در امثال و حکم حکيمانه ما، تمثيل درسآموز و عبرتانگيزي آمده است که: میگويند: هم چوب خورد، هم پياز و هم جريمه پرداخت. و داستان از اين قرار بوده است که خطاکاري در مقابل لذّت گناه خود مخّير شد تا يکي از جريمهها را اختيار کند: يک من پياز بخورد، يا پنجاه ضربه چوب را تحمّل کند و يا جريمه بپردازد. گناهکار که لذّت گناه را به زير دندان داشت، پياز مجاني را باب طبع خود ديد و چون نيمي از آن را با زجر بسيار خورد، با انصراف خود حاضر شد چوب بخورد. و زمانيکه طاقتش طاق شد، گريان و نالان جريمهاش را پرداخت و حال:
بشنويد اي دوستان! اين داستان
خود حقيقت نقد حال ماست آن
و حکايت ماست که هم پياز میخوريم و هم شلاق و هم جريمهاش را ميپردازيم!
و لابد دهها و صدها مورد از امثال اين تحمّل هزينههاي سنگين را به ياد ميآوريد. در ماجراي بسيار پرهزينه و دنبالهدار 98 به جاي روشن شدن تصميمگيريها و توجيه همراه با عذرخواه از به خيابان آمدهها که اغلب درد نان و معيشت داشتند، مثل «کي بود کي بود ما نبوديم» پيشآمد و خواب هوشمند! و ماجراهايي که هنوز بيپاسخ مانده است.
در حادثه جانگداز سقوط هواپيماي اوکرايني درحاليکه اعتبار و حيثيت امنيّتي ايران مطرح بود، جز توجيه، جز انتساب به دشمن بيروني هيچکس حاضر نشد آبروي نظام و کشور را بر مرتبه شخصي ترجيح دهد و با يک عذرخواهي و در پي آن استعفا، قال قضيه را کوتاه کند و لابد هم از نظر فردي حق به جانب خود ديدند و هم اعتراف به اشتباه را دون شأن خود تلقّي کردند و هم جناحيها نيز ضرور نمیدانستند تا اين عرف بينالمللي را نصبالعين خود قرار بدهند. در نتيجه، شد آنچه شد و هم اکنون نيز اين پرونده از نظر بازماندگان و حقوق بينالملل، مفتوح است و تزايد هزينههاي ما که به طور مستقيم بر دوش ناسور مردم بيگناه، بار میشود و نامي از مقصّر اصلي نيست.
در ضايعه بس ناگوار مرگ مهسا امینی که کبريتي بود به انبار باروتي که پيش از اين گفتيم و مجلس و دولت کنوني میبايست هزينه میپرداختند، اما مثل دوران احمدينژاد نوک پيکان حمله منحرف شد و رئيس دولت آن وقت مثل حالا اداي روشنفکرانه درآورد و به جاي نشستن بر صندلي محاکمه و گناهکار، بر مسند نقد قدرت نشست، گوشه قباي خود را از آتش شعلهور کنار کشيدند و به يک تلفن و ابراز دردمندي و نيز توجيه و قول بيسرانجام «بررسي میکنيم» اکتفا شد درحاليکه اين دهه هشتاديها در حقيقت اغلب از خانوادههايي بيرون آمدهاند که مسبّب سخت شدن معيشت بر آنها، خانه ملت و عرصه همين دولت است و به دنبال جرقه مرگ مظلومانه اين دختر جوان و غريب، به خيابانها آمدهاند و از حالا بدانيد و خدا نکند که بار ديگر براي معيشت بيرون آيند و پس، از حالا براي پيشگيري از آن روز تدبير کنيد و فقر و تنگدستي مردم زير خط فقر و سقوط طبقه فرهنگ نگهدار متوسّط، چارهاي بينديشيد و عقل خود را به کار بگيريد.
و اما پايان مقاله، سوالي است از مسئولان کشور که آيا اين عرف پذيرفته شده در حقوق اجتماعي جهان که هر مقصري در هر مسئوليّتي ضمن پوزش طلبي از مسند خود بر میخيزد و استعفاي خود را تقديم ملّت مینمايد، پي میگرفتيم آيا عوارض 78 و 88 و 96 و98 و 1400 و1401 را پر هزينه و پر دغدغه میداشتيم؟ چنانچه پاسخ مثبت است پس بپذيريم که هر مقصري فارغ از جناحبنديهاي سياسي و حزبي، بر خود يک واجبِ عيني و يک تکليف شرعي بداند که مسئوليت را به کسي بسپارد که از اشتباه سلف خود عبرت گرفته و درس آموخته باشد و در صورت خطا و انحراف از وظيفه، اين عرف را هم خود و هم جامعه بپذيرد و بگويد که: «چرا استعفا نه؟» کاري که در ماههاي اخير اهالي قدرت جهاني از جمله نخست وزير انگليس از خود بروز داد و ساختمان شماره 10 را به جانشيني ديگر وانهاد و از مردم هم عذر خواست.