این روزها همه جا صحبت از اقتصاد است و اگر نه در همه جا حداقل در خیلی جاها صحبت از ضعف مدیریت و به تعبیر خیلیها سوءمدیریت دولت است. اما اینجانب به عنوان یک معلم روستایی عقیده متمایزی دارم. بنده به دلایلی که خواهم گفت اعتقاد دارم که در زمینه مسائل و مشکلات اقتصادی پیشآمده، اگر سهم صدا و سیما از سهم دولت بیشتر نباشد کمتر نیست. همینجا عرض میکنم که یقینا همه مدیران و مسوولان در نظام جمهوری اسلامی خیرخواه و دلسوز مردم و به دنبال پیشرفت کشور هستند و یقینا هیچ مدیری دوست ندارد و هرگز دوست ندارد که نحوه مدیریتش به گونه ای باشد که با انبوه انتقادات مواجه شود اما به هر حال یک مدیر هم مثل بقیه انسانها ممکن است دچار اشتباهاتی بشود بنابراین در این نوشتار نه به دنبال مچگیری هستیم و نه میخواهیم مقصرها را پیدا یا معرفی کنیم لیکن با این نگرش به طرح موضوع پرداختهایم که متاسفانه در شرایط کنونی، نابسامانی اقتصادی بر جامعه سایه افکنده و هر کدام از ما در حد وسع و توانمان وظیفه داریم که در راستای حل این مشکلات تلاش کنیم. یکی از ابعاد این وظیفه، شناخت درست مشکلات و ریشهیابی و علتیابی آن است. اما برگردیم به اصل موضوع که چرا بنده نقش صدا و سیما را از نقش دولت بیشتر میدانم. از اینجای مطلب دوست دارم که بحثم را خطاب به آقای ضرغامی ریاست محترم صدا و سیما ادامه دهم. آقای ضرغامی؛ مثل روز روشن است و همگان میدانند که گفتمان مدیریتی آقای احمدینژاد در تمامی حوزهها و به خصوص اقتصاد یک گفتمان متفاوت و متمایز با دیگر گفتمانهای تجربه شده در طول انقلاب بود. مثلا در حوزه اقتصاد زیربناییترین شعار ایشان این بود که عدالت را فدای توسعه نمیکنیم و براساس همین تفکر رویکرد ایشان در عرصه عمل، اهتمام به پرداختهای انتقالی و حمایتهای نقدی و پولی به اقشار مختلف ملت به خصوص در طول سفرهای استانی بود و گرچه آقای احمدینژاد این راهبرد مدیریتی را عامل کاهش فاصله طبقاتی و توزیع عادلانه منابع و ثروت میدانست لیکن به دلایلی بسیار محکم از همان ابتدا مشخص بود که با وجود صحیح بودن هدف، اما روش اتخاذ شده در راستای دستیابی به آن اهداف طراحی نشده است اما آقای ضرغامی! متاسفانه رسانه تحت مدیریت جنابعالی نه تنها این تفکر مدیریتی و این عملکرد مدیریتی را هرگز مورد نقد و کنکاش قرار نداد بلکه به عنوان یک مشوق و مروج و مددکار به گسترش هر چه بیشتر این نوع اقدامات کمک میکرد. مثلا در حالی که همواره بعد از انقلاب موضوع تحویل نامههای مردمی به مسوولین به عنوان یک موضوع حاشیهای و در سطح محدود مطرح بوده اما تمرکز دوربینها و اخبار و گزارشهای تلویزیون روی این مقوله موجب شده بود که آمار این نامهها در هر سفر استانی به چند ده هزار و گاهی بیش از یکصد هزار میرسید. آیا موضوع و محتوای این همه نامه فقط قربانت بروم و فدایت شوم بود؟ البته همگی میدانیم که مردم ما مسوولانشان را دوست دارند اما اگر نپذیریم که در متن قاطبه آن نامهها درخواستهای دریافت وام و کمکهای بلاعوض بوده اشتباه کردهایم چرا که وقتی کسی شخصا و حضوری به استقبال و دیدار مهمانش میرود دیگر نیازی به نامه نوشتن نمیبیند. البته شکلگیری چنین فرایندی در نگاه اول مذموم و نکوهیده نیست اما آقای ضرغامی؛ آیا غیر از این است وقتی میلیونها میلیون نامه با محتوای درخواست کمک مالی از طرف مردم برای رئیسجمهور ارسال میشود اگر رئیسجمهور تنها به یک هزارم از آنها ترتیب اثر دهد باید به هزاران هزار نفر و اگر به یک صدم از آنها ترتیب اثر دهد باید به دهها هزار نفر کمک مالی شود؟ کما اینکه چنین رویهای در چند سال گذشته کاملا به عرصه اجرا درآمده بود و بسیاری از کارشناسان از این رویه با عنوان اقتصاد صدقهای نام برده و نسبت به عواقب نامطلوب آن هشدار می دادند. آیا تلویزیون شما نمیتوانست با کالبدشکافی و آسیبشناسی این شیوه مدیریتی از استمرار آن جلوگیری کند؟ راستی برای این سوال چه جوابی دارید؟ آیا خواهید گفت اقدامات دولت علیالظاهر منطقی و علمی بودند و ما هم فکر میکردیم که مجموع اقدامات و عملکرد دولت در راستای شکوفایی اقتصاد، ریشهکنی فقر و بیکاری و توزیع عادلانه ثروت انجام میگیرد؟ اما این جواب هرگز نمیتواند قانعکننده باشد زیرا باز هم مثل روز روشن است و همگان میدانند که در طول ریاست جمهوری آقای احمدینژاد فراوانی و حجم انتقادات و ایرادات وارده به نحوه و نوع مدیریت ایشان با هیچ مقطع زمانی و دوره ریاست جمهوری دیگری قابل مقایسه نیست؛ در طول این سالها هزاران هزار مقاله و سرمقاله و یادداشت و وبلاگ و گزارش و سخنرانی و مصاحبه و... از جانب منتقدین به منصه ظهور رسید آن هم نه اینکه منتقدین تنها از یک جناح خاص بوده باشند بلکه انتقاداتی از جانب بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران و اقتصاددانان و بزرگان و دلسوزان در میان همه جناحها و احزاب و تشکیلات سیاسی و حتی گاها از جانب کسانی که در فضای قبل از انتخابات از آقای احمدینژاد حمایت کرده و حتی بعضی به عنوان نماینده ایشان در مناظرات تلویزیونی شرکت کرده بودند مطرح می شد. آیا شکلگیری این موج عظیم انتقادات کافی نبود تا تلنگری به خودمان بزنیم و با خودمان بگوییم راستی ماجرا از چه قرار است؟ آیا انتقاداتی که از بنیانیترین مبانی نظری و فلسفی آقای احمدینژاد و نزدیکانش تا اجراییترین اقداماتشان را به بوته نقد سپرده بودند از نظر شما این قدر اهمیت نداشتند که در رسانه ملی مطرح شوند؟ آقای ضرغامی برای این سوالات چه جوابی دارید؟ آیا خواهید گفت مصالح و منافع بلند مدت کشور برای ما از همه چیز مهمتر بود و بر این اساس سکوت کردیم؟ اما مگر تعریف شما از این مقوله چگونه است؟ آیا اگر رسانه ملی با دعوت از کارشناسان و صاحبنظران مساله انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی و شورای پول و اعتبار و... را آنقدر مورد نقد و بررسی و حلاجی قرار میداد که آقای احمدینژاد به نقش و جایگاه اساسی و حساس آن پی میبرد و از تصمیمش صرفنظر میکرد آیا این اقدام خلاف مصالح ملی میبود؟ یا آنگاه که آقای احمدینژاد قانون بودجه سالیانه کشور را از ۷۰۰ صفحه به چند ده صفحه تقلیل داد آیا اگر باز هم رسانه ملی با کند و کاو جدی مساله، از تحقق و ادامه این فرآیند جلوگیری میکرد این اقدام صورت می گرفت؟ آیا این اقدام انجام نگرفته را معادل دفاع از مصالح ملی میدانید؟
آقای ضرغامی؛ در طول این چند سال همواره برای اینجانب سوال بوده که چرا رسانه ملی به این تصمیمات غیرکارشناسی و حتی جنجال آفرین نمیپردازد؛ در حالی که هر کدام از این گونه تصمیمات به تنهایی نقش مستقیم و بیواسطه در تضعیف ساختارهای اقتصادی، تولیدی و مدیریتی کشور داشتند. چگونه است که روزها و هفتهها قبل و بعد از یک مسابقه فوتبال باید رسانه ملی برنامه تدارک ببیند، کارشناس دعوت کند، گزارش، مصاحبه، خبر و... تدارک ببیند و حتی نه راجع به خود مسابقه بلکه راجع به حاشیههای کاملا دور از متن مسابقه برنامه اختصاص بدهد، اما وقتی رئیسجمهور برای سازمان مدیریت دستور انحلال صادر می کند و آنگاه که بودجه ۷۰۰ صفحهای را به ۶۰ صفحه تقلیل می دهد در حالی که داد نمایندگان و کارشناسان بلند میشود که نظام برنامهریزی متلاشی شد و بودجه بدون عدد و رقم به درد نمیخورد و امکان نظارت از مجلس گرفته شد و... اما رسانه ملی به این مسائل واکنشی نشان نمیدهد؟ آیا از نظر شما اقتصاد کشور به اندازه فوتبالش مهم نیست؟
آری آقای ضرغامی در طول ۷ سال گذشته چه بسیار اقداماتی که انجام گرفتند در حالی که همگان میدانستند اشتباه هستند و چه بسیار اقداماتی که انجام نگرفتند در حالی که میبایست انجام میگرفتند و چه حرفهایی که بر زبانها رانده شدند و عواقب منفی به دنبال داشتند اما تلویزیون شما در بسیاری موارد ناخواسته یا سکوت میکرد یا همراهی.
و اما آقای ضرغامی چنانکه گفتم هدف این نوشتار نه مچگیری است و نه مقصریابی بلکه به این مطالب اشارهای کردیم تا یادآوری باشد به مدیریت رسانه ملی که اگر جایگاه خودشان را باور داشته باشند و شناخت درستی از قابلیتها و توانمندی های ابزار در دستشان داشته باشند آنگاه میتوانند همان عملکردی را داشته باشند که رسالت واقعی و حقیقی آنهاست که همانا دنیای امروز دنیای ارتباطات و در ایران ما رسانه ملی محور و ستون ارتباطات است.