انسانها گاه، و به ویژه در روزگار سختی، برای پاسداری از داشتههای خود دست به اسطورهسازی میزنند. چهرهی اسطورهای قرار است تجلیگاه داشتههای هویتی، باوری و ارزشی مردم خود باشد. یک زنتو یا قوم شخصی را از منِ واقعیاش برترمیکشد و هستی تاریخی خود را در چهرهی او فشرده میسازد. در چنین شرایطی منِ اسطورهای اهمیت بیشتری از منِ تاریخی پیدا میکند.
به وارون کسانی که با هرگونه ستایش از کنشهای قهرمانه پادورزند (مخالفند) و آن را زیر نام قهرمانپرستی مینکوهند، من برآنم که اسطورهها هنوز در جهان کنونی کارکرد دارند و میتوانند در راه پیشبرد آماجهای یک زنتو (قوم) کارگشا و حتی تاریخساز باشند. چهرهی اسطورهای میتواند در بزنگاههایی که کیستی و چیستی زَنتو (قوم) به سیج (خطر) افتاده، از ذخیرۀ نمادینی که گذشتگان در وجود او قراردادهاند، به مردمان خود نیرو و توان بخشد و زمینهساز پیدایش شخصیتهای اسطورهای دیگر شود. چنانکه شاهنامه فردوسی و قهرمانان آن زمینهساز پیدایش قهرمانان بسیاری در دورههای گوناگون تاریخ ایرانزمین بودهاند.
آن کسی که درخور رسیدن به جایگاه اسطورهای است، جدای از آنکه باید در زمان و جایگاه درست دست به کنش بزند، نیاز دارد که تا اندازهی بالایی، خردمند، دلیر، ازخودگذشته و فرهمند باشد. ویژگیهایی که جمعشان در یک شخص کم رخ میدهد. چنین کسی در بزنگاهها برای پدافند و نگاهداشت آرمانهای مردمان سرزمین خود، اگر نیاز باشد آن راه سخت و پرسیجی را برمیگزیند که دیگر رهبران و بزرگان هازمان ( جامعه) از پیمودن آن هراسان یا ناتوانند. او با اینگزینش در تاریکی، از آتش درون خود شمعی میافروزد. شمعی که تکثیر میشود و خورشید باورهای زنتو را روشن نگاه دارد.
من نمیدانم کارنامهی پیکارگرانهی احمدشاه مسعود، در پیشگاه تاریخ و تاریخدانان چه نمرهای میگیرد؛ ولی میدانم که چرا امروز از میان همۀ شهرهای افغانستان، تنها پنجشیر است که ایستاده مانده است.
هر جایگاهی که بیشتر با اسطوره پیوند خورده باشد و حافظهی جمعی مردمانش از خاطرهی انسانهای بزرگ گرانبارتر باشد، توانایی بیشتری برای بازتولید قهرمانان اسطورهای دارد. احمد مسعود برآیند چنین برداری است. او فرزند احمدشاه مسعود و زادهی پنجشیر است.
احمد مسعود امروز در سنگر پاسداری از آزادی، زبان پارسی و هویت ایرانی ایستاده است و پایان کار او هر چه باشد، تا همین جای کار، بر سرمایۀ نمادین کسانی که دل در گروی این آرمانها دارند، افزوده است.