همواره در ساحت علوم اجتماعی و سیاسی، با کثرت واژگانی روبرو خواهیم شد که بار معنایی خاص خود را به همراه خواهند داشت.
بحران در حاکمیت لیبرال دموکراسی ها
محمد آخوندپور امیری
23 اسفند 1400 ساعت 18:13
همواره در ساحت علوم اجتماعی و سیاسی، با کثرت واژگانی روبرو خواهیم شد که بار معنایی خاص خود را به همراه خواهند داشت.
همواره در ساحت علوم اجتماعی و سیاسی، با کثرت واژگانی روبرو خواهیم شد که بار معنایی خاص خود را به همراه خواهند داشت. تثبیت معنایی واژگان، خود حاصل تحولات تاریخی اعصار مختلفی است که جنگ ها، صلح ها، اراده ها و ده ها امر حیاتی دیگر را با خود همراه داشته و دارد. واژه «پوپولیسم» نیز از آن دسته واژگانی است که مبتنی بر اراده عمومی برای خلق عزمی جمعی در راستای تحقق آرمانِ حاکمیت مردم است. نظریه پردازان سیاسی عموماً پوپولیست ها را در میان طیفی از نظریه های سیاسی راست و چپ، در دسته اندیشه های راست قرار داده اند. شاید افراطی ترین صورت شکل گرفته از اراده تحقق یافته پوپولیستی را بتوان در حاکمیت راست افراطی در فاشیست ایتالیا و نازیسم آلمان تصور کرد. همچنین امروزه جریان های نئوفاشیستی در قلب اروپا ظهور کرده اند که داعیه احیای آرمان های گذشته را در قالبِ طرحی نو در سر می پرورانند.
اما آنچه موجب نگارش این یادداشت شده آن است که، در زمانه کنونی، ظهور دسته جدیدی از متفکران سیاسی، باعث شده صورتبندی های گذشته در طیف نظریه های راست و چپ دستخوش تغییر و تحول شوند. یکی از این تحولات، صورتبندی اندیشه جدیدی به نام «پوپولیسم چپ» است. این واژه که مدیون تلاش های متفکران پساساختارگرا/پسامارکسیستی همچون «ارنستو لاکلائو» و «شانتال موفه» است، بیان بدیعی است از به فعلیت درآوردن اراده جمعی در خصوص نهادینه سازی حاکمیت مردم.
درک عمقِ بحران در نظام های لیبرال دموکرات، در فهمِ شاکله نظام نمایندگی پارلمانی (به مرکزیت اروپای غربی) استوار است. همان فهمی که پیشتر «کارل اشمیت» در «مفهوم امر سیاسی» خود تبیینِ جامعی از آن ارائه داد و در پیِ او افرادی همچون «مانوئل کاستلز» و «شانتال موفه» نیز باگ های معرفتی این نظام (لیبرال دموکراسی نمایندگی) را به خوبی شرح داده اند. شناختِ شاکله این نظام نیز در پیِ فهمِ تاریخی چگونگی برساختگی این نظام نهفته است. اینها تعابیری هستند که ارجاع به آنها، نیازمند ادراکِ تاریخیِ چگونگیِ برساختگی اندیشه نئولیبرالیسم، چگونگی شکل گیری نظام های لیبرال دموکرات و ضرورت پاسخ گویی آن به نیازهای سرمایه مالی میسر می گردد.
در واقع نئولیبرالیسم دقیقاً برعکس حوزه تبلیغی خود (مبنی بر تلفیق میان اندیشه های لیبرالیسم و دموکراسی)، حداقل چهار دهه است که دو آرمان اساسی دموکراسی(آزادی و برابری) را به نفعِ اقتصادِ فردگرایانهِ بازار فدا کرده و با عرضهِ صورتی رنگ باخته از اُلیگارشیِ نهادینه شده، حرکتِ جنبش های اجتماعی جدید را هرچه بیشتر به سوی رادیکالیزه شدن سوق داده است.
