در میانه کنشها و واکنشهای سیاسی-اجتماعی در ایران، به ۲۸خرداد۱۴۰۰ و انتخابات ریاست جمهوری نزدیک میشویم. انتخاباتی که از هماکنون هیاهوی زیادی پیرامون آن است؛ بهویژه این هیاهو از سوی عدهای است که بیش از آنکه در پی باز شدن گره از مشکلات عدیده و بغرنج کشور و انتخابی شایسته در انتخابات باشند، در پی جراحی و حذف اصلاحطلبان هستند.
در میانه کنشها و واکنشهای سیاسی-اجتماعی در ایران، به ۲۸خرداد۱۴۰۰ و انتخابات ریاست جمهوری نزدیک میشویم. انتخاباتی که از هماکنون هیاهوی زیادی پیرامون آن است؛ بهویژه این هیاهو از سوی عدهای است که بیش از آنکه در پی باز شدن گره از مشکلات عدیده و بغرنج کشور و انتخابی شایسته در انتخابات باشند، در پی جراحی و حذف اصلاحطلبان هستند.
این عده با دیدگاهی افراطی، یک روز با انگ «غربگرا»، رئالیسم اصلاحطلبان را زیر ضرب میبرند، روز دیگر با برچسب «دلدادگان» اجنبی و هزار و یک طعنه و کنایه دیگر بر التهابی خود ساخته میافزایند.
گویا تنها چیزی که برای این عده درد و مسئله نیست، نجات مردم از وضعیت بحران کنونی معیشت است. بحرانی که در سایه سنگین گرانی و تورم، طبقات فرودست را زمینگیر کرده است؛ بحرانی که هر چند ضعف مدیریتی یکی از علتهای آن است، اما علت پایه و اصلی آن تحریمهای سنگین و بیسابقه سه سال اخیر است.
افراطیونی که اصلاحطلبان را زیر ضرب میگیرند، البته نمیگویند چرا از یک طرف برای معیشت مردم دل میسوزانند، از طرف دیگر پیاپی بر سر رفع تحریمها مانعتراشی میکنند؛ گویا تصاحب کرسی قوه مجریه آنقدر چشم آنها را کم سو کرده که متوجه نیستند زیر فشار تحریمها چگونه جامعه ملتهب و عاصی شده است. آنها نمیبینند وقتی خط فقر ۱۰میلیونی قشر متوسط را محو کرده و در کنار طبقه محروم و فقیر قرار داده، در واقع قاعده نارضایتی شدید بهاندازه دهها میلیون نفر گسترش پیدا کرده است؛ نارضایتیهایی که بهگفته مقامات امنیتی هر لحظه میتواند بهصورت هیجانات انفجاری و ناهنجاریهای خطرناک، از گوشهای بیرون بزند.
این عده تندرو چرا توجه نمیکنند که در بستر این وضعیت که آژیرهای خطر را در ساختار حاکمیتی بهصدا در آورده، دشمن هم کمین کرده است. چرا متوجه نیستند دشمن ضمن برافروختن پیاپی آتش فتنه در میان جامعهای آغشته به بنزینِ نارضایتی، در صدد برپا کردن آشوب و عصیان است. چرا نمیبینند منافقین که دمی از خصومت و عناد با تمامیت نظام (از هر جناح و جریان) دست بر نمیدارند، با شدیدترین بمبارانهای روانی-تبلیغی، میخواهند بشکه باروت نارضایتیها را منفجر کنند و فاجعهای فراتر از آبان ۹۸ بسازند؟ آنها که خود را دلسوزان انقلاب مینامند، اما تمام هم و غمشان طراحی برای طرد اصلاحطلبان است، کاش به جای این رویه اشتباه، در این فکر بودند که چگونه میتوان خطر روز افزون کانونهای آشوب منافقین را مهار کرد؟
