با خروج نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده آمریکا از خاک افغانستان، یکبار دیگر طالبان با پیشرویهای گسترده موفق شد بر سرتاسر خاک افغانستان سیطره یابد؛ به شکلی که در کوتاه زمانی تک تک شهرهای افغانستان سقوط کرد و کنترل شهرها به دست طالبان افتاد. کابل، آخرین سنگری بود که طالبان بدون جنگ و خونریزی و با توافقی از قبل صورت گرفته، فاتحانه به آن وارد شد و بدین ترتیب دولت اشرف غنی به فاصله چند هفته و بدون مقاومت آنچنانی به شکلی غمبار سقوط کرد.
حضور دو دهه ای نیروهای آمریکایی در افغانستان، بعد از حملات یازدهم سپتامبر، در جهت از میان بردن افراطگرایی (که در حال استحکامِ پایگاههای خود در افغانستان بود) صورت پذیرفت. پس از این حملات، ائتلافِ بین المللی به رهبری ایالات متحده آمریکا دست به اقداماتی اصلاحی در بسیاری از کشورها، از جمله افغانستان زد. در همین راستا دولتی تکنوکراتیک و عجین گشته با مفاهیم دموکراسی و آزادی که اکثریت کارگزارانِ آن نیز تحصیلکرده جهان غرب بودند بر سرکار آورد تا روند دموکراتیک نمودن جامعه به شدت سنتی افغانستان را تسهیل کند. صدالبته که آمریکاییها با عدم شناخت کافی از جامعه افغانستان، چندان توفیقی در این امر حاصل ننمودند. درخصوص چرایی این عدم کامیابی به موارد زیر اشاره کرد.
افغانستان، کشوری است که هیچگاه روند دولت- ملتسازی را به خوبی طی نکرده است. به عبارت دیگر، القاء این موضوع در بین مردمان جامعه که همگی زیر چتر یک دولت سرزمینی و در خدمت منافع ملی باید زیست نمایند و البته وظایف و کارویژه های خود را نیز برعهده گیرند امری است که دولتهای مختلف نتوانستند به خوبی از عهده آن برآیند. از منظری دیگر، افغانستان کشوری است که مردمان آن، بیش از آنکه وابستگی به تعلقاتِ ملی داشته باشند، بیشتر با پیوندهای قومی- عشیرهای خود درهم تنیدهاند. جامعه ای به شدت محلی، با وفاداریهایی در ساختار نظام قبیلگی.
انباشت انگارههای سنت و قومیت در این کشور که نتوانسته هیچگاه در طی دهه های متمادی، خود را با پیشرفتهای روزافزون جامعه جهانی عجین کند و عدم تعلق نسبت به جامعه بزرگتری همچون دولت- ملت، باعث شده دولت نتواند کارویژه های خود را در قبال جامعه بخوبی به اجرا در آورد. از جمله دولت از توان بسیج کنندگی و تهییج مردم برای نیل به فرآیند مشارکت ناتوان بوده است. از طرفی دیگر انباشتگی تعلقاتِ سنتی در جامعه افغانها به گونه ای بوده و هست که اساساً تفکرات طالبانی در جامعه امروز (اگر نگوییم در وجهی فراگیر اما قابل تامل) هواخواهانِ بسیاری دارد. از سویی دیگر، دولتهایی که طی دهه های متمادی بر سرنوشت افغانها حاکم گردیدند از صدر تا ذیل در یک فساد سیستماتیک غرق بوده اند؛ به گونه ای که اصلاح این ساختار سراسر فاسد از توان دولت افغانستان خارج بوده و فقدان یک بوروکراسی کارآمد، هزینه دولت را همواره بالا برده و نتایج مطلوب را تقلیل داده است.
ایالات متحده آمریکا با تحلیل تمام رویدادهای دو دهه اخیر و برآورد هزینه- فایده حضور خود در این کشور، اکنون به این نتیجه رسیده است که ماندن بیش از این در خاک افغانستان، جز تحمل هزینه های هنگفت و نتایج و منافع حداقلی، چیزی عاید این کشور نخواهد کرد.
باید به این نکته نیز توجه داشت که طالبان امروز نیز متفاوت از طالبان دهه هفتاد و هشتاد شمسی است. آنها درک کرده اند چنانچه قواعد بازی و زبان گفتگو با مردم، مخالفان، کشورهای همسایه و نظام جهانی را بفهمند، دهه های متمادی میتوانند بر سرنوشتِ جامعه بشدت سنتی و محروم افغانستان (که بخشی از آن، پیوندهای عمیقی نیز با تفکر سنتی طالبانی دارند) حکومت کنند. طالبان امروز، بیش از اهداف ایدئولوژیک و فرامرزی، به فکر تثبیت جایگاه خود در جامعه افغانستان و پایین نگاهداشتن سطح تنش با کشورهای همسایه است. به همین منظور حتی مشاهده میکنیم که در هنگام ورود به کنسولگری ایران در مزارشریف، برخوردی مهربانانه با کارکنان این کنسولگری از خود نشان میدهند.
اما در نهایت به نظر میرسد امروز، شاهد و ناظر نظم نوینی در منطقه خواهیم بود. شاید دیگر نفت و گاز خاورمیانه، چندان ابزار طمع قدرتهای بزرگ (همانند گذشته) قرار نگیرد. هزینه های اقتصادی چند دهه حضور آمریکا در عراق و افغانستان، هژمونی اقتصادی ایالات متحده را در برابر چین در معرض خطری بسیار جدی قرار داده است که میتوان خروج آمریکاییها از افغانستان را بخشی از جبران این خسارتهای اقتصادی قلمداد نمود. در این صورت تنها دغدغه باقی مانده برای آمریکا در خصوص خاورمیانه و بخشی از آسیای میانه معطوف به دو مسئله باقی خواهد ماند: 1. امنیت اسرائیل و 2. عدم هستهای شدن کشورهایی همچون ایران.