مدرنيته پيش از آن كه به يك دوره زماني متمايز اشاره داشته باشد، به شكلهاي جديد تجربه، روش جديد زندگي، شكلهاي جديد توليد و مصرف، جنبشهاي سياسي جديد و فرهنگ نوگراي جديد اشاره دارد . مدرنيته، همه ي باورها، روابط و سيستمهاي اقتدار پيشين را برانداخت، جامعه ديگر ساكن و ثابت نبود، بلكه دايم در حال تغيير بود و زندگي شتاب گرفت .
مدرنيته پيش از آن كه به يك دوره زماني متمايز اشاره داشته باشد، به شكلهاي جديد تجربه، روش جديد زندگي، شكلهاي جديد توليد و مصرف، جنبشهاي سياسي جديد و فرهنگ نوگراي جديد اشاره دارد . مدرنيته، همه ي باورها، روابط و سيستمهاي اقتدار پيشين را برانداخت، جامعه ديگر ساكن و ثابت نبود، بلكه دايم در حال تغيير بود و زندگي شتاب گرفت .
از نظر ماركس، مدرنيته، بهرهكشي، آشفتگي، و بيگانگي را براي انسان به همراه داشت. وبر مي گويد: مدرنيته جامعه را عقلاني کرد و آدم را در «قفس آهنين» انداخت. از نظر دوركيم مدرنيته جامعه را به شكل گسترده اي بي هنجار كرد. زيمل مي گويد مدرنيته فرهنگ عيني را بر فرهنگ ذهني مسلط كرد و ...در حالي كه همه ي نظريه پردازن كلاسيك جامعه شناسي در رابطه با مدرنيته بر سر دو راهي قرار داشتند، با اين حال درك كرده بودند كه ديگر راه برگشتي به جهان پيشامدرن وجود ندارد .
تحول دورههای تاریخی، همواره با پیشرفت در آزادی زنان میتواند مشخص گردد، چرا که در اینجا، یعنی در رابطه زن و مرد است که رابطه ضعیف از همه جا آشکارتر است، آزادی زنان معیار سنجش آزادی جامعه است. ورزش زنان در اولویت نیست این را همه میدانند! و حرف زدن درباره حقوق بانوان گفتمان مایوس کننده است. ما درباره حقوق بدیهی خود چانه زنی میکنیم. ما مجبوریم بر سر بدیهیات مناظره کنیم و این خود کار سختی است .
ورزش مدرن از دیرباز زمینه فرهنگی مهمی جهت ایجاد و بازتولید هویتهای مردانه و پرجاذبه تک جنسیتی بوده است و موسسات ورزشی چه در سطح حرفه ای و آماتور هنوز نسبت به حضور کامل زنان با محدودیتهای رسمی و غیر رسمی عمل میکنند. تخاصم در ورزش زنان، کهنه، ریشه دار و ناتمام بوده و به منطقه جغرافیایی خاصی اعم از کشورهای پیشرفته و جهان سوم مربوط و محدود نیست. در فاصله بین دو جنگ سرد و با گسترش فرهنگ آمریکایی مصرف عمومی و به تبع آن اهمیت جوانی و شادابی و زیبایی جسمی، زنان نقشهای پرتکاپویی یافتند، در عین حال نقش حیاتی زنان در دوران جنگ همچنان در حافظهها باقی ماند. خودمختاری سیاسی زنان موجب افزایش خلاقیت آنان شد تا جایی که توانستند باشگاهها و اتحادیههای ورزشی مجزایی به خصوص در انگلستان و ایالات متحده داشته باشند، و حضور زنان بعد از جنگ سرد و پس از آن افزایش یافت .
جرنیفرهارگریوز به بیان سه استراتژی سیاسی زنان در ورزش میپردازد :
روش اول، روش با هم گزینی است. در این روش زنان پا به پای مردان در حیطههای ورزش مردانه تلاش میکنند و بیشتر نقشهایی را که توسط مردان خلق و کنترل شده است به دست میگیرند و فمنیستهای لیبرال از این روش حمایت میکنند و این روش ادعای محافطه کاران مبنی بر اینکه تفاوتهای بیولوژیکی یا ارزشهای جنسیتی سنتی مانع حضور ورزش زنان میشود را رد میکند.