درک ماهیت وضع کنونی، بحران در صورت بندی هژمونیک نئولیبرال و چالشی که به واسطه «پوپولیسم» آشکار شده، مسئله ای است که در سه دهه گذشته همواره مورد تحلیل اندیشمندان سیاسی قرار گرفته است. فضایی که در آن، فرصت مقتضی برای شهروندان به منظور انتخاب حقیقی بین پروژه های مختلف سیاسی وجود ندارد و نقش آنها محدود به تایید سیاست های موجود است. وضعیت «پساسیاسی» که بیانگر ناخرسندی از نهادهای دموکراتیک موجود است و به صورت ناتوانی نهادهای موجود در تامین وفاداری مردم، الیگارشی سازی فزاینده جوامع اروپای غربی، رشد فزینده آرای ممتنع، گسترش بی تفاوتی سیاسی، شکل گیری سوژه جدیدی از کنش جمعی و موفقیت روزافزون احزاب پوپولیست، خود را نشان می دهد. این دگرگونی ها به ظهور وضعیت «پسادموکراتیک» منجر شده که در آن دو ستون محوریِ برابری و حاکمیت مردمی تضعیف شده است.
اما در شرح تفاوت میان پوپولیست راست با پوپولیست چپ باید بیان داشت که پوپولیست های راست گرا مطالبه برابری خواهانه را مطرح نمی کنند و مفهومی از مردم را بر می سازند که چند گروه (معمولاً مهاجرین) را استثناء می کنند و آنها را به مثابه تهدیدی علیه هویت و پیشرفت کشور تلقی می نمایند. اشتباه خواهد بود که مخالفت پوپولیسم راست گرا با پسادموکراسی را مساوی با رد نئولیبرالیسم بدانیم. پیروزی آنها می توانست به اشکال اقتدارگرایانهِ ملی گرا از نئولیبرالیسم بیانجامد که به نام بازیابی وضعیت دموکراسی، در واقع به شدت آن را محدود کند. اما اهداف راهبردی پوپولیسم چپ اتحاد مطالبات دموکراتیک درون یک «اراده جمعی» به منظور برساختن «ما» یعنی مردمی است که با رقیبی مشترک به نام «الیگارشی» مواجه هستند. این امر مستلزم برقراری «زنجیره هم ارزی» میان مطالبات کارگران، مهاجران و طبقه متوسط بی اطمینان و همچنین سایر مطالبات دموکراتیک است. هدف چنین زنجیره ای خلق هژمونی جدیدی است که رادیکال کردن دموکراسی را ممکن می سازد.
راهبرد پوپولیسم چپ به دنبال برقراری یک نظم هژمونیک نوین در چارچوب قانون لیبرال-دموکراسی است و هدف خود را گسست رادیکال از لیبرال دموکراسی تکثرگرا و پی ریزی یک نظم کاملاً نوین سیاسی قرار نمی دهد. هدف آن برساختن یک اراده جمعی است. مردمی که می خواهند صورتبندی هژمونیک جدیدی خلق کنند که در آن مفصل بندی بین لیبرالیسم و دموکراسی را (که توسط نئولیبرالیسم انکار شده است) دوباره برقرار سازد و به ارزش های دموکراتیک اولویت بخشد.
بنابراین می توان نتیجه گرفت که فهم تاریخی چگونگی شکل گیری جنبش های اجتماعی جدید نیز، بدون ادراکِ بحران های نظام های نئولیبرال امکانپذیر نبوده و نخواهد بود. کلان روایتِ ضرورتِ شکل گیری این جنبش ها دقیقاً در بستر بحرانِ فراموش گشتنِ توده مردم از آرمان دموکراسی محقق گردیده که زایشِ بخش اعظم مشکلاتِ امروزین جامعه غرب و شکل گیری جنبش های جدید اجتماعی(محیط زیست گرایان، فمنیست ها و بطور کلی برابری خواهان که بخش عظیمی از فراموش شدگان امروز را تشکیل می دهند) معلولِ همین نگاه دُگماتیستی، ذات گرایانه و برساختگی اندیشه نئولیبرالیسم می باشد که اولین بارقه های رادیکالیزه شدن جنبش های مردمی را در دهه 1960 رقم زده است.
کد مطلب: 161833