دیگر واژگانی همچون فرار مغزها، فرارسرمایه ها، فرار تحصیلکردگان یا فرار نخبگان برای گوش های ما ایرانیان تبدیل به واژگانی معمولی شده اند. اگرچه شاید زیبنده سخن نباشد تا از واژه سنگینی به نام فرار برای توضیح مطلب بهره ببریم، اما به هر روی روند مهاجرت گروه های یاد شده به اندازه ای درجامعه ایران نگران کننده شده است که جامعه شناسان و کارشناسان ترجیح می دهند تا چنین کوچ فاجعه باری را زیر واژه فرار مورد بررسی و شناخت قرار دهند. چندی پیش بنا برسخن رئیس سازمان نظام پرستاری کشور خبری کوتاه اما بسیار متاثرکننده ستون خبری برخی روزنامه ها را ویژه خود گردانید. خبر این بود که یکی از کشورهای همسایه ایران که پیش از این پنج هزار نیروی دانش آموخته ایرانی را در رشته پرستاری جذب کشور خود کرده، به تازگی نیز از سی هزار تن از پرستاران ایرانی جهت کار در این کشور با حقوق ماهیانه تا دو هزار دلار دعوت به مهاجرت کرده است. شاید درنگاه نخست بسیاری از خوانندگان با بی تفاوتی ازکنار این خبر گذر کنند زیرا نمای ساده این خبر به هیچ روی بازگو کننده ژرفای فاجعه پیش رو نیست. شاید باورش اندکی دشوار باشد اگر بدانیم که کوچیدن سی هزار نیروی دانش آموخته و آماده به کار از این کشور تنها کوچیدن سی هزار انسان نیست بلکه فرار میلیون ها دلار سرمایه ایرانیانی همچون من و شماست! با احتساب دوازده سال تحصیل از دوران دبستان تا پایان دوران دبیرستان و از آن سو با احتساب ۴ تا ۵ سال تحصیلات دانشگاهی، به این حقیقت تکان دهنده خواهیم رسید که برای پرورش و آموزش هریک از نیروهای متخصص این کشور که پرستاران نیز جزو کوچکی از ایشان را شکل می دهند دست کم ۱۷ سال زمان مورد نیاز است. حال این آموزش درازمدت چه در بخش دولتی انجام گرفته باشد و چه در بخش خصوصی سرمایه ای که برای رشد و نمو آن صرف شده است از جیب ملت ایران هزینه شده است. اگر دراین سال ها این آموزش در بخش دولتی انجام پذیرفته باشد هزینه آن ازمحل مالیاتی که هریک از ایرانیان به دولت پرداخته اند و همچنین از محل صادرات بشکه های نفتی که متعلق به یکایک ایرانیان است فراهم آمده است و اگرهم این آموزش در بخش خصوصی انجام گرفته باشد بازهم هزینه آن از جیب یک پدر یا مادر ایرانی که این پول را از چرخه اقتصادی کشور فراهم آورده اند پرداخت شده است. اکنون با کوچ یا بهتر است بگوییم فرار این نیروهای کارآزموده و دانش آموخته این هزینه ۱۷ سال رنج و سرمایه یکایک ایرانیان است که بدون زحمت از آن کشورهای خارجی می شود. کافی است تا با یک حساب و کتاب سرانگشتی هزینه ۱۷ سال آموزش نیروی فارغ التحصیلی همانند یک پرستار را در عدد بزرگی همچون سی هزار ضرب کنیم تا درکمال شگفتی دریابیم که با کوچیدن این سی هزار پرستار از کشور چه سرمایه عظیم وهنگفتی را از دست داده ایم. اما براستی چرا باید این گونه باشد؟ چرا می بایست با سرمایه ایرانیان بذری انسانی را پرورش دهیم که میوه آن پس از رنج و شکیبی بسیار نصیب بیگانگان شود؟ ومهم تر از همه آن که چرا شرایط را به گونه ای فراهم آورده ایم که این سرمایه های انسانی با میل خود کوچ از وطن را بر ماندن و خدمت به کشور و جبران سرمایه ای که برای آن ها هزینه شده است ترجیح می دهند؟ چرا می بایست دستمزد یک پرستار در کشوری مانند ترکیه که از ثروت های خدادادی ما ایرانیان نیز بی بهره است دست کم پنج برابر دستمزد همان پرستار در کشور خودمان باشد؟ جالب آن که بنا برگفته غضنفر میرزابیگی رئیس سازمان نظام پرستاری، امروز در کانون های درمانی کشور با وجود آن که انبوه فارغ التحصیلان رشته پرستاری جویای کار هستند اما با کمبود شدید نیروی پرستار روبرو هستیم، در حالی که همین کانون های درمانی و بیمارستان ها از استخدام این نیروهای آماده به کار با حقوقی که شایسته کار و زحمات یک پرستار باشد خودداری می کنند. یکی از علل و اسباب این نابسامانی البته باز می گردد به نگرش پزشک سالارانه در کشور ما . کافی است تا با اندکی دقت دریابیم که بر خلاف مهاجرت خود خواسته پرستاران ایرانی، پزشکان ایرانی هرگز میلی به کوچیدن و رفتن از وطن ازخود نشان نمی دهند. در بخش درمان و چرخه مالی آن بیشترین سود در درجه اول از آن سهام داران بیمارستان ها که البته خود پزشک هستند و در درجه دوم از آن پزشکان متخصص بویژه گروه جراحان است. تفاوت دستمزد دریافتی یک پزشک با دستمزد دریافتی یک پرستار با وجود زحمات و دشواری های بیشتر کار پرستاران در کشور ما بسیار بالا است و با استانداردهای جهانی فاصله بسیاری دارد. همین امر سبب شده است تا برعکس پزشکان ، پرستاران ایرانی میل و انگیزه کافی برای کارکردن در کشور خودشان از خود نشان ندهند. کانون های درمانی، بویژه بیمارستان های خصوصی با وجود آن که هزینه گزافی از بیماران خویش دریافت می کنند ترجیح می دهند تا کار توان فرسای سه پرستار را از یک پرستار آن هم با دستمزدی اندک مطالبه کنند و پرستار درمانده نیز که پس از ۱۷ سال رنج تحصیل با سختی و گاه پارتی بازی در کانونی درمانی استخدام شده است به ناچار یا به این استثمار تن می دهد، یا گزینه بهتر یعنی کوچ از میهن را برمی گزیند. البته این داستان تلخ تنها ویژه دانش آموختگان رشته پرستاری نیست . این سوگنامه ای است که اکنون برای بسیاری از گروه های دانش آموختگان کشور می توان سرود. بی گمان ایران را می توان جزو انگشت شمار کشورهایی دانست که به جای گسیل نیروی کار ساده به سایر کشورها نیروی متخصص به خارج از کشور گسیل می کند. تردیدی نیست که کسی را با زور نمی توان جهت خدمت به میهن در کشور نگاه داشت. برای این مهم زمینه ها وبسترهای فراوانی بایسته است که ایجاد بستر مناسب کاری ، دستمزد مناسب و همچنین تقویت روحیه ملی را بخشی از زمینه های مورد نیاز می توان دانست که می بایست توسط گردانندگان امور فراهم گردد.