دومین روش، روش جدایی طلبی است. این روش مستلزم تحقق استعداد و ظرفیت زنان با سازماندهی مسابقات یا انجمنهای ورزشی به صورت کاملا مستقل از مردان شکل میگیرد و فمنیستهای رادیکال از روش جدایی طلبی حمایت کرده و حضور ورزشی زنان و در عین حال خصوصیات عاطفی را در ورزش رواج میدهند؛ خصوصیاتی که ارزشهای مردانه در آن جایی ندارد .
روش سوم روش همکاری مابین زن و مرد است. این روش به خلق مدلهای ورزشی نوین کمک میکند؛ مدلهایی که تفاوتهای جنسیتی را نفی میکند و فمنیستهای سوسیالیست طرفدار روش همکاری هستند، روش همکاری تجانس تخاصمات اجتماعی مثلا نژاد و تمایلات جنسیتی را به رسمیت میشناسد و به سمت شیوههای آزادی بخش متمایل است. این فلسفه بر این ادعاست که مردان ذاتا ظالم نیستند اما از لحاظ اجتماعی نقشها و کنشهای ظالمانه را پذیرفته و اجرا میکنند که به خود مردان و زنان لطمه میزند. در روش همکاری فمنیستها باید پیش از توسعه الگوهای اصلاح شده افراطی به کشف تجارب ممکن ورزشی و مفاهیم آن برای زنان بپردازند.هارگریوز مدافع روش همکای بود. با این انگیزهها این سه روش در طبقه بندیهای کاملا مجزایی قرار میگیرد اما از نظر زنان همه آنها از تخاصمات ورزشی ویژه ای نشات میگیرد. شواهد نشان میدهد که روش همکاری نسبت به دیگر روشها از حیث نظری و عملی کاملتر است و اکثر کشورهای پیشرفته در توسعه ورزش زنان از این روش حمایت میکنند و تا حدی از ناعدالتیهای اولیه ورزش زنان کاسته اند .
ما هم باید از این روش الگو بگیریم و ابتدا نیازهای اولیه و مسئله اولیه ورزش زنان را حل کنیم و اینکه هیچ ورزشکاری و هیچ رشته ای در ورزش زنان بخاطر وجود فشارهای فدراسیونهای بین اللملی ایجاد نشود. یکی از بدترین خبرها این است که زنان برای داشتن حق اولیه خودشان یعنی ورزش کردن در رشته خاص به مصلحت مردان (برای اینکه ورزش مردان تعلیق نشود) ورزش کنند. ما واقعا در حرف داریم از کدام روش استفاده میکنیم و آیا اصلا استفاده میکنیم؟ در واقع تربیت ورزشکار و ایجاد رشتههای ورزشی باید به عنوان امری نهادینه و هدفمند در جامعه ما صورت گیرد نه اینکه ما تحت فشار و اجبار فدراسیونهای بین المللی به این کار اقدام کنیم.
اصلاح ساختاری ورزش و توجه به استراتژیهای مشارکتی باعث ارتقای تساوی جنسیتی شده و اجتماعات محروم را قادر به درک پتانسیلهای انسانی خود در ورزش میکند.
باید به موفقیتهای ورزشی مرکزیت فرهنگی دهیم. زمانی میتوانیم نیروهای استیلا را به خوبی ببینیم که نخست بسترهای فرهنگی آن را ایجاد کرده باشیم. زمینه ای که به موجب آن میتوان حضور را جایگزین کسب موفقیت نمود، زمینهای که به گروههای منزوی به ویژه زنان این امکان را میدهد که تفوق جسمی بیشتری را در ورزش تجربه کنند.
*جامعه شناس