یک زمانی یکی از دوستان میگفت که دندان درد شدید داشتم و به دکتر مراجعه کردم. دکتر گفت چقدر دیر آمده ای! لازم است دندانت کشیده شود. گفت به دکتر گفتم: "ما تا زمین نخوریم، احساس درد را جدی نمی گیریم".
بحران و احساس درد
عبدالرحمن حسنی فر
21 ارديبهشت 1399 ساعت 19:10
یک زمانی یکی از دوستان میگفت که دندان درد شدید داشتم و به دکتر مراجعه کردم. دکتر گفت چقدر دیر آمده ای! لازم است دندانت کشیده شود. گفت به دکتر گفتم: "ما تا زمین نخوریم، احساس درد را جدی نمی گیریم".
یک زمانی یکی از دوستان میگفت که دندان درد شدید داشتم و به دکتر مراجعه کردم. دکتر گفت چقدر دیر آمده ای! لازم است دندانت کشیده شود. گفت به دکتر گفتم: "ما تا زمین نخوریم، احساس درد را جدی نمی گیریم".
این "جدی نگرفتن احساس درد تا زمان زمین خوردن" در همه سطوح زندگی ما وجود دارد و انگار ارتباطی با سبک زندگی اجتماعی ما دارد. در شاکله ذهنی ما همه چیز "عادی" است، ولی نیست؛ چون عموما بی توجه به لزوم تغییر و انطباق آگاهانه و علمی با شرایط، عمل می کنیم. تازه در مواقع بحرانی به خود میاییم که دیگر یا دیر است یا خیلی دیر است که اگر در این مواقع بحرانی هم با منطق درست عمل می کردیم در عین دیر بودن ولی شروع حرکت بود که اینگونه نیست؛ حتی از سنخ "نوشداروی" بعد از مرگ سهراب هم نیست.
به نظر می آید مدیریت رفتارهای فردی و اجتماعی ما نیز عموما به صورت عادی پیشنمی رود. مثلا در زندگی فردی، در مورد کسی که بر روال نرمال و متعادل نباشد معمولا گفته می شود که کله اش باد دارد و باید سرش به سنگ بخورد تا آدم شود و بعد در مسیر زندگی عادی قرار گیرد. اگر این منطق و نوع نگاه در مورد سطوح اجتماعی مدیریت نیز باشد که هست در خیلی مواقع این سرمایه ها است که هدر می رود.
رفتارهای ما در هنگام بحران ها یا اتفاقات خاص نیز مقطعی است که بیشتر هیجانی و احساسی است و اگر هم عقلی باشد، انباشتی و ادامه دار نیست. این واکنش ها را ناشی از متاثر شدن "رگ غیرت" می توان تعبیر کرد که البته همین ها را باید قدر دانست اما اشکال در ادامه دار نبودن و فقدان انباشت علمی و تجربی آن است. هنگام زلزله و سیل و هر بحران عمومی دیگر مثل کرونا و غیره تب هیجانی و عقلی جامعه بالا می رود اما هر زمان که تب پایین آمد دوباره همه چیز فروکش می کند و حالت سابق که همان بی خیالی و جدی نگرفتن منطق درست کار و فعالیت است، حاکم می شود.
این نکته، نشان از یک ویژگی دارد که باعث این اعتقاد شده که جامعه ایرانی در همه سطوح فردی و اجتماعی اش، در حالت عادی و ثبات به خودش نمی آید و کمتر تغییرِ همراه با تعادل و ثبات را می پذیرد و باید یک بحران به وجود بیاید تا اشکالش معلوم شود. هر چند این معلوم شدن اشکال لزوما به معنی "هوشیاری"، "آگاهی" و "طی طریق تعادل" هم نیست. این بحثی مهم است که نسبت جدی با "تخصص، کارآمدی و توسعه" دارد و چون بحث "توسعه" در ایران، مقطعی و هیجانی است لذا فعالیت ها در ارتباط با آن هم به نحو درستی نیز پیش نمی رود.
کد مطلب: 129114