون کنشی معطوف به گفتگو یا مصالحه صورت گرفته است.
مرزبندی که به صورت سلسله مراتبی عمل می کند کلیه نهادهای اجتماعی، آموزشی، اداری، سازمانی و... را در بر می گیرد؛ حوزه عمومی را عاری از هر نوع گفتگو نگاه خواهد داشت، هر نهاد یا سازمانی برای پابرجا ماندن ساختار و قواعد خود می باید با احترام به قواعد و اصول مرزبندی تنها به بقای خود بیندیشد و لزوماً از کارکردهای پایه ای خود به صورت "آگاهانه" غفلت ورزد. اندیشیدن به مرزبندی به تنهایی نیروهای سیاسی که طالب مشارکت کردن در حکومت باشند را در بر نمی گیرد تا جهت دست یابی به قدرت اصول و مرام و ایده های طرف مقابل را خنثی سازند، بلکه "باور مرزبندی" به طور عمیقی در بنیادهای جامعه رسوخ پیدا می کند و رسوخ در لایه های زیرین جامعه تأمین امنیت و ابقای خود و مصالح و منافع را در اولویت قرار می دهد تا به این طریق سازمان بندی جامعه را تخریب و اعتماد را از جامعه بیرون راند. مرزبندی، مرز مشخصی نخواهد داشت و تا امکان دارد تمام لایه های جامعه را ازخطوط واضح و روشن پر می سازد. نتایجی که از این نوع تفکر می توان گرفت نتایجی غم انگیز و تأسف بار خواهد بود. نتایجی که بیشتر قشر بالغ و آگاه را در بر می گیرد و باز نتایج مخربی که بر قشر نونهال و نوجوان خواهد گذاشت از دیده ها پنهان خواهد ماند. مهمترین معضل فراروی یک جامعه بر اساس باور مرزبندی این است که آگاهانه و به صورت فعال اکثریتی از جامعه را در مرزبندی مشارکت می دهد تا همچنان فضای بسته ای را که درون آن تنفس می کنند به فضایی پویا مشتبه سازند؛ فرجامی که آگاهانه به گفتگو پایان می دهد.