پوتین و تشکیلات نظامی او که با محاسبههای کمی و بدون در نظر گرفتن مقاومت مردم و ارتش ملی اوکراین، گمان میکرد در کمتر از یک هفته، چون کریمه میتواند اوکراین و پایتخت آن کیف را تسخیر و حکومت آن را در یک انتخابات به ظاهر دموکراتیک به یکی از دست نشاندههای خود بسپارد، پس از بالغ بر 180 روز جنگ تمام عیار در زمین و هوا، تصرفات جدیدی حاصل نکرده و حتی زمزمههایی از سوی ارتش اوکراین به گوش میرسد که در حال سازماندهی نظامی برای پسگیری شهر خرسون است، شهری که دارای اهمیت استراتژیک میباشد.
گذشته از آنچه در حوزه نظامی و درگیریهای کم و بیش در این یا آن نقطه با پیشروی یا عقبنشینی روسیه، به راستی یا در فضای غیر واقعی تبلیغاتی از سوی اوکراین یا روسیه گفته میشود، مهم ترین عامل تعیین کننده در این جنگ ناگهانی و غیر متعارف و بزرگترین درگیری نظامی در اروپا، نکتهای است که مورد غفلت روسیه قرار گرفت: عدم محاسبه نقش مردم و خواست آنان که آیا میپذیرند روسیه پوتین و طرفدارانش در اوکراین حکومت کنند یا نکنند؟ به واقع این اکثریت مردم بودند که پوتین را پس زدند و به اشکال مختلف مقاومتهای مردمی حاضر شدند خانه و کاشانه خود را ترک و جوانان و مردان خود را با نسلهای مختلف به خط مقدم جبهه و مقابله با روسیه اعزام کنند. همواره در چنین وضعیتهایی دیکتاتورها کمتر روی مردم و نقش دورانساز آنها توجه میکنند و در درگیریهای نظامی غالبا تواناییهای تسلیحاتی خود را مبنای محاسبه شکست یا پیروزی قرار میدهند؛ پس آنچه باید اتفاق افتد رخ داد، یعنی طولانی شدن جنگ روسیه با اوکراین و نوعی شکست راهبردی، گرچه هنوز سرنوشت این جنگ، به ویژه با فرا رسیدن پاییز و زمستان سرد و بحران کمبود انرژیهای فسیلی و سوخت در اروپا که میتواند در معادله حمایت بی قید و شرط اروپا و آمریکا از زلنسکی تأثیرگذار باشد، مشخص نیست!
در واقع پوتین و وزیر قدیمی وزارت خارجهاش لاوروف، این نکته مهم و تعیین کننده در این جنگ را به دقت محاسبه نکرده بودند و آن حمایت تسلیحاتی کشورهای اروپایی، انگلستان و آمریکا با آخرین تجهیزات فوق مدرن الکترونیکی برای بر هم زدن تعادل برتری هوایی روسیه با کمک موشکهای میان برد زمین به هوا و سایر تجهیزات نظامی سنگین بر روی زمین در این جنگ کاهنده فرسایشی بود.
پوتین حساب نکرده بود که چنین حمایتی در این ابعاد از اوکراین صورت بگیرد و فکر میکرد که اگر هم انجام شود بسیار دیرهنگام خواهد بود زیرا براین گمان بود اوکراینی که خطوط مقدم جبههاش در هم کوبیده شده و به زودی پایتختش سقوط خواهد کرد نمیتواند از این حمایتهای تسلیحاتی به موقع بهره لازم را ببرد، اما این طور نشد و این محاسبه نادرست از آب درآمد؛ اوکراین مقاومت کرد و جنگ تا آنجا طولانی شد که تسلیحات اروپا، انگلستان و حتی آمریکا رسید و به کار گرفته شد.
حال با این توصیف که لاوروف در همان هفتههای اول جنگ، از احتمال درگیری هستهای در اروپا سخن به میان آورد و البته با تقبیح جهانی حتی از سوی متحدان خود مواجه شد و همانگونه که کارشناسان سیاسی و نظامی از آن به عنوان یک بلوف یاد کردند، به نظر میرسد یک تهدید برای ترسانیدن کشورهای اروپایی بود و نه عمل کردن به آن، ولی گویا پوتین با این اظهارات از زبان لاوروف، به یاد زرادخانههای اتمی اتحاد جماهیر شوروی سابق افتاده بود که برای مقابله با زرادخانه پر و پیمان آمریکا آماده هرگونه اقدام مقابلهجویانه بود.
