پیرامون زمینههای شکلگیری تغییر و تحولات بنیادین در بستر هر جامعهای میتوان به مجموعهای از عوامل عینی و ذهنی اشاره نمود که میتوانند طی یک پروسه طولانی مدت، ساختارها و بافت اجتماعی جامعه را با چالشهای عدیدهای مواجه ساخته و زمینه تغییرات جدید را فراهم سازند. در همین راستا توجه و اشاره به یکسری از عوامل در تبیین علّی وقوع آنها از اهمیت وافری برخوردار است. توجه به تجربه تاریخی و تمدنی هر سرزمین، چراغ فروزانی پیش روی صاحبان اندیشه خواهد بود که آنها را در شناخت مطلوب زمینههای پیدایش جنبشهای اعتراضی رهنمون خواهد ساخت.
جامعه ایرانی و زیست جمعی و اجتماعی آن؛ نشان میدهد که از دیرباز وجود «فرهنگ سیاسی اعتراضی»، بخشی جداییناپذیر از عرصه زندگی روزمره ایرانی بوده است. رجوع تاریخی به اعتراضات، جنبشها و قیامهای سراسری در ایران، خود نشانگر آن است که انفعال و انزواطلبی جایی در فرهنگ سیاسی و زیست شهری ایرانی نداشته و ندارد.
از طرف دیگر، ظهور و بروز هرگونه نارضایتی، نیازمند ایجاد شرایط زمینهای و تاریخی برای شکلگیری جریانات اعتراضی است. از مبانی معرفتی و اعتقادی، همواره به عنوان عوامل زمینهای وقوع اعتراضات یاد میشود که البته این عوامل به لحاظ پایداری از شرایط ثبات قابل ملاحظهای برخوردارند. در واقع زمینههای معرفتی و اعتقادی، چارچوب ایدئولوژیک شکلگیری عناصر نارضایتی را تبیین خواهند کرد. اما بخش دیگری که به عنوان عوامل تاریخی و تمدنی شناخته میشود اشاره به بستری از تاریخ و تمدن جامعه ایرانی دارد که یک سر آن در افکار و روحیات جامعه ایرانی نمایان خواهد شد و یک سر دیگر آن را در بافت سنتی جامعه میتوان سراغ گرفت. فی الواقع میبایست یک فهم جمعی پیرامون عدم رضایت از شرایط موجود در بین توده مردم شکل بگیرد تا بتوانند به بدیلهای جایگزین ساختارهای موجود بیندیشند و تفکر ایجاد تغییرات را در سر بپرورانند. این زمینههای ذهنی، خود معلول تجربههای تاریخی و تمدنی یک ملت است. در آن سوی میدان، شرایط عینی اعتراض که عموما معطوف به وضعیت مادی جامعه است باید شکل بگیرد که طی فرآیند درازمدت زمینه نارضایتی را فراهم خواهد ساخت. تلفیق شرایط ذهنی حاکم بر اذهان جمعی با شرایط عینی، جرقه نارضایتی را خواهد زد.
جامعه ایرانی نشان داده است که شکل گیری هرگونه تغییراتی در بافت اجتماعی آن، نیازمند طی پروسهای مشخص و منطبق بر خاستگاههای اجتماعی جامعه است. شکلگیری هویتهای جدید، خود نیازمند فرآیند درازمدتی است که در بستر تغییرات روی داده در عرصه داخلی و همچنین عرصه نظام بینالملل مشخصههای خود را به منصه ظهور خواهد رساند. به عنوان نمونه اجراسازی پروژههای اقتصادی و اجتماعی در دوران پهلوی دوم، به دلیل عدم مطابقت با واقعیت موجود در ساختارهای اجتماعی جامعه ایران، نتیجه مطلوبی را عاید نظام حاکم نساخت و در مقابل، زمینه گسست، نارضایتی و ازجاکندگی را فراهم ساخت. در بستر التهابی که در جامعه شکل گرفت، عاملیت انسانیِ شخصیت کاریزماتیک امام خمینی، زمینه بسیج همگانی را فراهم ساخت که جنبش انقلابی علیه نظام شاهنشاهی را رقم زد. در واقع آنگاه که گفتمان غیریتسازی نسبت به حاکمیت مستقر، از زمینههای مطلوبیت و همخوانی بیشتری با اذهان جمعی جامعه برخوردار باشد، توانمندی بسیج اجتماعی، کارکردهای حاکمیت کنونی را با چالشهای جدی روبرو خواهد ساخت.
بنابراین تجربه زیسته جامعه ایران (بهخصوص از سده بیستم به این سو) به ما یادآور میشود که هرگونه تحول سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی چنانچه بصورتی آمرانه و بی توجه به ساختارهای اجتماعی موجود شکل بگیرد، زمینه گسست و نارضایتی و آشوب همگانی را فراهم خواهد ساخت. با توجه به وجود فرهنگ سیاسی اعتراض که به شکلی نهادینه در بطن جامعه ایرانی جای گرفته است، مردم همواره پتانسیل بالقوهای برای اعتراض داشتهاند که چنانچه به این موضوع عنایت کافی نشود، این توانایی بالقوه به سرعت به فعلیت در خواهد آمد.
بنابراین حاکمیتها در ایران همواره باید به این موضوع توجه داشته باشند که پتانسیل ظهور نارضایتی و اعتراض همواره در بستر این جامعه وجود داشته و دارد. چنانچه این فرهنگ سیاسی اعتراض در تلفیق با شرایط عینی نامطلوب جامعه در اتحادی ناگسستنی قرار بگیرد، حاکمیت باید نسبت به تداوم ثبات در هرم و قاعده قدرت دچار شک و تردیدهای جدی گردد. بنابراین حکمرانی شایسته همواره سعی میکند که از شکلگیری زمینههای عینی اعتراض جلوگیری نماید؛ چراکه تنها امکان دخل و تصرف و کنترل این موضوع را خواهد داشت. اما زمینههای ذهنی و بر هم زدن توان ذهنی اعتراض، پدیدهای است که در فرهنگ ایرانی ریشه دارد و تحت اختیار حاکمیتها نخواهد بود.
نتیجه آنکه همان گونه که فرآیند مدرنسازی ایران در عصر پهلوی دوم، زمینههای ذهنی و عینی اعتراض را فراهم ساخت که نهایتا پایههای حاکمیت را به لرزه درآورد، توجه و عنایت به این موضوع از اهمیت بسیاری برخوردار است که حاکمیت کنونی ایران، باید برنامهها و سیاستهای کلی خود را منطبق با شرایط بافت جامعه در پیش گیرد. در غیر اینصورت شکلگیری تعارض و گسست میان اراده حاکمیت و مطالبات اجتماعی جامعه، بحرانها را هم در درون حاکمیت و هم در بطنِ جامعه بازتولید خواهد نمود که تداوم طولانی مدت آن، زمینهساز عواقب هولناکی در آینده خواهد گردید.