در روزهای اخیر محسنیاژهای، رئیس دستگاه قضا در سخنانی در شورای عالی قوه قضائیه گفته است: خطاب به همه جریانها، گروهها، جناحهای سیاسی، دستهجات و افرادی از عموم مردم که دارای ابهام، سوال، انتقاد و اعتراض هستند، اعلام میکنم که آمادگی استماع نظرات و پیشنهادها و انتقادات آنها از طریق گفتوگو را دارم.
قاضیالقضات ضمن مرتبط دانستن علت بروز بحران اخیر در کشور به صهیونیستها، آمریکاییها و برخی کشورهای اروپایی به مقامات دادگستریهای سراسر کشور نیز دستور داده تا پروندههای ارسال شده از دادسراها پیرامون عناصر ناآرامی را در دادگاهها، خارج از نوبت مورد رسیدگی قرار دهند.
اگر چه بحرانها و مسائل اجتماعی تک علتی نیستند و باید برای شناخت پدیدههای اجتماعی ابعاد و دلایل متعدد مسئله به دقت مورد بررسی قرار گیرد ولی همین که قاضی القضات در چنین شرایطی بر خلاف رویههای قبل تغییر رویکرد داشته و حاضر به شنیدن صدای مردم است امری پسندیده است. چنانچه حصار یکتا انگاری شکسته شود و این رویکرد گفتوگو محور در همه ارکان تسری پیدا کند ذاتا امری مثبت است و از لطمات جانی و مالی عظیمی جلوگیری میکند.
تغییر و تحول خواهی در رابطه بین دولت و جامعه رویهای دوسویه دارد. تحول از منظر دولت به صورت سلطه و تغییر تعریف ميشود یعنی دولتها با در دست داشتن بالاترین سطح قدرت و ثروت تلاش ميکنند بر رفتار افراد جامعه تغییر ایجاد کنند و ارزشهای جامعه را با خود همسو سازند. دولت در رقابت با سازمانهای قدرتمند اجتماعی برای نظمبخشیدن به امور و هدایت رفتار افراد جامعه، باید بتواند استراتژیهای بقای کارآمدتر و جذابتری شامل نمادها، پاداشها، مجازاتها و ... ارائه کند. در مقابل سازمانهای اجتماعی نیز تلاش دارند با نفوذ در ساختار قدرت و ارائه گفتمانهای برتر و مطلوب در ساختار سیاسی و حکمرانی تحول ایجاد کنند. میزان تغییر و تحول دو جانبه در کشورهای مختلف، به میزان برخورداری از آزادی، دموکراسی و سلامت بروکراسی هر جامعه متفاوت است. در کشورهای توسعه یافته و برخوردار از جامعه مدنی قوی و نیروهای اجتماعی متکثر میزان تغییر و تحول در ساختار سیاسی و گردش نخبگان بالاتر از کشورهای جنوب با حکمرانی سنتی و قبیلهای است. در مقابل در کشورهایی با دولتهای ضعیف دولتمردان بهجای تحول و بهبود وضعیت جامعه، به سمت سیاست بقا، روزمرگی یا همان توزیع امتیازات حرکت میکنند. حکومت مانند یک سازمان میتواند تحولخواه یا اسیر وضعیت موجود باشد.
در ایران در همه دورانها با ابزارهای سلطه توانستهاند بخش عمدهای از اهداف و ارزشهای خود را مهیا سازند ولی جامعه ناراضی و منفعل و بدون ابزار قدرت در پس خواستههای خود جا مانده و انباشت عظیمی از خواستهها و مطالبات را بر دوش ميکشد. این انباشتگی مطالبات همیشه جامعهای سرخورده و خشمگین ساخته است که نتوانسته از مسیرهای قانونی و نهادهای رسمی اهداف تحول خواهی خود را پیش ببرد و به حاکمیت منتقل کند و همیشه همه راههای گفتوگو و تغییر را مسدود ميبیند. لذا پس از چند دهه سکوت و صبوری کماکان به تغییر احتمالی دلبسته است. نسل جدید که از ارزشهای گذشته و پیشین عبور کرده و در بستر امواج ارتباطات جهانی جامعهپذیری نوینی را تجربه کرده است مسلما شرایط قبل را تحمل ندارد و با جرقهای در کف خیابان حاضر شده است تا با شعار و اعتراض، عطش تغییر و تحول خواهی را فریاد بزند.
تغییر و تحول خواهی در ذات جوامع وجود دارد. اگر جامعهای بدون تغییر و تحول باقی بماند دچار خمودی و فرسودگی ميشود. تغییرات ميتواند به صورت اصلاحی یا مشارکتی با گفتوگو، مدارا، انعطاف و پیاپی باشد و یا به صورت انقلابی و پدیدهای سخت و شکننده و خشونت بار پس از انباشت اعتراضات ظهور کند. تغییر و دگرگونی اجتناب ناپذیر است چگونگی و کیفیت آن به میزان مدارا و هوشمندی حاکمان و همبستگی و مشارکت افراد جامعه وابسته است.