کار طاغوتیانِ فرعون صفت از یک سوی ؛ خود را "حق" معرفی میکنند، و این فرآیند ممزوج کردنِ حق با باطل و عدم اجازه اطلاع رسانی از حق است. ازسوی دیگر ؛ مردم را تحقیر میکنند و درصورت پذیرش این تحقیر توسط مردم؛ جامعه به فسق کشانده میشود! پس مردمِ تحقیرپذیر همیشه بی گناه نیستند. ازاینجاست که دستور دین به جرأت داشتن در برابر ظالم ؛ احترام به مردم است.
از فرهنگ و آموزه های زیبای نبوی (ص) و اهلبیت (ع) این است -که در برابر این توهم که داشتن رفاهیات زندگی گردن کشی و جباریت است- به جامعه القاء نمودند گردن کشی و بیدادگری در "استخفاف دین و تحقیرمردم" است .
متن روایت مهمی که کلینی در اصول کافی باب التکبر در این رابطه مطرح نموده چنین است ؛
محمد بن عمر بن يزيد از پدرش روايت كند كه : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : همانا من غذاى خوب مى خورم و بوى هاى خوش مى بويم و بر مرکب ارزشمندی سوار مى شوم و خدمتکار دارم که پشت سر من راه مى افتد ، آيا شما در اين امور چيزى از تكبر و تجبر مى بينيد تا آنها را به جاى نياورم ؟ امام صادق(ع) قدرى سكوت فرموده و سر به زير افكند سپس فرمود: همانا آن متكبر كه ملعون است كسى است كه مردم را تحقیر کند و موجب استخفاف حق شود. راوی گويد: عرض كردم : من نسبت به حق نادان نيستم ولى كوچك شمردن مردم را نمى دانم؟ حضرت فرمود: کسی که مردم تحقیر کند و بر آنان فشاری را تحمیل کند ؛ فَأطرَقَ أبو عبدِ اللّه ِ عليه السلام ثُمّ قالَ : إنّما الجَبّارُ المَلعونُ مَن غَمَصَ النّاسَ و جَهِلَ الحقَّ .. ، من حقر الناس وتجبر عليهم فذلك الجبار.
در بیان امام صادق به صراحت ، نفیِ ستمگری در صورت رفاه داشتن شده و از سوی دیگر ستمگری و گردن کشی را در استخفاف دین و یا تحقیر مردم معرفی فرموده است!
این آموزه بلند امام صادق در نامه امام علی به عمروعاص آمده که مرقوم نمود ؛ "عمروعاص ! همنشین معاویه مباش چرا که او کارش تحقیر مردم و استخفاف حق است؛ لاتجارین معاویه فان معاویه غمص الناس و سفه الحق . والسلام. (وقعه صفین ، ص۱۱۰)
ریشه فرمایش امام صادق (ع) و امیرالمومنین (ع) از پیامبر اسلام رسول الله(ص) است که فرمود : "ان اعظم الکبر غمص الخلق و سفه الحق" (کافی ج۴ ص ۲۵۴)
در مورد "سفه الحق" شیخ صدوق در معانی الاخبار و دیگران معنا نموده اند به ؛ انسان حق را ببیند و برخوردی خفیفانه با او کند "ان یری الحق سفها و جهلا".
و "غَمص الناس" را جناب خلیل در کتاب "العین" معنا نموده به ؛ "تهاون بهم و بحقوقهم". همانطوریه ابن اثیر در "نهایه" ؛ به "احتقرهمو لم یرهم شئیا" تفسیر نموده که خروجی همه اینها ؛ "تحقیر مردم و تضییع حقوق" آنان است .
درباره راههای گریز از حق
قرآن بخوبی راههایی که ستمگران در برابر حق دارند را معرفی نموده که نمونه ای از آن در این آیه آمده ؛
وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ (بقره /۴۲)
انحراف اول در مورداستخفاف حق را قرآن اینگونه معرفی نموده ؛ حق را با باطل میپوشانند !
انحراف دیگرشان ؛ حق را کتمان می کنند و اجازه نمیدهند کسی از آن باخبر شود !
این دو کار منفی یک نتیجه ای دارد که علامه طباطبائی بدان اشاره میکند و آن این است که "خود را به عنوان حق معرفی میکنند!"
در سوره زخرف آیه ۵۱ از زبان فرعون آمده که همین ادعا را داشت که ؛ من حقم و بهترم ، "أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَٰذَا" !
فرعون و تحقیر مردم
ریشه تحقیر مردم و اینکه چه کسی آغازگر است در قرآن به آن تصریح شده است و آن فرعون است .
فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ ۚ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ (زخرف/۵۴)
فرعون قومش را ذلیل و زبون داشت و تحقیرشان نمود و درنتیجه همه مطیع فرمان وی شدند که آنها مردمی فاسق و نابکار بودند.
جالب است که فرعون با فخرفروشی در داشتن اختیارات، مردم را توبیخ میکند و آنان را به نداشتن بصیرت مذمت میکند !
توضیح مطلب این است ؛ فرعون در یک فرآیندی تحقیر و زبونی را به جامعه ترزیق نمود و آن این بود که با صدای بلند در سطح وسیع جامعه میگفت : " وَنَادَىٰ فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي ۖ أَفَلَا تُبْصِرُونَ" (زخرف ۵۱) خروجی آیه این است ؛
اولا ؛ امکانات و اختیارات در دست من است ، پس قدرت از آنِ من است!
