شرایط سخت اقتصادی که در دهه گذشته استمرار داشته و هر ساله سختتر میشود به صورت بیرحمانه معیشت و روال عادی زندگی مردم ایران را تحت تاثیر قرار داده است. بحران اقتصادی موجب شده مردم در برنامهریزی زندگی گاها از ضروریات روزمره صرفنظر کنند و به محرومیتها تن دهند. هر انسانی برای ادامه حیات و حفظ منزلت اجتماعی خود باید قادر باشد در یک دوره کوتاه مدت حداقل ضروریات و مایحتاج زندگی را برای خود فراهم کند یا استانداردی که برای تامین مایحتاج اولیه تعریف شده است رعایت شود و دولتها باید حداقل رفاه را برای افرادی که تحت تابعیت آن دولت هستند مهیا سازند. اینک در ایران فشار تحریمها و تورم دورقمی افسارگسیخته آنچنان شرایطی از بیتعادلی و نا امنی روانی ایجاد کرده است که احتمال برانگیختن همه اقشار و شروع بحرانهای اجتماعی را تشدید میکند. شهردار تهران در تریبون نمازجمعه تهران از مشکلات در حوزه مسکن گفته و به طور رسمی اذعان میکند که یک حقوق بگیر باید ۶۵ درصد حقوق خود را بدهد تا یک مسکن ۷۰ متری اجاره کند و برای خرید مسکن باید حقوق ۶۶ سال را کنار بگذارد. گرانی و بالارفتن هزینه زندگی موجب شده شبیه این شرایط در همه حوزههای زندگی از ازدواج و تحصیل و کسب و کار تا ارتقا و پیشرفت در زندگی در نافرجامی و بیمعنایی قرار گیرد. لذا در این شرایط جامعه نسبت به روال عادی گذشته خود و توقعاتی که از زندگی آینده دارد اقناع نمیشوند و عدم تغییر وضعیت نامطلوب کنونی و تاکید حاکمان به مقاومت و صبر و تحمل موجب خشم عمومی و عصبانیت پنهان شده است.
جیمز دیویس از جمله نظریهپردازان غربی است که به تئوری اقتصاد و عوامل اقتصادی بهعنوان عامل تغییر، معتقد است. در نظریه توقعات فزاینده، دیویس ادعا میکند که دگرگونی اجتماعی از محرومیت نسبی ناشی میشود نه از محرومیت مطلق. وی معتقد است یک دوره رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی باعث ارضای بخش مهمی از خواستهها میشود و سبب میشود ذهنیتی شکل بگیرد که توقع دارد اوضاع در آینده نیز به سمت بهبود پیش برود. در چنین جامعه ای وقتی رکود اقتصادی شدید اتفاق بیفتد، بین خواستهها و توقعات مردم با ارضای آنها فاصله میافتد. چنانچه میزان واقعی ارضای نیازها، سیر نزولی پیدا کند و میزان مورد توقع ارضای نیازها همچنان صعودی بماند، در اینصورت بین این دو، شکاف وسیعی شروع به گسترش میکند که نتیجهای جز دگرگونی را در پی نخواهد داشت. از منظر دیویس انسانها دورههای بیشماری در تاریخ دارند که طی آن مردم در فقر شدید زندگی کرده یا زیر شدیدترین ستم بودهاند، اما به اعتراض برنخاستهاند. فقر دائمی و محرومیت مردم را خشمگین نمیکند، بلکه آنها معمولاً این شرایط را با تسلیم و رضایت یا در ناامیدی خاموش تحمل میکنند و احتمال وقوع دگرگونی زمانی بیشتر است که بهبودی در شرایط زندگی مردم پدید آید، همینکه سطح زندگی شروع به بالا رفتن میکند، سطح توقعات و انتظارات مردم نیز بالا میرود و اگر روند بهبود شرایط بعد از این کند شود تمایل به شورش به وجود میآید، زیرا انتظارات و توقعات فزاینده با ناکامی روبرو میشود و ناکامیها آتش شورش و اعتراض را شعلهور میکنند. بنابراین این محرومیت مطلق نیست که منجر به اعتراض میشود، بلکه محرومیت نسبی است. آنچه مهم است اختلاف بین سطح زندگیای است که عملا بر مردم تحمیل شده و آنچه که فکر میکنند عملا باید دارا باشند. نکته دیگر اینکه محرومیت نسبی فقط به موضوعات مادی و معیشتی خلاصه نمیشود. شرایط تهدید و محدودیتی که این روزها توسط دولت و مجلس انقلابی در زمینه آزادیهای اجتماعی از اجرای طرح صیانت تا قوانین حجاب و عفاف یا خبرهایی که به طور غیررسمی از کنترل حساب بانکی شهروندان و تشدید مالیات به گوش میخورد همگی به محرومیت نسبی در آزادیهای اجتماعی دامن میزند و گاها این امور نسبت به موضوعات اقتصادی و معیشتی حساستر و پیچیدهتر هستند. ایران در وضعیتی بسیار سخت و پیچیده قرار دارد. در مدیریت بحرانها بدون بهرهگیری از علم و عقلانیت، تنها با آرمان خواهی و انقلابیگری خردگریز لطمات غیرقابل جبرانی به این کشور وارد میشود.