رسانهای شدن به عنوان بعدی گریز ناپذیر از زندگی انسان همچون مغز و قلب برای بدن مطرح شده است.
ظهور این پدیده طی سه دهه اخیر - که رسانهها در بستر اینترنت به صورت ارزان و قابل دسترس برای همه رخ داده - و با شدتی هر چه تمامتر وارد زندگی همه ما شدهاند.
بله، این واقعیتی است که همه ما، رسانهای شدهایم. چه بخواهیم و چه نخواهیم. اصلا رسانه بخشی از زندگی ما شده است. نه اینکه خودمان بخواهیم، بلکه در بسیاری موارد، ناخودخواسته در این فضا قرار گرفتهایم. مثلا همین بانکها را در نظر بگیریم، بخشی از خدمات بانکی، دیگر حضوری ارائه نمیشود و ما باید از طریق اینترنت، کارهایی همچون پرداخت قبوض انرژی، انتقال وجه و ... را انجام دهیم. بانکها همه جا و همه زمان، با ما نیستند و نمیتوانیم وارد فضای فیزیکی آنها شویم، اما در فضای رسانهای شدن و اینترنت، هر زمان و هر جا بخواهیم، میتوانیم بخشی از نیازهای روزمره و البته مهم - که از نظر تبادل مالی پیش میآید- انجام دهیم.
بحث خوب و بد این فرآیند مطرح نیست چون بخشی از وجود ما شده هر چند که مزایای زیادی هم برایمان دارد. ظهور مفهوم رسانه ای شدن از نظر بسیاری از جامعه شناسان، به دهههای اخیر مربوط است در حالی که انواع رسانه از دورههای بسیار قدیم بوده است. به عنوان مثال، کتاب تاریخ بس طولانی در زندگی انسانها دارد یا نه، خیلی هم دور نشویم و به مهم تر از این رسانه – از نظر دسترسی، همه گیری و نوین بودن- یعنی رادیو و تلویزیون اشاره کنیم.
این رسانهها به تدریج از 1920 به بعد پدید آمدهاند، اما باز هم مفهوم رسانهای شدن در این دورهها شکل نگرفته است. پس باید اتفاق دیگری در کنار رسانه رخ داده باشد که رسانهای شدن شکل گیرد و آن، دسترسی پذیری فراوان در کنار فضای دموکراتیک جوامع است. چرا که در حال حاضر، برخی کشورها به رغم داشتن رسانه، هنوز رسانهای نشدهاند.
اما این بستر رسانهای شدن، چگونه زمینه مصرفی شدن را فراهم کرده است؟ مواردی همچون حذف بُعد زمان و مکان در انتشار محتوا و پیام، حذف حضور در بخشهای اجتماعی، ادغام با فعالیتهای انسانی و انطباق انسان با ارزشها و روالهای رسانهای، به این امر کمک کرده است.
اندیشمندان مطالعات فرهنگی در 2 طیف خوشبینانه و بدبینانه به موضوع رسانه و مصرف مینگرند. جان فیسک، با دیدگاه خوشبینانه معتقد است که رسانه گرچه پیامهای دیدگاههای جریان مسلط و گردانندگان رسانه را مطرح میکند، اما مخاطب منفعل و دارای ذهن بسته نیست بلکه فعال بوده و با نگرش خود، اقدام به رمزگشایی پیامهای رسانهای کرده و آنچه را مورد نظر خود است استخراج میکند. حتی اگر هم از یک برنامه تلویزیونی لذت برد، معنای درک شده در تقابل با رمزگذاریهای سازنده پیام است. البته به اعتقاد جان فیسک، این رسانه برای جلب مخاطب باید عامه پسند باشد.
به گفته این اندیشمند ارتباطی، هر پیامی چند معنا در خود دارد و مخاطب در برابر معنای مورد نظر سازندگان مقاومت کرده و خود معنای مورد نظر را رمزگشایی میکند.
اما بودریار با نگاهی بدبینانه به این حوزه، معتقد است که رسانهای شدن موجب شده تا فراواقعیتی شکل گیرد و در این حیطه، واقعیت و خیال، علم و هنر، فناوری و آدم دچار فروپاشی شده است. در واقع، بودریار این روند را به عنوان جزئی تقلیل ناپذیر از زندگی انسان امروزی تلقی میکند که البته ارزشهای دموکراتی، اقتصاد آزاد و سرمایه داری، به گسترش این روند کمک کرده است.
«وانمایی»، واژهایست مورد نظر بودریار که از آن به عنوان رویکرد رسانهها نام میبرد و معتقد است که پیامهای رسانهای، واقعیت نیستند، وانمودهاند و از واقعیت مستقلاند. همان طور که در جنگ خلیج فارس و جنگ عراق، آنچه تعیین کننده بود اخباری بود که رسانهها ساختند و نه خودِ اتفاقاتی همچون آتش سوزیها، کشته شدنها و.... .
از نگاه زیگموند باومن، جامعه شناس، ظهور اخلاق مصرفی در بستر رسانه موجب شده تا سرعت و شتاب اجتماعی افزایش یابد. در این فضا، گرچه آزادی در مصرف و رفتار زیاد شده، اما امنیت و آرامش کم شده است. در این دنیای شبکهای شده، روابط انسانی، حالتی پیوند گونه میان افراد ایجاد کرده است. روابطی که در آن روح تعامل میان افراد به شدت کاهش پیدا کرده است.
در واقع میتوان گفت که در این دنیای شبکه ای شده که یک طرف آن شبکه و تکنولوژی است و در طرف دیگر آن، فعالیت آدمی، روابط از سطح فیزیکی به سطح مجازی تنزل کرده و عاری از شاخصههای روابط میان فردی واقعی است. در اینجا، روابط سرتاسر مجازیست و ابراز احساسات نیز در آن، تکنولوژی زده است. به عنوان مثال، در پیامها اگر چه با متن و اتیکر، ابراز احساس میشود اما برگرفته از عمق روح انسانی نیست و نمیتواند احساس واقعی را منتقل سازد و چه بسا، معناهای برداشت شده در این فضا، متفاوت از آنچه در درون هر آدمی شکل میگیرد.
دانیل میلر، انسان شناس هم از کمبود کالاهای مصرفی به عنوان رنجی بر روح مردمان میگوید. به اعتقاد وی، منتقدان مصرف، خود به ترویج مصرف میپردازند. به نظر او، نگاه ایدئولوژیک داشتن به مصرف، ما را از فهم واقعی این مفهوم باز میدارد. چرا که موضوع مصرف و مادی بودن جزو ویژگیهای انسان امروز است. چنین انسانی با کارتهای بانکی اش، مدام به پرسه در فروشگاهها و مغازهها میپردازد، در آنجا سرمست زرق و برق کالاها میشود، با حرص و ولعی خاص خرید میکند، روحش جانی تازه میگیرد، مصرفش میکند، غروری خاص او را فرا میگیرد، اما اندک زمانی از مصرف، آن حس خیره کننده، فروکش میکند. این فرآیند مدام ادامه دارد و انسان امروز بیش از هر زمان دیگری در گرداب مصرف گرفتار شده است؛ مصرفی که هویت ساز است و بدون آن، جایگاه اجتماعی انسان امروز دچار خدشه است.