آیا این عده نمیبینند جریان ورود سلاح به کشور و توزیع آن تا کجا گسترده شده است؟ تا جایی که نهادهای امنیتی مجبور به برپا کردن «قرارگاه مبارزه با قاچاق اسلحه در کشور» شدهاند. آیا آنها نمیدانند چرا منافقین از ورود این همه سلاح در جامعه استقبال میکنند؟ این عده افراطی که گویا هیستری حذف اصلاحطلبان چشمانشان را بر روی خطرات عاجل بسته است، آیا نمیبینند چگونه منافقین در کف جامعه از میان لشکر جوانان بیکار و انبوه پسران و دختران سرگردان شده در فقر و نداری، صد صد عضو گیری میکنند و هر یک را تبدیل به یک شورشی و یک بمب ساعتی میکنند؟ آیا بهتر نیست این عده، لختی هم در حمله به اصلاحطلبان درنگ کنند و آن روزی را تصور کنند که تیمهای عملیاتی منافقین در شهرها، محلهها، خیابانها و کوچهها بهراه افتادهاند و میلیونها جوان فقر زده و بیکار را تحریک کرده و به مراکز حاکمیتی یورش میبرند؟ حتی نه از آن نوع که در آبان۹۸ بود و دیدیم که چه جهنمی بر پا شد؛ این بار شک نکنید جهنم در تقدیر توسط منافقین بسیار داغتر است و برایشان هم اصلاحطلب و اصولگرا فرقی ندارد و هدف اعلامشدهشان این است که همه را در این جهنم خاکستر کنند.
این عده تندرو کاش بهجای اینکه پیاپی طراحی کنند چگونه چوب لای چرخ ایدههای پیشرو بگذارند و طرح حذف دستهجمعی و رد صلاحیت آنها را از هم اکنون برنامهریزی کنند، کمی هم به آن روزی فکر کنند که صدای رگبارها و انفجارهای ناشی از آشوبهای اجتماعی با سرکردگی منافقین، زمین و زمان را فراگرفته است؛ و بیشک در چنان روزی دیگر چارهاندیشی، نوشدارویی بعد از مرگ سهراب است.
افراطیونی که به برجام خرده میگیرند و به هر دستاویزی چنگ میزنند که نگذارند دولت جدید آمریکا ولو بخشی از تحریمها را بردارد، چرا نمیبینند در بستر بحران معیشت، در زیر پوست شهر تشکیلات خطرناک و شوم منافقین در حال ریشهدواندن است؟ چرا بهجای چارهجویی و علاج این درد و تخصیص انرژیهایشان برای مهار این خطرات و توطئهها، هر روز نقشه میکشند چگونه اصلاحطلبان را بدنام کنند؟ مگر شعلههای سوختن مراکز امنیتی را نمیبینند که توسط تیمهای آشوب منافقین صورت گرفته و هر شب از تلویزیون ماهوارهای آنها پخش میشود و جوانان فقر زده را تحریک به اقدامات رادیکال علیه تمامیت نظام میکند؟
آیا این عده نمیدانند که «فکر بنیادین برای معیشت مردم» چیزی جز باز کردن راه نفسی از میان دیوار قطور تحریمها نیست؟ بدون رفع تحریمها، چگونه میتوان معیشت حداقلی جامعهای ۸۰میلیونی را تأمین کرد؟ حتی اگر اقتصاددانی مانند «جان مینارد کینز» هم باشد، آیا با این تحریمهای سخت میتواند نسخهای برای درمان معیشت مردم بپیچد؟
پس کسانی که خود را وامدار نظام و انقلاب میدانند، بهتر است بهجای تخطئه اصلاحطلبان و تلاش برای بهدست آوردن کرسی ریاستجمهوری، در گام اول بهفکر این بحرانهای خطرناکی باشند که تمامیت نظام و انقلاب را تهدید میکند. چرا که همانطور که بسیاری از دلسوزان نظام و انقلاب بارها گفتهاند، وقتی امواج نارضایتی بهحرکت درآید و با شتابی خارج از انتظار به توفانی سهمگین تبدیل شود، دیگر نه از تاک نشان بود و نه از تاکنشان!