گرچه در همان زمان هم، محدودسازی جنگافزار راهبردی طی پیمانهای سالت 1 و 2 مربوط به منع کاربرد سلاحهای هستهای برقرار شده بود ولی به هر حال، پوتین که در جنگ اوکراین نتوانست طی یک عملیات برق آسا به هدف تعیین شده خود برسد بر آن است با اتکا بر نظریه والتز که باور داشت «سلاحهای هستهای نه تنها باعث بیثباتی بینالمللی نمیشوند بلکه موجب میگردند منطق بازدارندگی با این سلاحها در سطحی وسیع تر عمل کنند» را، دوباره در سیاست خارجی و بینالمللی روسیه به کار گیرد و لذا به این صرافت افتاده که برای رهایی از شرایط نامطلوب و غیر منتظره که در جنگ اوکراین برایش حاصل شد و به موضعی ضعیف تقلیل یافت به سمت نیروگاه هستهای زاپوریژیا برود و تبدیل شدن آن به میدان جنگ هستهای را یک بار دیگر به رخ اروپا بکشد.
البته تلاش بر این بود که هر گونه انفجار نیروگاه هستهای و تشعشع رادیو اکتیو را تحت عنوان پاتکهای اوکراین به گردن این کشور بیندازد.
گفتنی است نیروگاه هستهای زاپوریژژیا (Zaporizhia Nuclear Power Plant) که در شهر هودار واقع شده است، بزرگترین نیروگاه هستهای اروپا و یکی از 10 نیروگاه بزرگ جهان است که کارشناسان و استراتژینهای نظامی میگویند مکان این نیروگاه از نظر موقعیت تصرف زمینی الزاما در مسیر راهبردی قرار ندارد و حتما یک موضع برتر روی زمین به شمار نمیرود و روسیه به رغم اهدافش در تصرف بنادر میتوانسته است از کنار آن عبور و از انجام هر گونه اقدام آتشبار توپخانههای دور زن یا موشکی به خاطر خطرات جدی انفجار نیروگاه هستهای اجتناب کند بی آنکه یک موقعیت نظامی مهم را از دست داده باشد، لذا روسیه حمله، تصرف و استقرار در این نیروگاه هستهای را یک تاکتیک موثر در راستای خطرناکتر کردن جنگ و تهدید اروپا به بروز و ظهور تشعشعهای هستهای در محاسبات نظامی خود به شمار آورده است.
پیش از این، منابع معتبر اوکراینی از حمله 13 اسفند ماه 1400 روسیه به این نیروگاه خبر داده بودند و اینک دور جدیدی از حملات توپخانهای به این نیروگاه آغاز شده است که گفته میشود اگر این نیروگاه منفجر شود قدرت تخریب و تششع رادیو اکتیویته آن ده برابر چرنوبیل است.
ابراز نگرانی آنتونیو گوترش از وضعیت نیروگاه زاپوریژژیا و گفتگو با ولادیمیر زلنسکی رئیس جمهور اوکراین در شهر لویر در غرب اوکراین روز پنج شنبه گذشته و به کارگیری این جمله که تبدیل این نیروگاه به میدان جنگ توپخانهای به مثابه خودکشی است، نشان از دغدغه جهانی در مورد انفجار این نیروگاه دارد که حتی اردوغان را نیز برای گفتگو با زلنسکی که همچنان یک تی شرت سبز در این دیدار رسمی به تن داشت به اوکراین کشاند تا شاید بتواند جنگ نگران کنندهای را به پایان نزدیک و روسیه را نیز متقاعد کند که زیان این اقدام متوجه خود این کشور، ترکیه و همگان است، گرچه ترکیه در این بلبشو، شریک دزد و رفیق قافله است و سعی میکند با یک بازیگری دو سره، موقعیت و منافع خودش را به بهترین شکل ممکن تامین کند، ولی به هر حال تلاشهایش برای پایان جنگ را میتوان مثبت ارزیابی کرد.