اگر نخواهیم وارد مسائل و رخدادهای میدان عملی و مناسبات و روابط بین المللی قاره های مختلف شویم و فقط به بارزترین آنها اشاره کنیم، باید گفت کشورهای جنوب غرب آسیا، منطقه خاورمیانه و در نهایت حوزه کشورهای خلیج فارس در جایگاه نخست زد و خوردها، تحولات سیاسی و تغییرات قرار گرفته اند که در این میان کشور ما به دلیل مذاکرات کشدار وین موسوم به توافقات برجام و مناسبات و روابط منطقه ای که بی ارتباط با این تحول تاریخی نیستند و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری بلاواسطه ای با یکدیگر دارند در راس توجهات قرار دارد.
اگر نخواهیم وارد مسائل و رخدادهای میدان عملی و مناسبات و روابط بین المللی قاره های مختلف شویم و فقط به بارزترین آنها اشاره کنیم، باید گفت کشورهای جنوب غرب آسیا، منطقه خاورمیانه و در نهایت حوزه کشورهای خلیج فارس در جایگاه نخست زد و خوردها، تحولات سیاسی و تغییرات قرار گرفته اند که در این میان کشور ما به دلیل مذاکرات کشدار وین موسوم به توافقات برجام و مناسبات و روابط منطقه ای که بی ارتباط با این تحول تاریخی نیستند و تاثیرپذیری و تاثیرگذاری بلاواسطه ای با یکدیگر دارند در راس توجهات قرار دارد.
در کنار آنچه این روزها در چارچوب رفت و آمدها، مناسبات و انعقاد و احتمال انعقاد پیمان های همه جانبه با کشورهای قدرتمندی چون چین و روسیه به اشکال مختلف و در فضای سیاسی کشور منعکس می شود و به دلیل دو قطبی بودن جامعه، در میان جناح های سیاسی با دیدگاه های متضاد و متفاوت مورد بحث و مجادله قرار گرفته است، اَبَر چالش مذاکره مستقیم رسمی و نه پنهانی با آمریکا یا ادامه وضع موجود واسطه ای و رابطه هایی موسوم به نوپیپر (No Paper) در مذاکرات وین نیز رونمایی و وارد مباحث سیاسی کشور شده است!
طبعا مذاکره مستقیم مستلزم برقراری مناسبات و روابطی دو جانبه در سطوح حداقلی یا بیش از آن خواهد شد. لذا باید گفت این همه فعل و انفعالات سیاسی و مناسباتی روابط بین المللی و منطقه ای بدون طرح مباحث نظری یا پیروی از یک سیاست کلی راهبردی بر مبنای اصول روابط بین الملل، نوعی سردرگمی و بیهوده کاوی زیان بخش بی حاصل در سپهر سیاسی کشور ایجاد خواهد کرد.
در شرایط پیچیده و پر تحول روابط بین الملل و منطقه، راهبرد نه شرقی نه غربی، اگر به صورت ذهنی و شعاری تفسیر و تعبیر نشود، کارآمدی خود را از دست داده است، کمااینکه عرصه بیرونی و عملی سیاست، الزامات و ناگزیری های دیگری چه به غلط و چه درست برای سیاست های اجراییِ مناسبات بین المللی ایران به وجود آورده است، اما در حوزه این بحث نظری راهبردی باید گفت در سیاست و روابط بین المللی و منطقه ای، «دوست یا دشمن» یا «دوستی و دشمنی این یا آن کشور» هیچ معنی که نه، هیچ جایگاهی نیز ندارد زیرا در مناسبات جدید بین المللی، صف بندی قوا بعد از سال 1991 با فروپاشی شوروی سابق به کلی دگرگون شده است.
پیمانی چون ورشو که نوعی صف آرایی در مقابل ناتو و غرب بود منحل شد و ناتو هم با شرح وظایف و عملکرد متفاوتی طی مسیر و ادامه حیات می دهد. از پیمان های منطقه ای سنتو، سیتو، پیمان بغداد و موارد متعدد دیگر هیچ خبری نیست و به موزه های تاریخ پیوسته اند، آرایش قوا چیز دیگری شده است و آنچه در این عرصه تعیین کننده است «این» یا «آن» منافع کشورها آن هم در «این» یا «آن» زمان خاص است.
به عبارتی، نوع بازیگری «قالب بندی شده پیشین» کارکرد خود را از دست داده است و «بازیگری» به صورت سیال ایفای نقش می کند و ضریب اخلاق در سیاست، اگر رابطه مستقیمی با مسائل حقوق بشری و واکنش افکار عمومی و وجدان های بیدار جامعه جهانی نداشته باشد، به شدت کاهش یافته است و کسی خود را ملزم به رعایت آن نمی داند مگر تحت فشار و فضای عمومی.
این موضوع که مرز میان کشورهای دوست و دشمن را چه شاخصه هایی معین می کند، خود بحثی است قابل تامل، به ویژه وقتی کشوری چون ما در عرصه پیمان های دو یا چند جانبه منطقه ای یا بین المللی متعهد یا ملزم به این یا آن بازیگری نیست.
به عبارتی ساده، وقتی یک کشور اروپایی عضو ناتو است تعهدات و الزاماتی در رابطه با جایگاه و نقش این پیمان دارد و اگر مناقشه ای سیاسی یا درگیری نظامی یا مثلا در رابطه با وضع جدید اوکراین؛ تقابل جویی ناتو با روسیه به وجود آید، کشورهای عضو این پیمان چه به لحاظ سیاسی اقتصادی و چه نظامی، به ناگزیر، حتی اگر بخشی از منافع ملی اشان در مخاطره قرار گیرد در کنار سایر کشورها دسته جمعی عمل می کنند، گرچه در مناسبات کنونی و در مواردی شاهد عدم همسویی کشورهای غربی آنگاه که منافع اقتصادی کشورشان در مخاطره جدی قرار می گیرد هستیم.
لذا می توان گفت تجزیه و تحلیل مناسبات روابط کشورمان با سایر کشورها با استدلال «این» یا «آن» یا «هیچکدام»، ساده لوحانه، ناشی از لج بازی های کودکانه، متصلب، غیر حرفه ای و شعاری است که با توجه به وضعیت بسیار نامناسب معیشت مردم دور از واقعیت و بی حاصل است.
این نوع سیاست به پایان عصر خود رسیده است و روابط و مناسبات بین المللی دیری است از این نحوه سیاست ورزی عبور کرده است. ارتکاب چنین سیاست هایی، حتی اگر توسط مردم مورد مواخذه قرار نگیرد که می گیرد و این تصور زیان بار غیر واقعی که چون مردم نقش یا جایگاهی در قدرت ندارند پس می توان هر پیمانی را محرمانه و دور از چشم آنان منعقد کرد و شاید چون قرون گذشته ده ها سال بلکه به طول عمر یک حکومت پنهان بماند منتفی شده است، زیرا یکی از ویژگی های حکمرانی در عصر کنونی عدم امکان پنهان کاری پیمان هاست.
در جمع بندی نهایی باید گفت به لحاظ نظری و با تعریف دقیق منافع ملی و حفاظت از آن عاری از تصلب های ذهنی سیاسی می توان با هر کشوری از جمله آمریکا مناسباتی عقلایی داشت و اقتدار کشور را در چنبره یک جانبه نگری گرفتار نکرد. با اکراه و تعصب نمی توان مناسبات و سیاست بین المللی کشور را مقتدرانه اداره کرد.
*پژوهشگر سیاسی اقتصادی