«دوئت»، روایت دغدغه های طبقه مرفه " بی مسئله" جامعه است؛ روایت ناقصی از چند هم دانشگاهی که خاطرات مشترکی در حد دونوازی آماتوری با یکدیگر داشته اند و حالا پس از سال ها، درد بی دردی امان آنها را بریده است.
نگاهی به فیلم «دوئت»
نوای بی دردی
21 اسفند 1398 ساعت 18:32
«دوئت»، روایت دغدغه های طبقه مرفه " بی مسئله" جامعه است؛ روایت ناقصی از چند هم دانشگاهی که خاطرات مشترکی در حد دونوازی آماتوری با یکدیگر داشته اند و حالا پس از سال ها، درد بی دردی امان آنها را بریده است.
«دوئت»، روایت دغدغه های طبقه مرفه " بی مسئله" جامعه است؛ روایت ناقصی از چند هم دانشگاهی که خاطرات مشترکی در حد دونوازی آماتوری با یکدیگر داشته اند و حالا پس از سال ها، درد بی دردی امان آنها را بریده است.
اولین ساخته نوید دانش فیلمی است که ساختار روایی ندارد.؛ چه کلاسیک ، چه مدرن یا شبه پست مدرن اتفاقی و ناخواسته! در سکانس اولیه مینو با بازی هدیه تهرانی، از همسرش میخواهد این ماجرا را برای همیشه تمام کند. در این سکانس صدای مینو و تصویر حامد با بازی مرتضی فرشباف را در قابی نصفه نیمه از صندلی کنار راننده داریم. آنها قرار است برای حل کردن مسائلی در گذشته به کتابفروشی بروند که دوست یا نامزد سابق حامد نیز به آنجا خواهد آمد. در ادامه هر آن چه میبینیم بازخورد و تاثیر این دیدار چند دقیقهای میان این دو شخصیت در خودشان و همسرانشان است. اما در این دیدار متوجه نمیشویم نوع رابطه دیروز و مشکل امروز آنها چیست، حتی دلیل اصرار حامد برای دیدار سپیده با حضور همسرش روشن نمی شود. آنچه در این سکانس اصلی رخ می دهد؛ وقوع ناممکن " نوستالوژی در یک نگاه" به تقلید از " عشق در یک نگاه" در فیلمفارسی هاست. اگر دوئت، آگاهانه با نوستالوژی در یک نگاه به سراغ فضای آیرونیک در عشق می رفت؛ باز هم، موفقیتی در روایت نداشت. در سکانس بعدی وارد دنیای سپیده با بازی نگار جواهریان میشویم. دوباره نمایی از سپیده در کادری نصفه از صندلی کنار راننده که در فکر دیدار چند دقیقه پیش است و به حرفهای همسرش توجهی ندارد. اتصال این دو پلان نصفه در کنار یکدیگر، و تصور حضور آنها در یک قاب، تصویر گذشتهای نامحقق است که همراه آنها تا به امروز آمده و در ادامه قرار است با مرور گذشته به ایجاد تغییراتی در آینده بیانجامد.
در ادامه شخصیت مسعود با بازی علی مصفا، نگران به هم ریختگی حال همسرش میشود و مرگ ناگهانی یا خودکشی نامعلوم یکی از همکلاسیهای دانشکدهاش، او را مشوش و سراسیمه می کند و بر نگرانیاش میافزاید. اینکه چه رابطهای میان دوست دانشکده او و تصمیمش برای به پایان رساندن زندگی با سپیده دارد مشخص نیست.
در دوئت، شخصیتها به یکباره و نابجا وارد داستان فیلم میشوند و کارگردان نیازی نمیبیند آنها را در مسیر قصهگویی خود برای ما بسازد تا سپس ما با جهان و دغدغههای آن همراه شویم. در کنار این مسئله و ضعف در شخصیتپردازی، آنچه فیلم را بدون ریتم میکند؛ نداشتن مسئله و مشکلی است که شخصیتها بابت آن حال بدی دارند.آنها دقیقا نمی دانند چرا درگیر این گذشته هستند. رویارویی حامد و مسعود نمی تواند چالشی را برای آینده شخصیتها رقم بزند. به نظر میرسد فیلم از یک بی دردی و ناداستانی رنج میبرد که گره و خرده روایت ها در آن نمیتوانند شبه درد و ناراحتی آنها را بیان کند.
سپیده پس از دو سال کاملا گذشته خود و موسیقی را رها کرده و به کاری مشغول شده که سررشتهای از آن ندارد. او نوازندگی و رشته دانشگاهی خود را ادامه نداده، اما هنوز در خلوت خود به دونوازیاش با حامد گوش میدهد. اما پنهان کردن گذشتهای که هیچ دلیلی برای آن بازگو نمیشود، ضربه بزرگی به منطق داستانی و شخصیتپردازی زده است.
در ادامه نیز با باز گذاشتن پایان فیلم و روی آوردن به نشانه و نماد ابهامات بی اساس قصه بیش از پیش میشود. ورود به خانهای قدیمی که یادآور گذشته است و البته در دست تعمیر. پس از مدتی تلاش برای تعمیر و نوسازی آن، از دیوارهای نمدار خانه، آب به جای جای آن رخنه میکند. این نوع پایانبندی و احاله دادن سرنوشت شخصیتها به نشانه، عملا فیلم را به کلیپ یا فیلم واره ای تبدیل میکند که در آن چند بازیگر ستاره و چهره به رد و بدل کردن دیالوگ در آن بسنده میکنند.
«دوئت» حتی تصویر درستی از نگاه شخصیتها به گذشته ارائه نمیدهد. حسرت از گذشته، نفرت از گذشته، شوق بازگشت به گذشته یا مرور گذشته برای رسیدن به فهم و دریافتی جدیدی از حال و آینده، یا هر نگاهی به آن در فیلم حضور ندارد.
رویا سلیمی
کد مطلب: 125375