وثانیا؛ شما مردم ؛ تا کی میخواهید بصیرت نداشته باشید!
رابطه تحقیرپذیری و گسترش فسق در جامعه
مهم در این آیه این که ؛ در تحقیر مردم دو پلیدی نهفته است یکی ؛ "کفر" است که فرعون داشت ، و دیگری ؛ "فسق" است که مردم داشتند ! یعنی ؛ مردمی حاضر به تحقیر شدن شوند ؛ ابن تحقیرپذیری سر از فسق در می آورد و جامعه را فسق می کشاند و این بسیار پر اهمیت است . مردم تحقیر شده اینطور نیست که همیشه بی گناه باشند .
امام علی مردم را ستون دین میداند
در نهج البلاغه مردم را به عنوان ستون دین معرفی کرده و فرموده : "عماد الدین العامه من الامه " (نامه ۵۳)
در مقابل این آموزه الهی که از زبان امام علی (ع) طرح شده ، مستبدان تاریخ هستند.
روش های مستبدانه برای خاموشی و تحقیر مردم
نمونه ای از روش مستبدانه برای تحقیر مردم ، وصيت منصور دوانيقي به فرزندش است که مینویسد ؛ "من مردم را به طُرُقِ مختلف، رام و مطيع ساختهام. اکنون مردم سه دستهاند: گروهي فقير و بيچارهاند و هميشه دست نياز به سوي تو دراز خواهند کرد! گروه ديگر؛ متواري هستند و مهاجرت میکنند و هميشه بر جان خود ميترسند! و گروه سوم و در گوشهي زندانها به سر ميبرند و آزادي خود را فقط از رهگذر عفو و بخشش تو آرزو ميکنند. وقتي که به حکومت رسيدي، خيلي به مردم، در طلب رفاه و آسايش، ميدان نده.» (تاريخ يعقوبي ؛ ج۳ص ۱۳۳)
پس در فکر مستبدانه منصور دوانقی تحقیر جامعه مطرح است که با روش ایجاد فقر و فشار تحقق پذیر است!
این روش مستبدانه و جبارگونه ، درست عکس آنچیزی است که در نهج البلاغه در وصيت حاکم جهان اسلام یعنی؛ امیرالمومنین امام علي عليهالسلام به فرزندش، امام حسن است که مینویسد :
«ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪم! ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ، مانند ﺗﺮﺍﺯﻭ بدان. ﭘﺲ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، همان چیزی را ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ که ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰﺩﺍﺭﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ، ﻣﺨﻮﺍﻩ ﺁﻧﭽﻪ را ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰﺧﻮﺍﻫﻰ. ﺑﻪ هیچکس ﺳﺘﻢ ﻣﻜﻦ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ نمیخواهی به ﺗﻮ ﺳﺘﻢ ﻛﻨﻨﺪ.ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻦ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ میﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻨﻨﺪ. ﺁﻧﭽﻪ برای ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺯﺷﺖ ﻣﻰﺩﺍنی برای ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺯﺷﺖ ﺑﺪﺍﺭ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻰﺭﺳﺪ ﻭ خوشحالت ﻣﻰکند، ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺳﺪ.»
شیعه علی و جراتِ فریاد دربرابر ظلم
زنی در حضور معاویه، از عملکردش انتقاد کرد. معاویه گفت: "علي بن ابي طالب، جرأتِ سخن گفتن در برابر سلطان را به شما چشانده است. چقدر طول خواهد کشید تا طعم آن را از زبان شما بازگیرند"! "هيهات لمظکم علي بن ابي طالب الجرأة علی السلطان فبطیء ما تفطمون".
اهمیت احترام به مردم در اندیشه امام خمینی
در منظومه فکری امام خمینی احترام به مردم حرف اول را میزند چرا که مردم بسیار پراهمیت هستند .
بنده فقط اشاره به جملات ایشان در بخشی از سال ۵۸ که سالهای اوج عزت امام راحل بود و مشکلات سالهای ۶۶ و ۶۷ پیش نیامده بود ، اشاره میکنم که تماماً در جلد هفتم صحیفه امام آمده است ؛
جمله اول ؛ شما مطمئن باشید که در جمهوری اسلامی ظلم نیست. ما نه ظلم می کنیم، نه مظلوم می شویم. (ص ۲۹۱)
جمله دوم ؛ در صدر اسلام هیچ کس از پیغمبر نمی ترسید. ترس نبود توی کار. مَحبّت توی کار بود. (ص ۲۱۸) در دولتهای اسلامی محیط محیطِ مَحبّت است، محیط برادری است؛ نه ارتش با مردم جدا هست و نه مردم با ارتش جدا هستند؛ و نه یک محیط رعب در کار هست. (ص ۴۴۰)
جمله سوم ؛ کاری بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه پیدا کنید در بین مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضی است؛ ملت از شما راضی است؛ قدرت در دست شما باقی می ماند، و مردم هم پشتیبان شمایند. حکومتها باید خدمتگزار ملتها باشند؛ چنانچه در اسلام این سیره بود که حکومت در خدمت مردم بود. (ص ۵۱۲)
بجاست برخی از مسئولین که از منزل مقصود دور افتادند ، بازگشته ، و با پذیرش حق و احترام به مردم فاصله خود با تجبّر حفظ کنند .